450 درجهی فارنهایت
از اونجایی که من همهچی رو یادم میره به جز بعضی چیزا که اونا هم از صدقه سر دفتر خاطراتم همش یادم میمونن :دی، تصمیم گرفتم قبل از انتشار قسمت بعد "دارم جهان را دور میریزم"، چالشی که دعوت شدم رو انجام بدم که هم از نمکش کم نشه و هم اینکه به دعوت دوستان لبیک گفته باشم.
به دعوت دو عزیز که هر دو خیلی برای من قابل احترام هستن و قبولشون دارم، یعنی فیشنگار و آقای صفایینژاد به این چالش دعوت شدم و چه چالشی بهتر از چالشی که در مورد کتاب باشه. (البته شروع این چالش از وبلاگ تِـد هست)
طبیعتاً کتابهای مختلفی بودن که هر چند تأثیری کوچیک داشتن، ولی بالاخره موثر بودن. همیشه وقتی این سوال رو کسی ازم میپرسه در وهلهی اول اسم یه کتاب به ذهنم میاد شاید چون تأثیری که ازش گرفتم از بقیه کتابها بیشتر و پررنگتر بوده. اما مطمئنا کتابهای دیگه هم تاثیرات کوچک و بزرگی داشتند ولی خب جواب کامل و کافی برای این چالش، نیازمند سر زدن من به اسم تمام کتابهایی بود که تا حالا خوندم که دوباره یادم بیاد کدوم کتاب چه تاثیری روی من داشته و الان فرصتش رو ندارم.
کتاب "استاد عشق" کتابیه که خیلی روی من تاثیر گذاشت، کتابی که ایرج حسابی از زندگینامه ی پدرش، دکتر حسابی نوشته و چقدر آدم میتونه به خودش و زندگیش امیدوار بشه و چقدر میتونه روی تحمل سختی ها تاثیر داشته باشه.
اینجا (تو شهر من) گاهی پیش میاد وقتی به کسی مصیبتی میرسه بهش میگن "به اونایی که مثل خودت هستن نگاه کن"، مثلا اگه طرف پدرش فوت شده، به زندگی تمام کسایی که اطرافش هستن و پدرشون رو از دست دادن توجه کنه، میبینه که همهی اونا بعد از یه دوره عزاداری به زندگی عادیشون برگشتن و گرچه تا ابد دلتنگ پدر هستن اما دارن زندگی خودشونو میکنن. این جمله رو به کسایی میگن که یه عزیزی رو از دست میدن و فکر میکنن دیگه نمیتونن زندگی کنن.
این کتاب دقیقا با من همین کار رو کرد. وقتی می دیدم دکتر حسابی قبل از اینکه دکتر حسابی بشه کی بوده و چه شرایطی داشته از خودم خجالت میکشیدم که سختیهام (البته تا قبل از فوت مادر) نصف سختی های اونم نبود و در واقع میشد گفت اصلا سختیای توی زندگیم نبود در مقایسه با اون. البته اینو قبول دارم که نمیشه گرفتاریهای زندگی چند آدم متفاوت رو با هم مقایسه کرد و گفت کی بیشتر سختی کشیده چون هم شرایط زندگی متفاوته و هم اون آدمها و ظرفیتشون با همدیگه متفاوت هستن، اما این کتاب بهم فهموند باید تحملم بالاتر از این بره و نباید ناامید بشم و دست از تلاش بردارم.
کتاب "شما که غریبه نیستید" از هوشنگ مرادی کرمانی هم تقریبا همین حس رو به آدم منتقل میکنه.
دعوت میکنم از دو دوست عزیزی که کامنتهای اول و دوم این پست رو ثبت میکنن (در صورتی که این چالش رو انجام نداده باشن) اگر انجام دادن خودشون دو نفر رو دعوت کنن.