وِل کـُن جَـهان را... قَـهوِه‌ات یَــخ کــَرد!

۲۱ مطلب در آبان ۱۳۹۸ ثبت شده است.

با همسر نشسته بودیم به صحبت، یکی او می‌گفت و یکی من، هر چه می‌خواستیم حرفی بزنیم که آن‌یکی را به جنبه‌های مثبت قضیه آشنا کنیم دیدیم این قضیه که اصلا جنبه‌ی مثبتی ندارد. لیوان را برداشتم تا آخرین جرعه کاپوچینو را بخورم و قبل از آن گفتم: تنها و تنها و تنها جنبه‌ی مثبت این اتفاقات، همین بازگشت ِ بلاگرها به وبلاگ‌هایشان است. همین که تند و تند ستاره‌های وبلاگ‌ها روشن می‌شود، اتفاق خوبی‌ست.

همسر یک وبلاگ‌نویس است. از همان‌هایی که به جبر ِ شلوغی ِ برنامه‌ی روزانه‌اش، وبلاگش را ترک کرده. هر از چندگاهی به وبلاگش سری می‌زنم. همین که هنوز پابرجاست خیالم راحت می‌شود.

راستش بحث ما اصلا وبلاگ و وبلاگ‌نویسی نبود، داشتیم در مورد اتفاقات این روزها حرف می‌زدیم. ما داشتیم مقدمات برپایی جشن عروسی‌مان را انجام می‌دادیم. با مزون و آرایشگاه و آتلیه و تالار و... مذاکره می‌کردیم. یک‌شبه انگار که از خوابی چند ساله بیدار شده باشیم قیمت بنزین سه برابر شد. مردم شوکه شدند. مدیر تالار و آن آقای عکاس و... همه و همه در شوک فرو رفتند. من و همسر ترسیدیم قرارداد تالار ببندیم، مدیر تالار هم ترسید. چون قراردادی که الان بسته می‌شد با قیمت‌های الان بود. و زمانی که باید اجرا می‌شد قطعا قیمت‌ها مثل الان نبود. وقتی به فاصله یک شب تا صبح، بنزین سه برابر می‌شود. در عرض یک ماه، خیلی‌چیزهای دیگر چند برابر می‌شود. تمام برنامه‌ریزی‌هایمان را متوقف کردیم. دغدغه‌مان چیز دیگری شده بود. خانواده‌هایمان در شهر دیگری بودند. اگر قرار بود مثل گذشته به آن‌ها سر بزنیم تقریبا ماهی یک میلیون هزینه بنزینمان می‌شد. یک میلیون بابت قسط‌های مختلف و یک میلیون بابت بنزین. اگر از حقوق یک معلم دو میلیون تومان کم شود دقیقا چقدر باقی می‌ماند؟!

من و همسر فقط یک نمونه‌ی خیلی‌خیلی کوچک از خانواده‌ها و از جوان‌های این مملکت هستیم. درگیر اجاره خانه و قسط و هزار خرج روتین ِ دیگر که در زندگی همه‌ی ما مشترک است. اما، اگر خانواده‌ای علاوه بر این‌ها، مریض در خانه داشته باشد چه؟! اگر اصلا حقوقی دریافت نشود چه؟! آن جوانی که ناامید از وضعیت اشتغال از طریق تاکسی‌های اینترنتی درآمد کسب می‌کرد چه؟! آن پدری که با حساب‌کتاب حقوق و برنامه‌ریزی یک قسط به قسط‌های ماهیانه‌اش اضافه کرده بود چه؟! زمانی می‌گفتیم در این نقطه از زمین هیچ‌کس نمی‌تواند برای آینده‌اش برنامه‌ای بریزد. حالا اما می‌گوییم، آینده پیشکش... اینجا برای پنج ساعت ِ بعد هم نمی‌شود برنامه‌ریزی کرد. پنج‌ساعتی که تو خوابی، اما یک‌نفر از این خواب غفلت استفاده کرده و بنزین‌ها را گران‌تر می‌کند. 

 

من دریا هم برم باید یه دبه آب با خودم ببرم؟

يكشنبه, ۲۶ آبان ۱۳۹۸، ۱۰:۲۷ ب.ظ

چقدر تعریف کردن قضیه نویز‌، بد بود :)) کلا کشور به هم ریخت...

منو بگو می‌خواستم تازه ماجرای آشنایی و ازدواجم با همسر رو بنویسما 😁 

داشتیم اقدام می‌کردیم واسه کارای عروسی و اینا که با این وضع، اصلا قیمت‌ها قابل پیش‌بینی نیستن و فعلا دست نگه داشتیم. 

چه خوشحالم این‌همه ستاره‌ی روشن توی وبلاگستان می‌بینم، این اعتراضات و قطعی اینترنت و تحمیل اینترنت داخلی هر چی که بد بود و تلخ، اما این قسمتش که همه برگشتن اینجا خیلی شیرینه :)

پَسانویز + جواب به کامنت‌های خصوصی شما (18)

پنجشنبه, ۲۳ آبان ۱۳۹۸، ۰۳:۴۹ ب.ظ
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

نویز(17)

پنجشنبه, ۲۳ آبان ۱۳۹۸، ۰۳:۰۶ ب.ظ
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

نویز(16)

پنجشنبه, ۲۳ آبان ۱۳۹۸، ۰۲:۲۵ ب.ظ
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

نویز(15)

پنجشنبه, ۲۳ آبان ۱۳۹۸، ۰۱:۳۸ ب.ظ
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

نویز(14)

پنجشنبه, ۲۳ آبان ۱۳۹۸، ۱۲:۴۵ ب.ظ
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

نویز(13)

پنجشنبه, ۲۳ آبان ۱۳۹۸، ۰۹:۳۰ ق.ظ
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

نویز(12)

چهارشنبه, ۲۲ آبان ۱۳۹۸، ۰۱:۳۵ ب.ظ
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

نویز(11)

چهارشنبه, ۲۲ آبان ۱۳۹۸، ۰۹:۵۹ ق.ظ
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید