کمی بدون تعارف با نسرین
توی این مدت چند نفرتون مرتب پیگیر بودید که جریان گفتوگو با بلاگرها به کجا میرسه. مدتی خیلی درگیر بودم و امکان اینکه بتونم برای طرح سوالات وقت بذارم عملا نبود. نمیخواستم یک مشت سوال کلیشهای و کلا تکراری باشه. اما خب فرصتش نشد و بخاطر پیگیریهاتون، تصمیم گرفتم توی این روزها که اکثرمون وقت فراغت بیشتری داریم، سعی کنم گفتوگوها رو ادامه بدم. هر چند بعضی از سوالات در همه مصاحبهها قراره تکرار بشه، اما اون وسطا سعی کردم سوالاتی هم بنویسم که مربوط به اون وبلاگنویس خاص باشه، همچنان پیشنهادات و انتقاداتتون رو پذیرا هستم، حتی اگر سوال خاصی هم مدنظر داشتید بگید و بپرسید توی کامنتهای همین پست، اون وبلاگنویس مورد نظر میاد و جواب میده. در ادامه گفتوگو با وبلاگنویسها، بدون تعارف با نسرین گپوگفتی داشتیم. نسرین ِ وبلاگ زمزمههای تنهایی اهل تبریزه و آخرین فرزند یک خانواده شش نفرهست که 28 اردیبهشتماه سال 67 به دنیا اومده و تحصیلاتش در رشته ادبیات بوده و در حال حاضر هم معلم ادبیات هست.
بانوچه: چه اتفاقی تو رو وبلاگنویس کرد؟
نسرین: اتفاق نبود یه دعوت بود. اون روزایی که مشغول نوشتن تو سایت کتابخوان حرفهای بودم، دوستای خوبی پیدا کردم، یکی از همین دوستان خوب، که از حسن اتفاق هم دانشگاهی و هم دوره در اومدم باهاش، منو سوق داد به سمت جدیتر نوشتن و اینجوری شد که مهر ٩٢ اولین وبلاگم"آخارسوزلر" افتتاح شد.
بانوچه: "آخارسوزلر" معنیش چی میشه؟
نسرین: حرفای جاری
بانوچه: چه اتفاقی ممکنه باعث بشه که وبلاگنویسی رو ترک کنی؟
نسرین: نمیدونم بازم بستگی به مسیر زندگی داره، شاید وقتی نوشتن دیگه ارضام نکنه، شاید موندن دیگه لذت سابق رو نداشته باشه. شاید یه جایی برم که کلا قید بلاگر بودن رو بزنم.
بانوچه: آیا هدف واقعی و هدف وبلاگنویسی شما یکی هستن؟ تا حالا به چه میزان به هر کدوم رسیدی؟
نسرین: به نظرم اغلب وبلاگ نویس ها در کنار اهداف دیگه، یه نگاه ویژهای هم به نویسندگی دارن، الان مهمترین دغدغه منم تقویت این بعده. هدفم از بلاگر بودن در درجه اول تخلیه روانیه. اینجا امن ترین بخش فضای مجازی منه. شاید برای همینه که خیلی دوست ندارم آدمهای واقعی زندگیم وارد فضای بلاگم بشن چون از قضاوت شدن بدم میاد.
هنوز اول راهم به نظرم چون داستان نویس شدن یه مسیر سخت و پیچیده است.
بانوچه: دهم خرداد 94، وبلاگ بیانت رو با پستی شروع کردی که خلاصهش نشون میده مثل خیلی از وبلاگنویسای دیگه به زور به اینجا کوچ کردی، حالا که چند سال گذشته احساست از اینکه توی بیان داری مینویسی چیه؟
نسرین: خیلی حس خوبی دارم، تو بیان مسیر خوبی طی کردم، رفقای خوبی داشتم، چالشهای خوبی رو پشت سر گذاشتم، از نسرینِ بیان خیلی بیشتر از نسرینِ بلاگفا راضی ام.
بانوچه: در قسمت درباره من وبلاگت نوشتی: "من سال نود و هشت جایی قرار میگیرم که توی دور دست ترین رویاهام هم برام غیر قابل تصور بود." به اون جایی که فکر میکردی قرار میگیری، رسیدی؟ یکم برامون توضیح بده.
نسرین: نوشتن سال ٩٨ برام جدیتر شد، الان کتابم در انتظار انتشاره، اگه کرونا نبود احتمالا همه چیز خیلی بهتر و سریعتر پیش میرفت. نه، اونجایی که قرار بود برسم نرسیدم ولی تا حد زیادی پیش رفتم. رویای بزرگم هنوز محقق نشده ولی مقدماتش فراهم شده.
بانوچه: اون گوشه وبلاگت نوشتی که فکر میکنی بقیه وبلاگنویسها دوستت ندارن، چرا همچین احساسی در تو شکل گرفته؟
نسرین: راستش اون متن رو روزی نوشتم که خیلی سرخورده بودم، ولی بعد چون همه خوششون اومد دیگه متن ثابت وبلاگ شد. خیلی آدم محبوبی نیستم بین وبلاگنویس ها، البته خیلی هم شناخته شده نیستم. شاید حس اون روزا رو الان نداشته باشم ولی همچنان معتقدم اونقدری که من بلاگرها رو دوست دارم اونا منو دوست ندارن😅
بانوچه: جلوی اسم نویسنده توی وبلاگت نوشته که تو 517 تا پست داری، اما آمار و ارقام جلوی موضوعات وبلاگت رو که جمع بزنی 508 تا میشه، یکم توضیح راجع به محتوای اون پستهایی که نوشتی و توی هیچکدوم از این دستههای موضوعی قرار نگرفتن بده.
نسرین: بیشترش مربوط به تنبلی اینجانبه که یادم میره برچسبها و موضوعات رو مرتب کنم قبل از انتشار پست.
اما یه تعدادی هم دچار وسواسم نسبت به درجه بندی شون.
بانوچه: آرمانشهر وبلاگنویسی چه ویژگیهایی داره؟
نسرین: به نظرم آرمان شهر من زمانی شکل میگیره که بتونم نوشتههایی داشته باشم که ارزش چاپ داشته باشن. مخاطب وسیع داشته باشن، از کل ایران خونده بشم و بازخورد بگیرم.
بانوچه: از بستن و رفتن کدوم وبلاگ و وبلاگنویس بیشتر از بقیه ناراحت شدی؟
نسرین: من کلا از رفتن همه کسایی که میشناسمشون ناراحت میشم، از ماری جوانا، تا مترسک، از هولدن تا جولیک. قلبم به درد میاد واقعا.
بانوچه: سابقه تعطیلکردن وبلاگ رو داری، چی باعث شد یه مدت وبلاگ رو تعطیل کنی و چی باعث شد برگردی؟
نسرین: بستن وبلاگ یه حرکت انتحاریه، وقتی اوضاع روحیم خوب نباشه، شروع میکنم به کم کردن دایره روابطم، پیج اینستاگرام و وبلاگ همیشه مورد تهدید هستن توی این شرایط.
دلیل برگشتنم، این بود که هم اوضاع یکم بهتر شد و هم دوستان خوبی دارم که بهم انگیزه دادن.
بانوچه: کدوم وبلاگنویسا رو بیرون از فضای مجازی دیدی و کدوما رو دوست داری ببینی؟
نسرین: من هلمای سکوت من صدای تو رو دیدم و آشنای غریب رو و زهرای بینام رو دیدم.
خیلیها رو دوست دارم ببینم. فرشته، خودت، شباهنگ، مصطفا، و....
بانوچه: پنج تا وبلاگ که بین حجم زیاد وبلاگهای بروز شده، خوندنشون رو توی اولویت میذاری کدوما هستن؟
نسرین: لافکادیو، آقاگل، غمی، فرشته، پری.
بانوچه: پنج تا وبلاگنویسی که بعد از هر بار پستگذاشتن دوست داری کامنتشونو زیر پستت ببینی کدوما هستن؟ تا حالا این خواسته محقق شده؟ ویژگی این وبلاگنویسا چیه که منتظر کامنتشون هستی؟
نسرین: غیر از دوستای صمیمی ام که همیشه مشتاق نظراتشون هستم، کامنت کسایی که تو نوشتن صاحب سبک و اندیشه هستن برام مهمه.
مخصوصا تو پستهایی که جدی تره برام.
لافکادیو، غمی، لنی، زهرا خسروی، حمیدواشقانی، زهرای آرزوهای نجیب،خورشید.
اغلب شون میخونن و کامنت میدن ولی بعضی هاشون تا حالا کامنت ندادن متاسفانه.
بانوچه: اینا نظر چند وبلاگنویس در مورد شماست، فکر میکنی تا چه اندازه به این ویژگیهایی که نام بردهن نزدیکی؟
"قبلا متوقعتر بود - دختری به شدت صادق و مهربونه - قلمش روانتر شده به نسبت اوایل آشناییم باهاش - یه تُرک دختر به معنای واقعیه.
نسرین: لطف دارن دوستام، امیدوارم که واقعا صادق و مهربون باشم و قلمم روانتر شده باشه. دقیقا میتونم بگم پشت هر کدوم از این واژهها کی نشسته🤗 اما درباره اینکه قبلا متوقع تر بودم. این یعنی هنوزم متوقع هستم ولی نه مثل قبل. من از کسایی که برام مهمن بله توقع دارم، اغلب هم این توقع رو به زبون میارم. البته توقع من بیشتر در حوزه نوشتههامه اینکه خونده بشم و بازخورد بگیرم.
بانوچه: ویژگیهای شخصیتی شما، تا چه اندازه ویژگیهای شخصیتی دنیای وبلاگنویسیتو تشکیل میدن؟! به عنوان مثال اگر در دنیای واقعی آدم زودرنجی هستی، آیا اینجا هم همین ویژگی رو داری و از هر حرفی و کامنتی زود رنجیده خاطر میشی؟
نسرین: من شخصیت متفاوتی خارج از وبلاگ ندارم، یعنی نود درصد همینم که تو وبلاگ میبینید. شاید یکم بداخلاق و بی حوصله تر از فضای بلاگ باشم. من بیشتر از کسایی زود میرنجم که دوستشون دارم، اگه کسی مخاطب عادی باشه و حتی فحش بده خیلی برام مهم نیست، ولی کسایی که خاص و مهم هستن برام خیلی زود دلخور میشم از تغییر لحن و ادبیات شون. خدا رو شکر خیلی وقته بازخورد بد ندارم تو وبلاگ.
بانوچه: حرف آخر با خوانندهها؟
نسرین: امیدوارم جوابام خستهکننده نبوده باشه، ممنونم از تو ثریای عزیز بابت تلاشت و زحماتت. و اینکه لطفا هیچ وقت وبلاگ تون رو رها نکنید. ماها کلی خاطره لابهلای نوشتههای شما جا گذاشتیم. لطفا بیرحم نباشین.
بانوچه: یه هدیه به خوانندهها؟
نسرین: فکر میکردم تهش یه هدیه به خودم میدین 😁 یه کتاب خوب چطوره؟
بانوچه: ما اینجا هدیه نمیدیم هدیه میگیریم 😁 اونم نه واسه یه نفر واسه هر چند نفری که میخونن این مصاحبه رو. کتاب عالیه، پس یه معرفی کوتاه در موردش بنویس.
نسرین: عزاداران بیل مجموعه داستانی است از غلامحسین ساعدی، نابغۀ معاصر ما.
ساعدی عزاداران بیل را در توصیف روانکاوانۀ جامعه ایران در دوران حکوت گذشته به نگارش در آورده است. ملتی که در تیرهروزی دست و پا میزنند و درگیر خرافههای بیپایه و اساسند. عزادارن بیل را میتوانیم نمونهای بارز از رئالیسم جادویی به شمار بیاوریم.
بیل روستایی است که در آن فضای مرگ و فاجعه بر تمام حوادث ، رویدادها و شخصیتها، سایه افکنده است.
بوی اضطراب و دلهره ناشی از ترس و واهمههای غریب و ناآشنا از همه جا به مشام میرسد. در این محیط، شخصیتها یک به یک مطرح شده و با مرگ آنها داستان به اتمام میرسد. هر چند که اهالی بیل این تباهی شوم و غیر قابل گریز را به روی خود نمیآورند ولی مدام با آن درگیر هستند؛ به نحوی که این چشم به راه بروز فاجعه بودن امکان هرگونه علاقه و وابستگی را از اهالی سلب کرده و آنان را بشدت از این تعلق خاطر، گریزان نموده است. انتخاب نام قهرمان اصلی داستان یعنی مش اسلام، نمادین است. مغز متفکر تمام این داستانها اسلام است. اوست که راهکار ارائه میدهد و مردم را هدایت میکند.
در بیل همه تنها هستند و فقط فاجعه و تباهی است که هرازچندگاهی آنها را دور هم گرد میآورد. فاجعههایی مثل مرگ ، قحطی و گرسنگی و برخورد با ناشناختهها و رویدادهای تلخ دیگر، که همه آنها عواملی هستند که اهالی بیل را از محدودههای تنگ تنهایی و فردیت نابالغ و نابارور خود بدر میآورند و آنان را نسبت به هم و سرنوشت مشترکشان حساس می کند. با این حال در فضای قصههای عزاداران بیل هیچ گونه پیوند مشخص و استواری میان آدم ها دیده نمیشود.
لینک دانلود کتاب: کلیک
ممنون از نسرین عزیز و شمایی که وقت گذاشتید و این مصاحبه رو میخونید :)
سلام
یکم برای من صفحه پنل مدیریت نویسنده وبلاگ جذاب تره!
شاید اگه بخوای یکم با نویسنده چالش داشته باشین بدرد بخوره نه توی مصاحبه فاخر;-)
مثل آخرین نظر خصوصی دریافتی/ ارسالی، اسم یه دنبال کننده خصوصی(البته به شرط حفظ حریم دنبال کننده)/ از دنبال شدن توسط کی خوشحال/ناراحت/هیجانزده و... شدی/ چه وبلاگی رو خاموش دنبال میکنی؟/
خلاصه ازین افکار زرد دیگه😁