وِل کـُن جَـهان را... قَـهوِه‌ات یَــخ کــَرد!

برای تو که مخاطبم هستی ولی نیستی!

يكشنبه, ۱۶ آذر ۱۳۹۹، ۰۲:۰۹ ب.ظ

همیشه یک دفتر و خودکار توی کیفم بود، به همراه چند کاغذ و یک خودکار زاپاس، برای وقت‌هایی که خودکار اولم تصمیم می‌گرفت ننویسد. یا مثلا کسی به خودکار و کاغذی نیاز داشت. در خانه هم همیشه دفتر و کاغذهای باطله و خودکارم توی هال پیدا می‌شدند به همراه یک عدد روسری. چون در خانه‌ی سابقمان همیشه مهمان داشتیم. هر ساعتی ممکن بود یک نفر «یالله» بگوید و داخل شود و ما بدون اینکه متعجب شویم که چطور داخل شده می‌فهمیدیم که لابد یکی از اعضای خانواده در حیاط یا پارکینگ بوده و توقف کسی یا موتوری یا ماشینی را پشت در حس کرده و قبل از اینکه انگشتش شاسی زنگ در را لمس کند، در را باز کرده. موقع خواب هم همیشه کاغذ و دفتر و خودکارم بالای سرم بود. برای نوشتن به وقت نیمه‌شب‌ها. موقع سفر، توی کلاس درس، در محل کار و... همیشه حتی در بعیدترین حالت و جای ممکن هر که کاغذ و خودکاری نیاز داشت به من مراجعه می‌کرد و خیالش راحت بود که دست خالی برنمی‌گردد.

به مرور زمان و از دوره هنرستان به بعد، گوشی و دفترچه‌یادداشتش و شبکه‌های پیامرسانش هم به کاغذ و خودکارهای همیشه همراهم اضافه شدند. حالا من ِ عاشق ِ نوشتن، همیشه صدها امکان برای نوشتن داشتم. اما از یک جایی به بعد ترسیدم. برای نوشته‌هایم هزار فیلتر «نکند...» و «خب که چی» و «اینو ننویسم» و... اضافه کرده‌ام.

حالا می‌ترسم برای بعضی نوشته‌های عاشقانه‌ام از هشتگ سابق ِ #عاشقانه‌های_بی‌مخاطب استفاده کنم، می‌ترسم گاهی در جایگاه ِ کسی که عشقش را از دست داده یا از او دور است و به درد دلتنگی دچار است قرار بگیرم و بنویسم، می‌ترسم نوشته‌هایم مخاطب‌های خیالی داشته باشند، مثل بهادری که اوایل نوجوانی‌اش بود و قرار بود معنی ِ خیلی چیزها در دنیا را عوض کند حتی اسمش را، یا شمس‌الملوکی که تازه تصمیم گرفته بود از وابستگی‌اش به حاجی کم کند و کمی به خودش برسد و حق تمام زنان عالم را از مردها بگیرد و مثل خیلی‌های دیگر. چون من یک زن متاهلم، و هر نوشته‌ی عاشقانه‌ای باید برای همسرم باشد، اگر نوشته‌ی غم‌انگیزی بنویسم لابد با همسرم دعوایم شده و اگر متن عاشقانه‌ای بنویسم در وصف کسی که همسرم نیست لابد با مرد دیگری جز همسرم رابطه دارم. چند وقت پیش با حسن در همین خصوص صحبت می‌کردم هر دو موافق بودیم که نوشتن باید فراتر از واقعیت باشد، باید بشود در دنیای خیال هم قدم زد و اتفاقا نوشتن از چیزهایی که آدم هیچ درک و تجربه‌ای در آن‌ها ندارند، قلم را قوی می‌کند. بعد تصمیم گرفتم که بنویسم و بیخیال ِ قضاوت‌ها شوم. علی‌الحساب قرار است هر روز با همسرم دعوایم شود و برای عشق دومم نامه بنویسم و باقی ماجرا.

 

+ نکنه یادتون رفته باشه اینجا رو؟ (لینک)

 

قرار نیست نوشته‌هامون رو برای کسی توضیح بدیم یا توجیه کنیم یا اصلا بگیم منظورمون چی بود:)

هر چه می‌خواهد دل تنگت بنویس:)

باید سعی کنم بیخیال ِ قضاوت‌ها بشم.

تبارک الله به این تصمیم.

ممنونم :)

این ترس از قضاوتِ متن، تلخ‌ترین و البته زبرترین مانع نویسندگی برای خیلیاست؛ برای خود منم بوده (همین قبل از «شاهزاده» استارت داستانی رو زده بودم که کاراکتر اصلیش یه روسپی بود ولی به خاطر همین قضاوتا قیدشو زدم) ولی بهترش اینه که ما نترسیم از این قضاوتا، چون راهمون درسته و خودمون که می‌دونیم چی پسِ ذهن داریم! مثل اونی که به دوستش گفت «احمق» ولی ناراحت نشد! دلیلشم این بود «خودم که می‌دونم احمق نیستم!» حالا این حکایت ماست!

آره واقعا، اولش به ذهنم رسید که بالای هر متن بنویسم، شخصیت‌های این متن ساختگی هستن، راوی این متن منم انگار ولی در واقع من نیستم و... اما بعد گفتم که چی؟! که قضاوت نشم؟

داستان فراتر از واقعیت است نه هر نوشتنی. به نظرم به سمت داستان نویسی بروید. داستان کوتاه یا بلند فرقی ندارد

ولی خب بعضی نوشته‌ها داستان نیستن ولی واقعیت هم نیستن.

دقیقا من هم ازین قضاوت‌ها میترسم. شاید اولین باری باشه که اعتراف میکنم، ولی این ترس از دید خواننده خیلی باعث میشه نوشته‌هام رو سانسور کنم. نه فقط تو بحث اومدن جمله‌های تکراری عاشق شدی یا شکست عشقی خوردی... منظورم فراتر از این هاست. اینکه متهم بشی به چیزی که نیستی دردناکه.

این قضاوت‌ها قلم ما رو می‌خشکونن... من اگه بنویسم که رفتم یک نفر رو کشتم و برگشتم همه متوجه می‌شن که نوشته واقعی نیست، اما جز این در مورد هر موضوعی بنویسم همه فکر می‌کنن واقعیه.

اگر قرار بود به خودسانسوری دچار نشوم، اکنون اوضاع نوشته‌هایم به مراتب بهتر بود!

واقعیت تلخیه :(

حسودیمان شد :)  من هم باید برای او بنویسم. 

بنویسید... سعی کنید بدون ترس از قضاوت‌شدن بنویسید، ان‌شاءالله که منم بتونم همین‌کار رو بکنم.

سلام

خب میشه برای نوشته ها یک سوم شخص خیالی معرفی کرد

اینجوری مسوولیت نوشته ها متوجه ایشون میشه و نویسنده از هر نوع برداشت و قضاوت نادرست مبری

سلام
همه دردسرا همین سوم شخص خیالیه.

منم یه بیت شعر عاشقانه از هر شاعری بذارم پیجم (چه اینستا چه بیان) باید به ملت شریف ایران توضیح بدم که نه عاشق شده م، نه کراش دارم، نه رل زدم، نه نامزد یا عقد یا عروسی کردم و صرفا یه شعره. تهشم خیلیهاشون باور نمیکنن😐😐😐

وای بخدا بعضی وقتا دلم میخواد سر به بیابون بذارم از دستشون.
تازه هر وقت در مورد سورپرایزی چیزی بنویسم همه میان میگن لابد بارداری.

سلام . درود بانو ثریای عزیز 

 

دنیای مجازی بهترین جائیست ک قضاوتها رو میتونی نادیده بگیری و بی شک اگر تمرین کنی آبدیده میشی 

 

انشااله ک بدون دعوا با بالهای خیالت پرواز کنی و بنویسی و ما هم بخونیم و لذت ببریم 

دیواری کوتاه‌تر از همسرت گیر نیوردی ؟ 😀 بنده‌ی خدا حسن آقا !

 

شاد و سلامت باشی

سلام و درود بر شما.
اسم هر کی رو می‌آوردم بعدا پشیمونم می‌کرد خب :))

منظورم از اون سوم شخص، اونی نبود که برداشت کردید.

فعل هایی رو که استفاده می کنید؛ اگه اول شخص نباشه، حله.

راه‌حل خوبیه.

با این حساب هیچ خواننده متاهلی نباید ترانه عاشقانه بخونه چون محکوم میشه به اینکه زیر سرش بلند شده:))

آره واقعا. :))
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">