وِل کـُن جَـهان را... قَـهوِه‌ات یَــخ کــَرد!

با وبلاگ‌نویس‌ها ازدواج کنیم یا نه؟! :دی

پنجشنبه, ۲۳ شهریور ۱۳۹۶، ۰۱:۰۱ ب.ظ
دو بار نوشتم، هر دو بار برقا رفت، پرید :| :| :| :| :| :| :| :| خیلی به هم ریختم خلاصه می‌نویسم! پیرو ِ این پست و نظرات ِ شما و طبق ِ قولی که داده بودم این مطلب رو برای بار سوم می‌نویسم :دی
مطلع شدن از رنگ و غذا و موسیقی و فیلم و کتاب و تفریح و کار ِ مورد علاقه‌ی طرف مقابلمون کمک ِ خاصی بهمون نمی‌کنه، حتی آگاهی از سن و سال و تحصیلات و خانواده و اصالت و شغل و فرهنگ و رسم و رسومات هم گرچه لازم هست اما کافی نیست، به نظر من آشنایی باید روی اخلاقیات متمرکز بشه، چون اصلا قابل چشم‌پوشی نیست و تاثیر مستقیم در روند ِ زندگی داره.
"امید به تغییر" یکی از ویروس های نابودگر در زندگیه! این که ما عیب و ایراد و اشتباهات طرف رو ببینیم و با خودمون بگیم بعدا که رفتیم زیر یه سقف، بعدا که بچه دار شدیم طرف عوض میشه کاااااملا غلط هست، حتی اگر خود ِ طرف مقابل هم قول بده که من بعدا این اخلاقمو، این رفتارمو، این روشمو ترک میکنم یکی بزنین پس ِ کله‌اش، چون حتی اگر احساس ِ اون لحظه اش میل ِ به تغییر باشه باز هم تضمینی به این تغییر در جهت ِ مثبت نیست!
آدما از یه سنی به بعد شخصیتشون، عقایدشون، اصولشون و حتی راه و رسم زندگیشون تقریبا یه شکل ِ ثابت میگیره و تغییر با اینکه هیچ وقت غیر ممکن نیست اما مستلزم اینه که طرف طی ِ یک سری تحقیقات به این نتیجه رسیده باشه که باید تغییر کنه و خودش واقعا تغییر رو بخواد و اون تغییر کاملا به دور از فشار عاطفی و روانی باشه، در این صورت به تدریج و کم کم صورت میگیره! پس فکر نکنین اگر طرفتون مشروب میخوره، نماز نمیخونه، تنبله و دنبال کار نیست، پول حروم میاره، دست بزن داره و... با یه قول و شرط ساده میتونید تغییرش بدید با این مسخره بازیا زندگیتون رو به گند نکشید خواهشا!!! نگید میرم سر زندگیم عوض میشه، نگید بچه میاد عوض میشه، نگید پابند میشه!!!! غلطه آقا، غلطه خانوووم!!!!
به عنوان کسی که نیم‌چه تجربه‌ی ناموفقی در این باره دارم و تصمیم ِ اشتباهی در این زمینه گرفته بودم بهتون بگم که حرفای قبل از ازدواج همه باد هواست، باید طرف رو بشناسید ببینید اصلا اهل این تغییر هست یا نه، وگرنه همه حرف خوب میزنن اما کی خوبه این وسط!!!! :دی
یه نکته ی خیلی مهم و حیاتی ِ دیگه اینه که در زمان ِ آشنایی سعی کنید افسار ِ احساساتتون کاملا دستتون باشه، کنترل کنید این احساسات ِ کوفتی رو!
یکم این عواطف از حد تعادل خارج بشه باختید!
وقت برا قربون صدقه و گل و شمع کشیدن تو دفتر خاطرات زیاده، تا به شناخت نرسیدید اینا رو در حد متعادل بروز بدید سعی کنید کفه ی عقل و منطقتون بچربه به اون احساسات ِ کوفتی!!! وگرنه خودتون ضرر میکنید، دارید عمرتونو میذارید، وقت میذارید که آشنا بشید چرا با زیاد کردن عواطفتون چشماتونو میبندید و فرصت ِ یه اشنایی ِ کاملا منطقی رو از خودتون میگیرید!؟
متاسفانه هنوزم هستن خانواده هایی که با آشنایی قبل از ازدواج مخالفن و دوست دارن توی یکی دو جلسه همه چی مشخص شه و خواستگاری و عقد و ازدواج و لابد بعدشم کیلو کیلو بچه!!!!
آشنایی به قصد ازدواج از یه جایی به بعد بااااااید و باید با اطلاع خانواده ها باشه، اگر احساساتی هستین خودتون رو اسیر این رابطه های دوستی نکنید، شناختی که شما به دست میارید یه طرف قضیه ست، بذارید خانواده ها هم وارد کار بشن رفت و آمد شکل بگیره بتونید به شناخت بهتری دست پیدا کنید، اگر خانوادتون با این جور آشنایی ها مخالفن متقاعدشون کنید که شما باید قبل از هر تعهدی طرفتون رو بشناسید و اگر در زمان آشنایی رفتاری از طرف مقابلتون دیدید از ترس ِ اینکه خانواده با ازدواجتون مخالفت کنن اون مورد رو مخفی نکنید، مطمئن باشید خانواده هرچقدر هم سختگیر باشه بازم خوشبختی شما رو میخواد... مشاوره های قبل از ازدواج هم تجربه ای درش ندارم ولی فکر نمیکنم بد باشه!
اما تازه برسیم به وبلاگ نویسی :دی
قطعا اکثر ما وبلاگ نویس ها دوست داریم همسر آیندمون هم وبلاگ نویس باشه و این رو یه نکته ی مثبت میدونیم، اما معیارهای مهمتر دیگری هم داریم، وبلاگ نویس بودن ِ طرف یه نکته ی خیلی خوشاینده اما کافی و لازم نیست. پس اینقدر این قضیه رو بولد نکنیم خواهشا :/
همه چی روی محور همون آشنایی میچرخه حالا طرف وبلاگ نویس باشه که چه خووووب ولی نباشه هم هیچ اتفاق بدی نمیفته!
مورد داشتیم طرف توی وبلاگش از همسر جوان و زیبای تازه فوت شده اش نوشته و هزاران نامه تقدیمش کرده، خودشو وکیل معرفی کرده و همشم عکس دختر دو سالشو تو وبلاگش گذاشته بعد از چند ماه مشخص شده اصلا همچین شخصیتی وجود ِ خارجی نداره :| ببنیید چقدر ریسکه این موضوع.
یا یکی از خانمایی که بیرون از وبلاگ نویسی باهاشون دوست شدم توی وبلاگش همش مطالب غمگین میذاره ولی در فضای بیرون فوق العاده دختر قوی و شاد و پرانرژی‌ای هست، این مورد دورویی نیست، بلکه این خانم فقط تصمیم داره غمهاشو با نوشتن خالی کنه! دوست داره فقط این جنبه ی روحیاتشو بنویسه!
اگر از وبلاگ نویسی خوشتون اومد، اگر وبلاگ نویسی از شما خوشش اومد، نگید اوه چه خوب هر دو وبلاگ نویسیم، نگید خب من آرشیوشو خوندم پس تا حد زیادی میشناسمش، آشنایی رو بکشونید به بیرون از این فضا، با خود واقعیش آشنا بشین و بذارین خود واقعیتون رو بشناسه...
مواردی هست که توی همین فضا آشنا شدن و تصمیم به ازدواج گرفتن و حتی بچه دار شدن... که من مطمئنم همه چیز برمیگرده به همون زمان آشنایی... این که از این زمان چه دستاوردی داشته باشی مهمه... وگرنه یکی شاعره یکی وبلاگ نویسه یکی هم سرکوچه وایمیسه سوت میزنه!!!


+ در پایان متذکر میشم که این نوشته صرفا نظر شخصی ِ بنده هست، که نه کارشناسم و نه مطالعه ی کاملی در این زمینه داشتم، صرفا دیدگاه های خودم با کمک گرفتن از تجربیات شخصی و مشاهده ی تجربیات ِ دیگرانه! پس لزوما خوب و کامل و جامع نیست و ممکنه کاملا هم اشتباه باشه :/
+ دوست نداشتم اینطوری بنویسمش، کلی جدی نوشته بودم و تحلیل کرده بودم و مثال آورده بودم وقتی پرید حس و حالمم پرید ببخشید دیگه :/

من اززمانی که بلاگری شدنموباثبت وبلاگم واستارتش مشخص کردم برام چندتاخط قرمزگذاشتم:
1-هیچ کس دلش برای تودرفضای مجازی چزپدرومادرت نمیسوزه،پس نمیخوادزیادبراشون دلسوزی کنی وهمه چی رودرحدیک دوستی بلاگری نگه دار
2-دوست دخترداشتن بلاگری وازدواج بلاگری چون اصلاًندیدمش واصلاًازکجابدونم اون پسرنباشه وداره منوبازی میده،حالااون دخترباشه ومن وقتی دیدمش ازش خوشم نیومدچی یااون ازمن خوشش نیومدچی
هیچی احساساتمون به بازی گرفته میشه
پس لازمه باعقل ومنطق ازدواج کنیم نه بادل،چون بادل ازدواج کردن گذراست ولی باعقل ازدواج کردن همیشگیه
پس من مطلقااین ازدواج رانهی وباکسی که این پیشنهادروبهم بدهدباجدیت برخوردمیکنم
3-و.....
1- نه فقط فضای مجازی که حتی در دنیای واقعی هم هیچ کس دلش برا آدم نمیسوزه جز خانواده!
2- احسنت بر شما، ولی دیگه اینجورام نیست شما صد در صد تصمیمت ازدواج باشه ولی هنوز متوجه نشده باشی دختره یا پسره اشکال این کار به خودتون برمیگرده :/
میگم اون دختر من که نبودم یقینا :)) ولی یه سریم عکس اوشون دوست دارن ملت رو بخندون اکثرا از فان زندگی مینویسن
فقط یه چیزی هست که میشه تا حدودی فهمید هر نوع نگارش و متنی که باشه فرقی نمیکنه تا حدی خط فکری شخص معلوم میشه اونم نه زیاد 
نه :))
خط فکری هم مشخص شه باز هم نمیشه خیلی به درست و راست بودنش اطمینان داشت
:)) از لحنت معلوم بود برای چندمین بار داری تایپ می‌کنی
ممنونم و
موافقم با حرفات


+ هنوزم که هنوزه باورم نمیشه اون آقای وکیل و دخترش و خانومش توهم بود :))))
حرص میخوردم و تایپ میکردم :دی

+ عه تو هم میخوندی اون وبلاگ رو؟! :/
+ برای اینکه دیگه متن‌هاتون دیگه نپره، باید یه عادت خوب ایجاد کنین :دی اونم اینکه هر چندخط یه‌بار گزینه «ذخیره پیش‌نویس» رو بزنید. اولش سخته عادت به اینکار. بعداً آسون‌تر میشه. ولی خیلی لازم و حیاتی‌ـه. موقعی هم تموم شد، می‌تونید انتشار در آینده - مثلا برای پنج دقیقه‌ی بعدش - بزنید که مطلبتون به‌عنوان یه مطلب بروز منتشر بشه - نه به عنوان یه مطلب منتشرشده. -. البته یه‌کارِ دیگه هم میشه کرد. اینکه عادت بدیم خودمونو که توی ورد بنویسیم، بعد بیاریمش اینجا. 
خب اینجور مواقع وقتی انتشار رو میزنی، جزو پست های تازه منتشر شده نشون داده نمیشه انگار... اینطور نیست؟ :(
سلام کاملا موافقم آشنایی باید بیرون از این فضا باشه صرفا یک آشنایی این چنینی نمیتونه زندگی رو تضمین کنه.
کاش همینطور که مطلب رو مینوشتید پیشنویس ذخیره میکردین، تو مطالب طولانی واقعا لازمه تیکه تیکه پیش نویس بزنید ذخیره تا مطلب از دستتون نره :)
به هر ممنون :) تشکرات
دیگه همین که تونستم جمع بندیش کنم اینقدر طولانی شد فکر کنید اگر نمی پرید چی میخوندید؟ کتابی میشد :دی
بله، متن شما کاملا اشتباهه...:دی
تشکر :دی
هیچ بلاگری هیچوقت از بدی هاش نمینویسه !
کلا هیچ آدمی هیچ وقت از بدی هاش نمیگه بلاگر و غیر بلاگر نداره
متاسفانه بیشتر دخترها اسیر احساسات هستند شناخت براشون کمرنگه خیلی زود میرن رو ابرها 
متاسفانه همینطوره
اول که توصیه میکنم موقع نوشتن پست جدید هر چند خط یک بار ذخیره پیش نویس بزن که با این مشکل مواجه نشی، خیلی بده سر رشته ی کلام از دست میره...
خیلی حرفای خوب توی این نوشته بود که عمل کردن بهش واقعا هوشیاری و دقت میخواد مثلا کنترل احساسات. 
من نمیدونستم اکثر وبلاگ نویسا دوست دارن همسر آینده شون هم وبلاگ نویس باشه، پس من جز اون اقلیت هستم که برام اهمیتی نداره. ( در هر حال فرقی هم نداره من که قصد ادامه تحصیل دارم :))) 
اینم موافقم که گاهی وبلاگ نویس بخشی از جنبه های زندگی رو وارد نوشته های وبلاگیش میکنه. و اشتباهه کسی رو صرفا از وبلاگش بشناسی. 
باید به اینکار عادت کنم... به عنوان نوشته ی تازه منتشر میشه یا نوشته ی قدیمی؟
کلا وبلاگ نویسی تضمینی از شناخت نیست حتی اگر طرف روزانه نویس ِ محض باشه
این بلا سرمن هم اومده با این تفاوت که من جای برق نتم قطع شد:/
البته شایدهم یه بارش هم برق رفته باشه. وراه حلش هم اینه که وقتی قصد دارید
یه مطلب طویل وطولانی رو میخواید ارسال کنید با قبلش توی ورد تایپ وذخیره کنید
یا خط به خط که تایپ میکنید کپی کنید تو ورد وذخیرش کنید تا دچار مشکل نشید.
بله باید از این به بعد همین کار رو کنم
نه. وقتی یه‌چیزو برای ذخیره شدن پیش‌نویس کردین، باید انتشار در آینده بزنین. مثلا انتشار در آینده برای یک‌دقیقه‌ی بعد. اینطوری جزو پست‌های تازه منتشر شده میشه.
جدی؟ نمی‌دونستم... سپاس آقای مرادی :)
من مطالبی که می پره رو نمی نویسم! خیلی انرژی داشتی که نوشتی.
مجبور بودم چون قول داده بودم :(
زمانی که پیش نویس ذخیره میکنی، فکر کنم زمان اولین ثبت پای پست نوشته میشه. من به زمان پست اهمیت نمیدم معمولا 
آره توی لیست انتشار هم بروز نیست اونوقت
زمانی که پیش نویس ذخیره میکنی، فکر کنم زمان اولین ثبت پای پست نوشته میشه. من به زمان پست اهمیت نمیدم معمولا 
خوب من میگم من که عاشقش نمیشم که بفهمم که طرف دخترس یاپسرس
اولش ادم گاهی وقت هابه دوچشم خودش اعتمادنداره چه به فضای مجازی
که همش ازتباطش بین یه صفحه نمایش پیکسلی باپیکسل های ریزودرشته
ویک خط اینترنته


دیگه خودتون تاتهش برید...
متوجهم و قبول دارم... اینطور آشنایی‌ها گرچه استثناء و مورد خوب هم داره ولی بسیااااار ریسکه.
به معنای واقعی کلمه لذت بردم از این مشاوره
: )))
خدا رو شکر :)
در جواب جوابت به آقای مرادی باید بگم که ساعتش رو درست کن خب
خب من فکر می‌کردم حتی اگر ساعتش رو درست کنم باز هم بروز ِ بروز نیست.
خیلی دوست دارم بدونم کی این موضوع رو راه انداخته:)

به نظر منم کلا ربط خاصی نداره بلاگر بودن یا نبودن. ازدواج یه روال خاصی داره که همونو باید دنبال کرد اونم با جزئیات و توجه خیلی زیاد.
تشکر از اینکه سه بار نوشتین. واقعا کار خیلی خیلی خیلی سختیه میدونم:)
منم همین‌طور :)
بلاگر بودن به نظر من یک صفت هست، یک ویژگی... و خیلی نباید روش مانور داد به حدی که اصلیات ِ این قضیه به حاشیه کشیده بشن.
خیییییییلی حرصم گرفته بود ولی خب نوشتم دیگه :دی قول داده بودم :)
با این که گفتین خلاصه نوشتین و خیلی چیزا رو دیگه وارد متن نکردین چون چندمین باری بوده که تایپ می کردین ولی به نظرم مطلب کامل و جامع بود و خیلی خوب منظور رو رسونده بودین 
خسته نباشین، مرسی بابت این پست مفید :) 
خدا رو شکر که همه خوششون اومد... واقعا وقت زیادی صرف نوشتن متن اولی کرده بودم، بسیار طولانی بود اما کامل... توی این دفه آخر مجبور شدم بسیاری از توضیحات جانبی و مثال ها رو فاکتور بگیرم...
کاملا با حرفاتون موافقم، اما متاسفانه هرکسی تا چیزی را تجربه نکنه به خرجش نمیره و گاهی بدتر ازون تجربه هم میکنیم باز تکرار میکنیم.
توی دنیای حقیقی آدم ها پشت چنان نقابی پنهان میشن که شاید تا چند ماه هم چهره واقعی خودشون را نشون ندن پس توی دنیای مجازی که هیچ توی دنیای واقعی هم باید چشمامون را حسابی باز کنیم و به هیچکس اعتماد نکنیم! تعارف را کنار بگذاریم، خودمون باشیم تا طرف هم خودش باشه و اگه دیدیم به درد هم نمیخوریم دیگه ادامه ندیم! میگن بخت هندوانه سربسته است اما اگه چشمامونو باز کنیم و ساده نباشیم اونقدرها هم سربسته نیست.
ممنون از پست خوبت و زحمتی که کشیدی.  
یکی از دوستام میگفت خاله‌م (که خاله‌ی دوستم باشه) یه خواستگار داشت بهش گفت مدرکش فوق دیپلم هست و بعد از ازدواج متوجه شده طرف سیکل هم نداره... در این حد مردم دارن از هم پنهان کاری میکنن و دروغ میگن.

خواهش میکنم قابل شما رو نداشت.
یه وبلاگ‌نویس باتجربه، تو وبلاگش شروع به تایپ نمیکنه. از نرم افزار ورد استفاده میکنه که اگه برق بره یا قبلا خودش سیو کرده باشه یا نرم افزار براش زحمت سیو رو به صورت اتوماتیک کشیده باشه. کمی تجربه لطفا :D
متن خوبی بود و با اکثر حرفاتون موافقم، هر چند کنجکاوم ببینم اون متن جدی و تحلیلی چی بوده.
فقط یه نکته تکمیلی برای اون اول بحث‌تون که اخلاقیات از همه چی مهمتره و اینا. به عنوان کسی که سالهاست تجربه زندگی مشترک دارم اینو عرض میکنم: حتما خانواده طرف خیلی مهمه. در حد اخلاقیات خودش. در این حد که 50-50 بررسی کنید. این یه قلم رو کاملا جدی بگیرید.

از تجربه ها استفاده نمیکنم فعلا :دی
جدی بود دیگه رفته بودم رو منبر :دی
جدی؟ نمیدونم تا حالا به خانواده طرف اینقدر جدی فکر نکرده بودم.
 همیشه تو  word تایپ میکنم هرچنددقیقه ذخیره میشه بعدش همه رو یجا منتقل میکنم.
من خودم خیلی دوست دارم با وبلاگ نویس ازدواج کنم اصلا اگه وبلاگ نویس نباشه ازدواج نمیکنم به احتمال خیلی زیاد
باید دوباره تمرین کنم به نوشتن توی وُرد...
پس پیشاپیش تبریک میگم :)
 همیشه تو  word تایپ میکنم هرچنددقیقه ذخیره میشه بعدش همه رو یجا منتقل میکنم.
من خودم خیلی دوست دارم با وبلاگ نویس ازدواج کنم اصلا اگه وبلاگ نویس نباشه ازدواج نمیکنم به احتمال خیلی زیاد
ناگفته نماند اگه  شناخت از وبلاگ یا کلا فضای مجازی شروع شه به قول شما باید به بیرون هم کشیده شه ولی خب اکثر افرادی که وبلاگ نویس و وبلاگ خونن شباهت های زیادی به هم دارن  یکیش تنهایی 
همه هم تنها نیستن...
بعضی بلاگرا از بدی هاشون می نویسن
مثلا خود من نوشتم :/
می‌نویسن ولی خود واقعیشون رو کامل نشون نمیدن و از نظر عقلانی هم همین درسته.
نمیشه گفت یه نفر تمام و کمال خودشو توی وبش بریزه... اصا مگه ممکنه؟!
و اینکه تازه اگه راست بگه....
اصلا توی دنیای واقعی هم هیچ آدمی خودشو کامل نشون نمیده... این طبیعت ِ آدماست
میدونی کجاش باحاله؟؟ اونجا که میگه: من آرشیوشو کامل خوندم... :)))
سرشبی کلی براش خندیدم.
ولی واقعا ممنون مفید بود. راستش بنظرم من خیلی سخت ازدواج خواهم کرد.
واقعا پیش اومده هلما... طرف با اطمینان میگه من شناخت کامل ازش دارم میگم چطور؟ میگه آرشیوشو خوندم :/
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">