وِل کـُن جَـهان را... قَـهوِه‌ات یَــخ کــَرد!

تابوشکنی (1)

يكشنبه, ۳۱ شهریور ۱۳۹۸، ۱۲:۵۶ ب.ظ

شاید من و حسن جزو معدود زوج‌هایی باشیم که مدتی رو با هم زندگی می‌کنیم و بعد جشن عروسیمون رو می‌گیریم. که البته این موضوع ممکنه از نظر بعضی افراد که هنوز ارتباط و نزدیکی بیش از حد دختر و پسر در دوره‌ی عقد رو بد می‌دونن پذیرفته نباشه. اما این عاقلانه‌ترین کاریه که ما داریم می‌کنیم. تا تابستون بود شرایط گرفتن جشن عروسی رو نداشتیم و هزار کار انجام نشده داشتیم. از جمله مشکل خونه. چون اینجایی که در حال حاضر دارم زندگی می‌کنم و مدتی هست همسر هم کنارم هست واقعا برای شروع زندگیمون خیلی کوچیکه و فقط به درد یه زندگی مجردی و یک‌نفره می‌خوره. قضیه خونه تازه داره درست می‌شه و ما اگر قرارداد رو نبندیم این خونه با این شرایط رو از دست می‌دیم و اگر قرارداد ببندیم پس باید اجاره ماهیانه‌شو پرداخت کنیم و از نظر عقلی هم چنین کاری درست نیست که ما خودمون یه جا داریم با هم زندگی می‌کنیم و اجاره می‌دیم و اجاره یه جا دیگه رو هم می‌دیم، اینم درست نیست که من اینجا باشم و همسر تو خونه‌ی جدیدمون باشه و باز دو تا اجاره بدیم. درسته که شرعاً و قانوناً زن و شوهر هستیم ولی از نظر عرفی هنوز زندگی مشترکمون رو شروع نکردیم. و خب عرف چیه؟ عرف حاصل از سلیقه‌ها و فرهنگ‌هاییه که خود ما مردم ساختیم. من و همسر هم اگر هر دو در شهرهای خودمون بودیم قاعدتا تا قبل از جشن عروسی یا ماه‌عسل یا هر چیزی که آغاز زندگی مشترکمون رو رسمیت ببخشه با هم هم‌خونه نمی‌شدیم اما حالا که خانواده‌ی من، شمال استان و خانواده‌ی همسر جنوب استان زندگی می‌کنن و خودمون دو تا بخاطر کارمون مرکز استان هستیم. عقل و منطق می‌گه خونه رو اوکی کنیم و بریم سر خونه‌زندگیمون. حالا اگه دلمون خواست جشن عروسی بگیریم (که دلمون می‌خواد :دی) یا اینکه بریم ماه‌عسل، بعد از تموم شدن ماه محرم و صفر این کار رو می‌کنیم.

گاهی‌اوقات از بعضی همکاران یا فامیل‌ها یا دوستان (البته تعداد کمی) حرف‌هایی می‌شنیدم که براشون عجیب بود چطور ما داریم همین‌الان با هم زندگی می‌کنیم. که خب برای مدتی کوتاه حسابی ذهنم رو به خودش مشغول کرد. بعد از صحبت‌هایی که با حسن داشتیم و با خانواده‌هامون و البته با چند تا از دوستام. به این نتیجه رسیدیم که هیچ قانونی نیست که هم‌خونه شدن ما رو منع کنه.

عرف و فرهنگ زمان قدیم و گاهاً همین زمان چنین چیزی رو نمی‌پسندید، درست. اما به نظرم عرف قابل انعطافه و لزومی نداره یه چیزی به اسم عرف وجود داشته باشه که آدما تحت هر شرایطی خودشون رو مجبور به عمل‌کردن به عرف بدونن. حالا که شرایط خاص و ویژه‌ای داریم عرف برای ما همین‌کاریه که کردیم.

گاهی وقتا میل عجیبی به تابوشکنی دارم. در قضیه خواستگاری و رسم و رسومات بعدش تا عقدمون هر رسمی که نمی‌تونست توجیهی برامون داشته باشه و قانعمون کنه رو حذف کردیم. این تابوشکنی و حذف بعضی از رسم و رسومات به‌خصوص در شهرهای کوچیک خیلی سخته و با واکنش‌هایی مواجه می‌شه. اما وقتی جنبه‌های منفی بعضی از این رسم و رسومات بیشتر از جنبه‌های مثبتشون باشه واقعا چرا باید بهشون عمل کنیم؟

تا حالا هرچی تابوشکنی کردم بعدش اصلا پشیمون نشدم و اتفاقا راه برای خیلی‌ها باز شده. یادمه سال 94 که برای اولین‌بار به تنهایی مسافرت رفتم چقدر انتقاد به من و پدرم شد. چقدر آدمایی بودن که این کار رو یک اتفاق  فوق‌العاده زشت می‌دونستن. اما پدرم پشتم ایستاد و ازم حمایت کرد. و این مسافرت رفتن‌ها به من جسارت داد و تجربه‌های ارزشمندی کسب کردم. حالا که 4 سال از همون روز می‌گذره می‌بینم چقدر قُبح و زشتی این‌کار کمتر شده انگار. به قول برادر ِ حسن: "گاهی وقتا بعضی آدما برای برانداختن بعضی روش‌های غلط باید هزینه بدن تا کم‌کم برداشته بشه"

به نظرم آدم باید برای اصول زندگیش دلیل داشته باشه که حداقل خودش رو قانع کرده باشه. وقتی شما داری کاری رو انجام می‌دی که نه از نظر مذهبی، نه فرهنگی نه هیچ جنبه‌ی دیگه‌ای توجیه و قانعت نکرده چرا باید انجامش بدی؟

از اون روزی که گفتی چندبار بهش فکر کردم و بعد دیدم چقدر شرایط سختیه، خصوصا تو یه شهر کوچیک مثل شهر ما که ملت هر چیزی رو به ابرو و این چیزها ربط میدن، دیگه این مورد که جای خود دارد! ولی امیدوارم از پسش بر بیای و خوشبخت باشی همیشه :* علاوه بر اون جای خوش‌حالیه که تو خود گناوه زندگی نمیکنی :|

 

+من فکر کردم دیدم اگه روزی بخوام چنین کاری کنم اصلا کار به حرف اطرافیان و اینا نمیکشه بابام خودش عاقم میکنه :)))

از همون‌ روز 21 آذر 97 که عقد کردیم تا الان هر رفت و آمدمون برای فامیلا کنجکاوی در پی داشته. طوری که منو می‌بینن می پرسن حسن کل هفته بوشهر بود یا رفت شهر خودشون؟ و از این دست حرفا.
+ قشنگی زندگی مستقل (چه مجردی و چه متاهلی) به اینه که اختیار آدم برای ارزش‌گذاری و تعیین اصول اون زندگی بیشتره.

یه سری هستن که توی این دوره عقد نمیکن، عدم زندگی مشترک اونها رو هم من درک می‌کنم. ولی وقتی دختر و پسر با هم عقد کردن، دیگه گیری وجود نداره. یعنی حداقل شرع میگه مشکلی نداره... می‌مونه عرف؛ که الان عرف واقعا عوض شده. تقریباً تمام دوستانِ ما، از سه ماه قبل از ازدواج، خونه گرفتن، و اون سه ماهِ منتهی به مراسم رو مشترک توی خونه زندگی کردن، با هم چیدند وسایل رو، با هم درستش کردند و بعد از مراسم هم که دیگه رسماً زندگی شون رو شروع کردند.

...

ربطی هم به اصول زندگی و دین و مذهب نداره؛ فرهنگ‌ه. باید بپذیریم که تغییر کرده...

آخه این فرهنگ‌ها در جنوب و بخصوص شهرهای کوچیکش دیرتر عوض می‌شه و به قولی، مردمش دیرتر می‌پذیرنش.

واقعا میتونم درک کنم، خصوصا اینکه اطرفیان زیاد راجع‌به این چیزها سئوال میکنن و اعصاب ادم رو بهم می‌ریزن.

 

+ اره ولی خب متاسفانه تو خانواده و فامیل ما زندگی مستقل برای دختر مجرد تعریف نشده و اصلا یه امر ناپسند تلقی میشه و این به شدت گاهی ازار دهنده و محدود کننده است! امیدوارم بتونیم در اینده اصلاحش کنیم :)

ان‌شاءالله می‌شه همونطور که خودت دوست داری و به صلاحته. من به آینده‌ی تو کاملا امیدوار و خوش‌بینم. :)

حیف که من هیچ وقت حامی نداشتم، وگرنه منم خیلی دوست دارم عرف‌های اشتباه دینی و غیردینی رو تغییر بدم.

دقیقاً دقیقاً.
البته منم برای بعضی چیزا حامی نداشتم کلی تلاش کردم بالاخره شد.

هم خونه بودن به دلیل شرایط خاص، با زندگی مشترک فرق داره. به نظرم بعد از شروع زندگی مشترک عروسی گرفتن زیاد جالب نیست.... 

بهرحال نظرها متفاوته.
الان ناچاریم هم‌خونه بشیم و نمی‌تونیم عروسی بگیریم. به‌نظر میاد راه دیگه‌ای نیست.

سلام.

من این تابو شکنی که شما می‌گویید رو قبول دارم، من طبق اخلاق و حقوق هوایی که برای خودم

تعریف کرده‌ام.

هرکاری که طبق حقوقم درسته و به کسی بی احترامی نمی‌شه انجام نمی‌دهم.

دین من اسلام است و در دین من سفارش به ازدواج آسان شده است، پس هرچه مراسم

ازدواج ساده‌تر بهتر، یه عقدساده و یه حنابندون و یه عروسی ساده تو یه روز برگزار بشند

بهتر از عروسی های بزرگ و پرخرجه.

من بابت این تصمیتون بهتون تبریک می‌گویم.

من ازدواج نکرده‌ام ولی می‌خواهم جزو مهریه همسر آینده ام سکه نباشه، پول باشه ولی سکه نباشه.

به نظر من هرچی مردم درباره بگویند و رفتارم درسته، به جهنم.

 

 

 

 

 

سلام
بله بنظرم انسان باید یک‌سری اصول شخصی داشته باشه برای خودش که البته منطقی و درست باشند.

منم از وقتی عقد کردم  هفته ای دوبار بیشتر خونه خودمون نبودم خخخخ..

همش پیش همسرم بودم تو طبقه خودمون ...فقط فرش داشتیم ..بعد از 8ماه هم که عروسی کردیم و اومدیم سر خونه زندگیمون..منم پدرم پشتم بود ..

میگفت وقتی دیگه عقد کردی اختیارت با شوهرته این رسم ها دیگه اضافاته وگرنه اصلش همون عقده

وقتی خود خدا می‌گه این دو تا زن و شوهر هستن نمی‌دونم چرا مردم نمی‌پذیرن.

البته من مدل برعکس سراغ دارم عروسی گرفتن چندماه بعد رفتن خونه خودشون.....

آره از این مدل‌ها هم هست.

کیف می‌کنم این همه جسور و شجاعی. این عرف رو هیچ وقت نتونستم قبول کنم مخصوصا تو ازدواج. قطعا راهی که رفتی تنها به صلاح دید خودتون دو تا نیاز داشته نه بقیه. بعضیا تا شور یه قضیه کاملا شخصی رو در نیارن کوتاه نمیان. من هنوز مسافرت تکی نرفتم ولی خیلی کارها کردم که از نظر بقیه تابوشکنی محسوب می‌شه :) این عرف البته تو تبریز هم تا حد زیادی به قوت خودش باقیه مخصوصا تو خانواده های سنتی و مذهبی :(

قربون تو دختر. متاسفانه عرف انگار به ازدواج و زندگی مشترک فقط از جنبه‌ی مسائل جنسی نگاه می‌کنه. وگرنه این‌همه سخت‌گیری واقعا توجیهی نداره.

وای ما دوران عقدمون هر وقت می‌رفتیم بیرون بابای من ساعت ۹ شب که می‌شد زنگ می‌زد کجایی؟؟ زود بیا خونه:)) مجبور بودیم دزدکی بریم بیرون:))

.

به نظر من خیلی هم کار خوبی می‌کنی. هم این که لزوما هر چیزی که عرف می‌گه درست و پسندیده نیست و آدم باید خودشو از شر رسومات اضافه خلاص کنه و  هم این‌که از خودت این تصویر رو به بقیه نشون می‌دی که من راه خودمو می‌رم و حرفای مردم برام پشیزی ارزش نداره و مخصوصا خانواده همسرت همین اول زندگی تو رو به این خصلت می‌شناسن و این باعث میشه راحت‌تر با به قول خودت تابو شکنی‌های بعدیت کنار بیان:)) مثل تربیت بچه و روش زندگی و....

:))
من کلا از بچگی نمی‌تونستم بپذیرم کسی برام تصمیم بگیره و راه و چاه زندگیمو نشون بده. حالا چه فرد خاصی باشه چه عرف یک جامعه :دی

بهترین کار ممکن رو دارین میکنین. نظر بقیه اصلا اهمیت نداره. مهم شادی و آرامش شماست. 

قربون شما دوستای گلم :*

والا الان دیگه توی بعضی شهرها اونایی که با هم زن و شوهر هم نیستن با هم زندگی میکنن. من نمیدونم چرا از نظر بعضی ها ازدواج فقط به دالام دیمبوی عروسیه. به نظر من همونایی که این کار رو بد میدونن اگر خودشون توی شرایطش قرار بگیرن برای خودشون عیب و منع نیست. پس وقتی کاری از نظر خود آدم درسته خیلی نباید درگیر حرف مردم بود. 

چون نگاه جنسی به قضیه ازدواج هست. در صورتی که کسی که بخواد این ارتباط رو برقرار کنه کار خودش رو می‌کنه جوری که هیشکی متوجه نشه! کسی هم که نخواد این‌کار رو بکنه نمی‌کنه. تکلیف این قضیه روشنه و به نظرم یه تصمیم کاملا شخصی هست نمی‌دونم چرا عرف باید براش تصمیم بگیره.

ما هم قبل عروسی دو سه ماهی با هم زندگی میکردیم :)

خیلی الکیه که تا قبل عروسی زندگی مشترکو بد میدونن. انگار آرایشگر قراره اینا رو محرم کنه! یا بدون قر حلال نمیشن به هم! :/ :))

کار خوبی کردی ایول :دی
والا همینو بگو. همسر می‌گفت تا شام عروسی ندیم هیشکی قبول نمی‌کنه ما محرمیم؟ :دی

میدونم که از نظر عرف جامعه کاری که میکنید اونهم تو یه شهر کوچیک یه جور تابو شکنیه ولی بقول همسرتون یه وقتایی لازمه هزینه بشه

هر جور که بیشتر کیف میکنید زندگی کنید مردم همیشه پشت سر آدم حرف میزنن اهمیت ندین

دقیقا، مردم همیشه پشت سر آدم حرف می‌زنن.

آفرین.... چه کاریه آخه. من خودم هم قبل از عروسی رفتیم سر خونه زندگی. خیلی هم خوب بود.

خیلی کار خوبی کردین آقا. ما خودمون عرف جدید راه می‌اندازیم اصلا :دی

و ظاهرا این تابوشکنی به شماره های 2،3 و... هم خواهد رسید :) . هر تابوی غلطی را بشکنید اما حواستون باشه دلی نشکنه خصوصا پدر و مادر. 

آره احتمالا :دی
اون که دیگه تابو نیست اون خریدن عذاب جهنمه.

واقعا.یه جاهایی باید یه از خودگذشتگی بکنی تا یه چیز اشتباه از بین بره.

خب اخه جشن عروسی فقط یه جشنه.نه مراسم مذهبی و نه صیغه جداگانه ایی براش خونده میشه.هیچی عملا.فقط یه جشنه! چرا باید امتداد ازدواج رو موکول کنیم به بعد از عروسی.

چون باید به ملت شام بدیم تا ما رو به رسمیت بشناسند :دی

دمت گرم :))

مبارک‌تون باشه یاهم‌بودن‌تون و تحسین می‌کنم جسارت و تلاش‌تون رو. 

متاسفانه توی مسئله‌ی ازدواج خیلی چیزا غلطه ... و به‌خاطر همین عرف مسخره، دارن بیشتر رایج می‌شن...

ممنونم هانیه جان :*
کاش همه جوونا جسارتش رو پیدا کنن که فقط سلیقه و اصول خودشون رو در نظر بگیرن.

در واقع زندگی شما متعلق به خود شماست. امیدوارم که کنار هم شاد و خوشبخت باشین. حرف مردم همیشه هست و عقیده هر کس هم مربوط میشه به خودش. کاملاً حرکتتون منطقی بود.

:)

حتی گاهی وقتا پیش اومده کاری که انجام دادیم چیزی بوده که قبلا خودشون هم انجام می‌دادن، اما به محض اینکه ما انجام دادیم پشت سرمون حرف زدن.

خدا قوت برای پست بعدی 🙂

مرسی عزیزم :) :دی

خدا قوت :) (برای پست بعدی)

تصو کن همه ی این مشغله ها جزو یه بازی هستن

منظور که لذت بردن رو فراوش نکن

خلاصه "زندگی همین لحظاتیست که با هم میگذرانید" و اینها :)

ممنونم عزیزم.
قطعا همین‎‌طوره... مرحله‌ی جدید زندگی بازی جدیدیه که فقط باید ازش لذت ببریم.

خسته نباشی واقعا

ولی از من میشنوی رنگ کردن دیوارای خونتون رو جدی بگیر و در الویت قرار بده

بابا بخدا همینا لذت زندگیه

دوس داشتی مثل من از صبح تا عصر یه کاررو انجام بدی

بعد از عصر تاا شب تماما فیلم‌ببینی دهن چشاتو سرویس کنی؟

زندگی به این‌ پُری به این شلوغی

حالشو ببر

ممنونم عزیزم.
آره حتما رنگ می‌کنیم منتها توی هفته آینده.
لذت می‌برم، همین خستگیا برام شیرینه...

خدا ایشالا سلامتی بده بهشون

کار که تمومی نداره:)

ان‌شاءالله.
هییییچ‌وقت تمومی نداره.

کمک نمیخوای؟! :)

 

برای رنگ خونه یه تحقیقی واسه رنگ اکرولیک بکن. تازگی فهمیدم برای دیوار هم استفاده میشه و گویا راحت‌تر و مقرون به صرفه‌تره. و اینکه اگه میخوای خودت رنگ کنی حتما غلطک بخر. اینو هم بدون که حسابی خسته کننده‌س کار رنگ کردن. اگه همه دیوارا نیاز به رنگ ندارن فقط همونایی رو رنگ بزن که لازمه رنگ بشن. مثلا ما تو خونه خودمون فقط دو تا دیوارو رنگ زدیم، دو رنگ شدن دیوارای خونه خیلی جلوه قشنگی داد به خونه :)

قربون شما عزیزم... والا اینقدر کار زیاده و خستگی داره که روم نمی‌شه حتی به دوستامم بگم بیان کمک، قشنگ از کت و کول افتادیم.
ببین خونه توی پایگاه دریایی هست، دیواراش از بُتُن هست انگار... نقاش که اومده بود گفته بود اول باید رنگ روغنی بزنم که بعد بشه رنگ بزنیم روش. حالا اگه قرار باشه خودمون رنگ اکرولیک استفاده کنیم هم باید قبلش رنگ روغنی بزنیم؟

خدا قوت
از این زمان لذت ببرید. آماده سازی خونه برای زندگی مشترک یه لذتیه که حالا حالا دیگه تکرار نمیشه.
و بعد ها کلی خاطره ازش تعریف خواهید کرد برای خودتون

آره واقعا خاطره‌ست، واسه همینه که دوست دارم همه کاراشو خودمون انجام بدیم حتی کارای سخت :دی

شوخی نکنننننن! کجای پایگاه دریایی‌ای؟؟؟ منم پایگاه دریایی‌ام که! ^__^

والا اینو نمیدونم. درمورد رنگ اکرولیک هم تازه فهمیدم.

جدی؟؟؟؟؟؟؟ من فکر کردم پایگاه هوایی هستی کههههه... گندم دیدی خونه‌ها چقدر داغووووووووونن؟ کدوم قسمت هستید؟ من می‌خواستم حتما باهات یه قرار بذارم ببینمت اما این‌هفته (حداقل تا پونزدهم) درگیر خونه‌ایم به شدت و فردا هم باید بریم شیراز چون دخترعموم عمل قلب داره. دوباره یک‌شنبه برگردم و روز از نو روزی از نو... ولی حتما می‌بینمت :دی

مهمونسراهای دریایی پر بود، تا خونه بدن رفتیم هوایی. الان خونه دادن. نمیدونم دقیق کجا میشه ولی آپارتمانای سری اف دادن بهمون.

خونه‌ها وحشتناک داغونن. اصلا باورم نمیشه باید چند ماه اینجا زندگی کنم :(

میبینیم همو عزیزم، من حالا حالاها هستم :)

دیگه هوایی از دریایی بدتره باز... 
دااااااااااااااااااااااااااغونن اصلا :(((

جانا سخن از زبان ما می‌گویی...

گاهی فکر می‌کنم چرا یکی نمیاد منطقی فکر کنه و ببینه کجای این کاری که همه رو منع می‌کنه اشتباهه یا کجای کاری که همه رو بهش دعوت می‌کنه درسته؟!

بعضیا منطقی فکر می‌کنن و اتفاقا به همین نتیجه می‌رسن که اینا خیلی اضافی و مسخره‌ست، اما توان جنگیدن باهاش رو ندارن.
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">