اتفاق ِ قشنگ در پاییز
پنجشنبه, ۱۴ آبان ۱۳۹۴، ۱۰:۳۰ ق.ظ
میگفت: "مدتیست زندگی یکنواخت شده، محض ِ خنده هم که شده هیچ اتفاق ِ قشنگی نمی افتد" خواستم بگویم: "خب، شاید اتفاق های قشنگ همه با هم منتظرند یک روز غافلگیرمان کنند" اما قبل از اینکه این حرف را بگویم چشمم به پنجره افتاد، پنجره ی روبروی میز ِ کامپیوتر... که حدوداً یک هفته ای میشود صبح ها قبل از هر کاری آن را باز میکنم تا هوای خنک ِ پاییزی به داخل ِ اتاق بیاید... و هر روز صبح بابت ِ این اتفاق ِ ساده ی دلپذیر لبخند به لب زده ام و حس ِ سرزندگی به ریه هایم تزریق کرده ام... گفتم: "مدتیست که به همه چیز از سر ِ عادت نگاه میکنیم... مثلا همین هوای خنک ِ پاییزی... هر روز صبح حرف ِ تازه ای برای گفتن دارد، هر روز صبح جور ِ دیگری صبح بخیر میگوید... کافیست ما هم مثل همین هوا سرشار از تازگی باشیم"، گفت: "اتفاق ِ قشنگ یعنی صبح بخیر گفتن به هوای پاییزی؟"، گفتم: "اتفاق قشنگ یعنی قدر ِ همین هوای خنک ِ پاییزی را بدانیم"...
+ دلم میخواد یه خورده قالبمو خوشگل تر کنم (سفارشی تر) ولی فاصله گرفتنم از دنیای کدها و یه خورده هم نامانوس بودن با قالب های بلاگ کار رو برام سخت کرده، در حدی که حتی نمیتونم هدر رو تغییر بدم... کسی هست بلد باشه و کمک کنه؟!
+ دلم میخواد یه خورده قالبمو خوشگل تر کنم (سفارشی تر) ولی فاصله گرفتنم از دنیای کدها و یه خورده هم نامانوس بودن با قالب های بلاگ کار رو برام سخت کرده، در حدی که حتی نمیتونم هدر رو تغییر بدم... کسی هست بلد باشه و کمک کنه؟!