وِل کـُن جَـهان را... قَـهوِه‌ات یَــخ کــَرد!

122. یک اتفاق ساده ی معمولی

جمعه, ۲۳ مهر ۱۳۹۵، ۰۵:۳۸ ب.ظ

1- توی شب های دهه ی اول ِ محرم، هر جا رفتم مراسم حداقل یک بار یکی بود که لپمو بکشه ولی متاسفانه یه طرف رو میکشیدن... و از اونجایی که فضا، فضای کاملا معنوی بود و اونایی که لپم رو میکشیدن اکثراً خانم های بالای 50 سال بودن یه خورده استثنائاً خجالت میکشیدم بهشون بگم اونوری هم بکشید... و اینطوری شد که الان حس یه وری شدن بهم دست داده :|

و طبق پستی که توی کانالم گذاشتم:

به دوستان و خویشان و نزدیکان و مریدان و محبان و دشمنان و سایر بستگان آن بانو (که من باشم) بیاموزید، که بانو بیماری متقارن داره یا لپشو نکشید یا وقتی می کشید هر دو طرف رو بکشید بانو یه وری میشه :|


2- فاز ِ مریضی ِ من از اون پنج شنبه ای شروع شد که دوشنبه ی آینده اش (:دی) ماه محرم شروع می شد... میخواستم برم جلسه برخلاف عادتم که اصلا امکان نداره صبحانه نخورم از خونه ی دوستم (شهر خودمون نبودم) با این هدف که حالا توی راه از سوپرمارکت یه چیزی میگیرم زدم بیرون و تازه زمانی که وارد داد.گستری شدم یادم افتاد چیزی نخریدم. خودمو زدم به بیخیالی ولی اون بیخیال من نشد و سردرد و معده درد شروع شد، روی میز هم شکلات و فلاسک چایی و سلام خدافظ (های بای) و کاپوچینو هم بود اما خب نمیدونم چرا استفاده نکردم و ساعت 12 که جلسه تموم شد نمیدونم با چه حالی خودمو به ماشین آقای همکار رسوندم و اون دو ساعتی که توی راه بودیم چند دفه کنار جاده توقف کرد که هی آب بزنم صورتم اما وضعیت من از حالت ِ رو به موت تغییری نکرد و نهایتا همین که به بندر رسیدیم منو بردن درمانگاه و نتیجش شد سرم و یه مشت قرص و دوا و منی که اصلا قرص و اینا رو دوس ندارم و بعد از اون مثلا یکی از دوستان پیام میداد حالمو بپرسه میگفت: معدت خوب شد؟ میگفتم هعی... بهتره امروز سردرد هم بهش اضافه شده و فرداش میگفت: معده درد و سردردت خوب شد؟ میگفتم همچنان وجود دارن و سرگیجه هم اضافه شده و به همین منوال پیش رفت تا این لحظه که سرگیجه و سرما خوردگی دارم :دی و سمت راستمم نمیدونم چرا لثه ام درد میکنه و ورم کرده فکر کنم دارم دندون در میارم :|


3- اون جلسه که همون روز پنجشنبه رفتم داد.گستری ما رو هدایت کردن سمت یه سالنی ما هم رفتیم نشستیم و تا سه دقیقه به شروع جلسه رسما هیچ خانمی نیومده بود و من میون تعداد زیادی آقای کت شلواری و تعداد زیادی آقای رو.حانی بودم به همکارم میگم مطمئنی اینا همه اهالی رسانه هستن؟ میگه آره... بعدشم یه سری جزوه بینمون پخش کردن که هرچی زیر و روش کردم ازش چیزی سر در نیاوردم... بعد سه تا خانوم هم اومدن و یه خورده راحت تر شدم ولی به دلیل اینکه توی سالن جا نبود و همینطور داشت به تعدادمون اضافه می شد ما رو بردن به یه سالن بزرگ تر و بعد تازه فهمیدیم این سالن مربوط به جلسه ی قُضّات و وکلا هست و ما رو اشتباهی راهنمایی کردن اونجا، نهایتا من و همکارم و دو سه تا دیگه که یکیشون هم خانم بود از سالن خیلی شیک اومدیم بیرون و رفتیم یه سالن دیگه که اهالی رسانه اونجا بودن... جزوه ها رو هم ازمون گرفتن اما نمیدونم آقای همکار چطوری جزوه رو با خودش آورد :دی


4- دوست ندارم هرزنامه ها بمونن و معمولا اونایی که الکی هستن و واقعا هرزنامه هستن (رمزهای ارسالی از طرف دوستان نیستن) رو پاک میکنم... یه مدت یادم رفته بود اونجا رو چک کنم امروز با تعداد زیادی هرزنامه مواجه شدم که نخونده همه رو پاک کردم. امیدوارم چیز خاصی بینشون نبوده باشه :دی


5- یه اکیپ هستیم که هر چقدر در طول سال گرفتار باشیم و مشغول زندگی خودمون باشیم اما روز عاشورا به صورت خودجوش دور هم جمع میشیم، البته داداشم اولش با هیئت هست و بعدش به ما ملحق میشه.


6- چندین ساله که مرتبا هر کسی تکرار میکنه، توی جمع، توی فیلم و سریال، توی برنامه های روانشناسی، تو کانال، اینستاگرام، وبلاگ و هزار جای دیگه، که آی مردم سرتون تو زندگی خودتون باشه و کاری به مسائل شخصی بقیه نداشته باشین اما فکر نمیکنم تاثیر چندانی داشته باشه و نهایتاً آدما همونایی هستن که بودن... حتی خیلی از همونایی که این شعار رو میدن هم اگر یه مدت زیر نظر بگیریمشون متوجه میشیم در طول روز سرشونو تا گردن تو زندگی خیلیا میبرن!!!


7- کاش یاد بگیریم و بدونیم که عاشورا تموم نشده و چیزی فراتر از ده شب عزاداری و گریه و زاریه...

بیماری یه وریتو عشقه بانو :))
دو. مواظب خودت باش خب دیگه:| از صبونه بهتر تو این دنیا نداریم. باهاش رل زدم حتی یه مدت :دی
شش. اکثر آدمایی که "حرف" میزنن عمل نمی کنن . تجربه شخصی!×_×
هفت.حقیقت محضه
:))
مواظب خودم هستم ولی نمیدونم چی میشه هی :دی
1- منم به روبوسی یه همچین آلرژی‌ای دارم. باید سه بار لپم بوسیده بشه. اول چپ بعد راست و دوباره چپ. وگرنه حس عدم تقارن بهم دست میده
7- حسینی بمان، حسینی بمیر :)
وای وای روبوسی رو نگو :))
خدا بد نده...
خدا که بد نمیده بانو :)
نازک نارنجی شدم :))
پیش زمینه ذهنی شما درسته :)
یاد سریال ساختمان پزشکان افتادم که خانم دکتر وسواس تقارن داشت.
ان شالله همیشه سلامت باشید :)
انگار مردم فقط منتظرن امام شهید بشن تا برن پی زندگیشون, کل یوم عاشورا هم دهه اول محرمه.
مرسی بانو :)

چرا لپت رو می کشن خب؟:))
خب فک میکنن 15،16 سالمه، وقتی صحبت میکنم در حد یه آدم 25 ساله صحبت میکنم بعد اونا فکر میکنن یه بچه َم که دارم ادای بزرگترا رو در میارم :)))) لپمو میکشن به معنای موش بخوره تو رو :))))
الان میشه عکس لپت رو به من نشون بدی ببینم چجوری یور شدی؟؟:)))

+من برعکسم اگه صبحونه بخورم معدم تعجب میکنه و رسما تا 3 روز رو به موتم :-\

در ضمن میان دعاهات ما رو هم فراموش نکن بانو جان ♥

:))
+ صبحانه خیلی خوبهههههه

چشم محتاجیم به دعا :*
تپلی و هزار دردسر :دی 

والا... 
در این حد؟ :دی
می گم اون خانم 50 ساله فک کرده چند سالته که لپتو کشیده؟
:دی

خب فک میکنن 15،16 سالمه، وقتی صحبت میکنم در حد یه آدم 25 ساله صحبت میکنم بعد اونا فکر میکنن یه بچه َم که دارم ادای بزرگترا رو در میارم :)))) لپمو میکشن به معنای موش بخوره تو رو :))))
این بیماری تقارن محوری دوای دردش ماهیه!
و ضمنا کسایی که ماهی نمیخورن زود زود مریض میشن.
همچنین خوردن ماهی باعث میشه که خون رسانی سریع تر بشه و در نتیجه جلسه رو اشتباهی نری وسط  یک مشت قاضی وکیل
اضافه کنم ماهی خاصیت هرزنامه زدایی هم داره! بله شک نکنین. 
به اون اکیپ هم توصیه میکنم خوردن ماهی رو فراموش نکنین حتما!
اون جماعتی که مبتلا به این بیماری هستند که سرک بکشن تو خونه و زندگی مردم هم بهشون بگید ماهی بخورین قطعا خوب میشن.

وبلاگم بوی ماهی گرفت آقا       گل :))

2: و همانا این است عواقب صبحانه نخوردن و لجاجت با شکم ، باشد که عبرت گیریم  !

5: چه با معرفت

1: هوس کردم  لپتو بکشم:)

2. عبرت گرفتیم بانو :دی

5. :*

1. :)) خب فک میکنن 15،16 سالمه، وقتی صحبت میکنم در حد یه آدم 25 ساله صحبت میکنم بعد اونا فکر میکنن یه بچه َم که دارم ادای بزرگترا رو در میارم :)))) لپمو میکشن به معنای موش بخوره تو رو :))))
با این توضیحاتت بیشتر دلم خواست ؛)))
:))
عی وای الان یک وری هستین؟؟؟

منم وقتی کم اوردم سلام خداحافظ 😃 خیلی روبراهم کرده، کلا کم مصرفم. الان حال و احوالتون چطوره؟؟ خوبین؟؟

جوابتون به کامنت آبینه عالی بود. خندیدیم بسی.

نه دیگه تنظیم شدم بعد چند روز :))

بله خوبم خدا رو شکر :)
مورد 4 که من خیلی کنجکاوم ...همه رو باید چک کنم و بخونم که یه وقت خدایی نکرده چیزی از دستم در نره :)

مورد 1 ...من خیلی دوست دارم حداقل یه بار محض رضای خدا لپمو بکشن ...ولی هیچ کس این کار رو نمی کنه :(

مورد 7 رو باهات موافقم شدید ...
بیا خودم لپتو بکشم ^_^
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">