کِی مرحله بعد میرسه؟
آدما همیشه منتظر مرحلهی بعد هستن. کِی میری مدرسه؟ کِی مدرسهت تموم میشه؟ کِی کنکور میدی؟ کِی جواب کنکور میاد؟ کِی میری دانشگاه؟ کِی فارغالتحصیل میشی؟ کِی میری سرکار؟ کِی میری خواستگاری؟ کِی به خواستگارت جواب بله میدی؟ کِی عقد میکنی؟ کِی میری سر خونه زندگیت؟ کِی بچهدار میشی؟ بچه کِی به دنیا میاد؟ بچه کِی دندون در میاره؟ بچه کِی راه میره؟ بچه کِی حرف میزنه؟ بچه کِی میره مدرسه؟ کِی میره دانشگاه؟ کِی واسش زن میگیری؟ کِی شوهر میکنه؟! کِی بچهدار میشه؟ و... این چرخهی عبث و بیهوده همیشه تکرار میشه از اجداد ما تا ما و بچهها و نوهها و نسلهای بعد از ما.
ما حتی وقتی میریم سفر منتظر برگشتیم، وقتی هفته شروع میشه منتظر آخر هفتهایم، وقتی صبح از خواب بیدار میشیم منتظر ناهار هستیم و وقتی ناهار خوردیم منتظر شام میمونیم، شام که بخوریم ساعت رو چک میکنیم برای خواب، همیشه اول مهمونیها تو فکر آخرشیم و آخرش تو فکر بعدترش...
انگار یاد نگرفتیم از لحظه لذت ببریم، خوش باشیم با همین ساعتایی که هست و داره طی میشه، آینده بالاخره میاد، اونچیزی که از دست میره همین حالمونه! حالی که با فکر کردن و منتظر موندن واسه آینده بهش بیتوجهی میکنیم. حالی که آیندهی گذشتهمونه، همون آیندهای که منتظرش بودیم، اما حالا که رسیده کسی بهش توجهی نداره.
با این سوالایی که از ملت میپرسیم حتی اگه اونا هم قصد لذت بردن از حالشون رو داشته باشن گند میزنیم به حال خوبشون. به جان خودم مرحله بعد میاد، حرص چیو میزنیم آخه؟!
ولی خدایی کی بشه بریم مرحلهی بعد!