وِل کـُن جَـهان را... قَـهوِه‌ات یَــخ کــَرد!

۳ مطلب در فروردين ۱۳۹۸ ثبت شده است.

ظرف ناهار را بخرم، ظرف شام جدا!

شنبه, ۳۱ فروردين ۱۳۹۸، ۱۰:۰۹ ب.ظ

این روزها 90 درصد آدم‌ها وقتی به من می‌رسند دیگر از اوضاع کارم نمی‌پرسند، مسائل و مشکلات اجتماعی شهر را جویا نمی‌شوند، نمی‌پرسند فلان خبری که در مورد فلان مدیر منتشر شده است چقدر صحت دارد؟ حتی به شکل عجیبی دیگر ملامت و سرزنشم هم نمی‌کنند که چرا رفتی یک شهر دیگر تنها زندگی می‌کنی و دختر که از خانواده‌اش دور نمی‌شود!!! در عوض به محض روبرو شدن با من می‌پرسند: "تاریخ عروسیتون کِی هست؟" بعد بلافاصله می‌گویند: "تو تابستون نباشه‌ها، بنداز پاییز که هوا خوب شده باشه" و بعد از آن یکی‌یکی در مورد وسایل خانه می‌پرسند تا ممطئن شوند که فلان ست ِ میوه‌خوری، صبحانه‌خوری، عصرانه‌خوری و... را خریده‌ام یا نه. یکی‌ از آن‌ها با تاکید بر اینکه: "من دوازده ساله متاهلم تجربم بیشتره" اصرار دارد من را متقاعد کند که سرویس کاسه‌بشقاب‌ها و ظرف‌های غذاخوری باید حتما 24تایی باشد، سِت باشد و دو نوع باشد، یعنی یک سرویس ِ 24تایی برای ناهار و یک سرویس ِ 24تایی دیگر برای شام، که اگر یک وقت مهمانی داشتم که بیشتر از یک وعده در خانه‌ی ما بود، در ظرف ِ تکراری!!! غذا نخورد و فکر نکند یک وقت من بلد نبوده‌ام یا پول نداشته‌ام که نخریده‌ام. دیگری می‌گوید: تلویزیون کوچیک نگیر! و آن دیگری می‌گوید: دو تا سرویس طلا بخر، یکی برای شب جشن عروسی و یکی هم برای بعدا که رفتین سر خونه و زندگیتون و فامیل میان دیدنتون" یکی دیگر چند تا عکس اسکرین‌شات شده از صفحه‌ی اینستاگرام را به من نشان می‌دهد و می‌گوید: "این مدل لیوان‌ها رو بخر واسه مهمونا، یه مدل دیگه هم هست بگیر واسه استفاده معمولی خودتون" بدون استثناء همه تاکید دارند که از هیچ وسیله و ظرفی سرویس 6تایی نخرم و به کمتر از 24تا رضایت ندهم. یکی دیگرشان هم که به قول خودش حسابی بروز است و می‌داند چه چیزهایی مُد شده با تحکم می‌گوید: "واسه جشن عروسی حلقه عقدت رو نندازی انگشتت!!! جدیدا مُد شده حلقه عقد جداست، یه حلقه دیگه هم می‌خرن واسه عروسی".

و من مُدام سرگیجه می‌گیرم از تمام زن‌هایی که هم‌جنس من هستند اما هم‌جنس نیستند!!!

شمام مثل من بیخیالید یا فقط منم که به قول این خانم‌ها زنیّت ندارم؟!!!

یک‌قدمی ِ حسرت

دوشنبه, ۲۶ فروردين ۱۳۹۸، ۰۳:۳۸ ب.ظ

دوره‌ی راهنمایی بودم و ماه رمضان بود، هر سال ماه رمضان که می‌شد مدرسه یک بعد از ظهر را آش رشته درست می‌کرد و از روز قبل به دانش‌آموزان اطلاع می‌داد که با خودشان ظرف ببرند، من هم آن‌روز با ذوق، ظرف آش رشته‌ی داغ را جوری گرفته بودم که ازش چیزی به بیرون نریزد، کوچه‌ها را با احتیاط گذر کردم تا به خانه رسیدم، نزدیک اذان که شد مادرم سفره‌ی افطار را کم‌کم پهن کرد، لیوان‌ها، فلاسک آب جوش، خرما، زولبیا، بامیه، نشاسته و ظرف آش... بالای سر ظرف آش نشسته بودم و منتظر بودم صدای "اللهُ اکبر" اذان بپیچد و اولین قاشق را بخورم، بوی آش داغ و پیازداغ‌هایش حسابی مستم کرده بود و ضعف ناشی از روزه حسابی بهم فشار آورده بود، هی چشمم بین صفحه‌ی تلویزیون و ساعت دیواری و ظرف آش می‌چرخید... ثانیه‌هایی که هر کدام به اندازه یک سال کش پیدا کرده بودند، دست آخر طاقتم طاق شد، ضعف و گرسنگی بر من چیره شد و نتوانستم بیشتر از آن مقاومت کنم، اولین قاشق آش را که به دهانم بردم، به نوک زبانم که خورد و راه گلویم را پیدا کرد، صدای "اللهُ اکبر" اذان پیچید... با حسرت به تلویزیون خیره شدم، فقط دو ثانیه اگر تحمل کرده بودم...

حکایت بعضی از اتفاقات زندگیمان است، درست یک‌قدمی خط پایان انصراف می‌دهیم، درست آنجایی که داریم موفق می‌شویم شکست را در آغوش می‌گیریم و همان لحظه‌ای که قرار است ماهی صید شود قلاب را بالا می‌کشیم... یک قدمی‌های حسرت...

جنسیت سوم!

شنبه, ۱۷ فروردين ۱۳۹۸، ۱۱:۲۷ ب.ظ

دو نوع جنسیت ِ مردانگی و زنانگی داریم که هم تعریفشان مشخص است و هم تکلیفشان!

اما جنسیت ِ سوم را که به تازگی توانسته‌ام آن را کشف کنم، "وبلاگ‌نویسی" می‌نامم و معتقدم انسان‌ها یا مرد هستند یا زن یا وبلاگ‌نویس.

جنسیت ِ سوم را دوست دارم، دنیای خاصّ خودش را دارد، انگار تکلیف آدم را در خیلی از زوایای ارتباط با این جنسیت مشخص می‌کند، انگار اصول تعریف‌شده و مشخص بیشتری دارد و به جزییات بیشتری می‌پردازد.

در جنسیت ِ سوم، مرد یا زن بودن اهمیتی ندارد، رابطه فراتر از ارتباط دو مرد، دو زن، یک مرد و یک زن، یا چند مرد و چند زن با همدیگر است، جنس ِ مشترک ِ این جنسیت، نوشتن است و البته مهم‌ترین رُکن ِ آن.

زمانی که در جنسیت سوم با کسی هم‌صحبت می‌شوی مرد یا زن بودن او اهمیتی ندارد، چیزی که مهم است مباحث ِ مطرح شده در این هم‌صحبتی و معاشرت است. در این جنسیت نوع قرارها و دیدارها و صحبت‌ها و چالش‌ها و آمدن‌ها و رفتن‌ها معنای دیگری می‌دهد حتی اگر در ظاهر شبیه هزاران اتفاق معمولی دیگر باشد. اما فقط آدم‌هایی با جنسیت سوم تفاوت آن را درک خواهند کرد.



پ.ن:

1- در ارتباطم با وبلاگ‌نویس‌ها اکثر اوقات برایم مهم نبوده طرف مقابلی که دارم با او معاشرت می‌کنم یا وبلاگش را می‌خوانم مرد است یا زن، مهم این است که "وبلاگ‌نویس" است و این اعتقاد را سعی کرده‌ام به آدم‌های مهم و نزدیک زندگی‌ام منتقل کنم، به گونه‌ای که در سوال "فلانی کیست؟ فلانی چه کاره است؟ فلانی زن است یا مرد؟" تنها پاسخ می‌دهم: "وبلاگ‌نویس است".

2- اعتقاد من این است که وبلاگ‌نویس‌ها، انسان‌های خوب، اخلاق‌مدار و کمیابی هستند، مگر اینکه خلافش ثابت شود.

3- در عمر 12 ساله‌ی وبلاگ‌نویسی‌ام شاهد دوستی‌ها، ازدواج‌ها، لبخندها و کارهای بزرگ و قشنگ زیادی بوده‌ام و قشنگ‌ترین دوستی‌هایم با آدم‌هایی از همین جنس شکل گرفته است.

4- در مقابل تلخی‌ها، جدایی‌ها، رفتن‌ها، اشک‌ها، نامردی‌ها و بی‌اخلاقی‌های متعددی را هم دیده‌ام ولی به قول ِ جواد خیابانی: "این چیزی از ارزش‌های وبلاگ‌نویسی کم نمی‌کند."

5- در هر صورت نگاه ِ من به وبلاگ‌نویسی، نگاه به یک پدیده‌ی مقدس است.

6- تمام مطالب ِ این پست صرفا نگاه شخصی بنده است و شما حق دارید مخالف باشید.

7 - و البته یک چیز در بین همه‌ی جنسیت‌ها مشترک است و آن هم این است که بیشتر از اصل ِ ماجرا مجبور می‌شویم توضیح ارائه بدهیم، مثل پ.ن‌های این پست که از مطلب اصلی بیشتر شد.