وِل کـُن جَـهان را... قَـهوِه‌ات یَــخ کــَرد!

کمی بدون تعارف با نسرین

جمعه, ۸ فروردين ۱۳۹۹، ۱۲:۱۷ ق.ظ

توی این مدت چند نفرتون مرتب پیگیر بودید که جریان گفت‌و‌گو با بلاگرها به کجا می‌رسه. مدتی خیلی درگیر بودم و امکان اینکه بتونم برای طرح سوالات وقت بذارم عملا نبود. نمی‌خواستم یک مشت سوال کلیشه‌ای و کلا تکراری باشه. اما خب فرصتش نشد و بخاطر پیگیری‌هاتون، تصمیم گرفتم توی این روزها که اکثرمون وقت فراغت بیشتری داریم، سعی کنم گفت‌و‌گوها رو ادامه بدم. هر چند بعضی از سوالات در همه مصاحبه‌ها قراره تکرار بشه، اما اون وسطا سعی کردم سوالاتی هم بنویسم که مربوط به اون وبلاگ‌نویس خاص باشه، همچنان پیشنهادات و انتقاداتتون رو پذیرا هستم، حتی اگر سوال خاصی هم مدنظر داشتید بگید و بپرسید توی کامنت‌های همین پست، اون وبلاگ‌نویس مورد نظر میاد و جواب می‌ده.   در ادامه گفت‌و‌گو با وبلاگ‌نویس‌ها، بدون تعارف با نسرین گپ‌و‌گفتی داشتیم. نسرین ِ وبلاگ زمزمه‌های تنهایی اهل تبریزه و آخرین فرزند یک خانواده شش نفره‌ست که 28 اردیبهشت‌ماه سال 67 به دنیا اومده و تحصیلاتش در رشته ادبیات بوده و در حال حاضر هم معلم ادبیات هست.

 

 

بانوچه: چه اتفاقی تو رو وبلاگ‌نویس کرد؟

نسرین: اتفاق نبود یه دعوت بود. اون روزایی که مشغول نوشتن تو سایت کتابخوان حرفه‌ای بودم، دوستای خوبی پیدا کردم، یکی از همین دوستان خوب، که از حسن اتفاق هم دانشگاهی و هم دوره در اومدم باهاش، منو سوق داد به سمت جدی‌تر نوشتن و اینجوری شد که مهر ٩٢ اولین وبلاگم"آخارسوزلر" افتتاح شد.

 

بانوچه: "آخارسوزلر" معنیش چی می‌شه؟

نسرین: حرفای جاری

 

بانوچه: چه اتفاقی ممکنه باعث بشه که وبلاگ‌نویسی رو ترک کنی؟
نسرین: نمی‌دونم بازم بستگی به مسیر زندگی داره، شاید وقتی نوشتن دیگه ارضام نکنه، شاید موندن دیگه لذت سابق رو نداشته باشه. شاید یه جایی برم که کلا قید بلاگر بودن رو بزنم.

 

بانوچه: آیا هدف واقعی و هدف وبلاگ‌نویسی شما یکی هستن؟ تا حالا به چه میزان به هر کدوم رسیدی؟
نسرین: به نظرم اغلب وبلاگ نویس ها در کنار اهداف دیگه، یه نگاه ویژه‌ای هم به نویسندگی دارن، الان مهمترین دغدغه منم تقویت این بعده. هدفم از بلاگر بودن در درجه اول تخلیه روانیه. اینجا امن ترین بخش فضای مجازی منه. شاید برای همینه که خیلی دوست ندارم آدم‌های واقعی زندگیم وارد فضای بلاگم بشن چون از قضاوت شدن بدم میاد.
هنوز اول راهم به نظرم چون داستان نویس شدن یه مسیر سخت و پیچیده است.

 

بانوچه: دهم خرداد 94، وبلاگ بیانت رو با پستی شروع کردی که خلاصه‌ش نشون می‌ده مثل خیلی از وبلاگ‌نویسای دیگه به زور به اینجا کوچ کردی، حالا که چند سال گذشته احساست از اینکه توی بیان داری می‌نویسی چیه؟
نسرین: خیلی حس خوبی دارم، تو بیان مسیر خوبی طی کردم، رفقای خوبی داشتم، چالش‌های خوبی رو پشت سر گذاشتم، از نسرینِ بیان خیلی بیشتر از نسرینِ بلاگفا راضی ام.

 

بانوچه: در قسمت درباره من وبلاگت نوشتی: "من سال نود و هشت جایی قرار می‌گیرم که توی دور دست ترین رویاهام هم برام غیر قابل تصور بود." به اون جایی که فکر می‌کردی قرار می‌گیری، رسیدی؟ یکم برامون توضیح بده.
نسرین: نوشتن سال ٩٨ برام جدی‌تر شد، الان کتابم در انتظار انتشاره، اگه کرونا نبود احتمالا همه چیز خیلی بهتر و سریعتر پیش می‌رفت. نه، اونجایی که قرار بود برسم نرسیدم ولی تا حد زیادی پیش رفتم. رویای بزرگم هنوز محقق نشده ولی مقدماتش فراهم شده.

 

بانوچه: اون گوشه وبلاگت نوشتی که فکر می‌کنی بقیه وبلاگ‌نویس‌ها دوستت ندارن، چرا همچین احساسی در تو شکل گرفته؟

نسرین: راستش اون متن رو روزی نوشتم که خیلی سرخورده بودم، ولی بعد چون همه خوششون اومد دیگه متن ثابت وبلاگ شد. خیلی آدم محبوبی نیستم بین وبلاگنویس ها، البته خیلی هم شناخته شده نیستم. شاید حس اون روزا رو الان نداشته باشم ولی همچنان معتقدم اونقدری که من بلاگرها رو دوست دارم اونا منو دوست ندارن😅

 

بانوچه: جلوی اسم نویسنده توی وبلاگت نوشته که تو 517 تا پست داری، اما آمار و ارقام جلوی موضوعات وبلاگت رو که جمع بزنی 508 تا می‌شه، یکم توضیح راجع به محتوای اون پست‌هایی که نوشتی و توی هیچ‌کدوم از این دسته‌های موضوعی قرار نگرفتن بده.

نسرین: بیشترش مربوط به تنبلی اینجانبه که یادم می‌ره برچسب‌ها و موضوعات رو مرتب کنم قبل از انتشار پست.
اما یه تعدادی هم دچار وسواسم نسبت به درجه بندی شون.

 

بانوچه: آرمان‌شهر وبلاگ‌نویسی چه ویژگی‌هایی داره؟

نسرین: به نظرم آرمان شهر من زمانی شکل می‌گیره که بتونم نوشته‌هایی داشته باشم که ارزش چاپ داشته باشن. مخاطب وسیع داشته باشن، از کل ایران خونده بشم و بازخورد بگیرم.

 

بانوچه: از بستن و رفتن کدوم وبلاگ و وبلاگ‌نویس بیشتر از بقیه ناراحت شدی؟
نسرین: من کلا از رفتن همه کسایی که می‌شناسمشون ناراحت می‌شم، از ماری جوانا، تا مترسک، از هولدن تا جولیک. قلبم به درد میاد واقعا.

 

بانوچه: سابقه تعطیل‌کردن وبلاگ رو داری، چی باعث شد یه مدت وبلاگ رو تعطیل کنی و چی باعث شد برگردی؟

نسرین: بستن وبلاگ یه حرکت انتحاریه، وقتی اوضاع روحیم خوب نباشه، شروع می‌کنم به کم کردن دایره روابطم، پیج اینستاگرام و وبلاگ همیشه مورد تهدید هستن توی این شرایط.
دلیل برگشتنم، این بود که هم اوضاع یکم بهتر شد و هم دوستان خوبی دارم که بهم انگیزه دادن.

 

بانوچه: کدوم وبلاگ‌نویسا رو بیرون از فضای مجازی دیدی و کدوما رو دوست داری ببینی؟
نسرین: من هلمای سکوت من صدای تو رو دیدم و آشنای غریب رو و زهرای بی‌نام رو دیدم.
خیلی‌ها رو دوست دارم ببینم. فرشته، خودت، شباهنگ، مصطفا، و....

 

بانوچه: پنج تا وبلاگ که بین حجم زیاد وبلاگ‌های بروز شده، خوندنشون رو توی اولویت می‌ذاری کدوما هستن؟
نسرین: لافکادیو، آقاگل، غمی، فرشته، پری.

 

بانوچه: پنج تا وبلاگ‌نویسی که بعد از هر بار پست‌گذاشتن دوست داری کامنتشونو زیر پستت ببینی کدوما هستن؟ تا حالا این خواسته محقق شده؟ ویژگی این وبلاگ‌نویسا چیه که منتظر کامنتشون هستی؟

نسرین: غیر از دوستای صمیمی ام که همیشه مشتاق نظراتشون هستم، کامنت کسایی که تو نوشتن صاحب سبک و اندیشه هستن برام مهمه.
مخصوصا تو پست‌هایی که جدی تره برام.
لافکادیو، غمی، لنی، زهرا خسروی، حمیدواشقانی، زهرای آرزوهای نجیب،خورشید.
اغلب شون می‌خونن و کامنت می‌دن ولی بعضی هاشون تا حالا کامنت ندادن متاسفانه.

 

بانوچه: اینا نظر چند وبلاگ‌نویس در مورد شماست، فکر می‌کنی تا چه اندازه به این ویژگی‌هایی که نام برده‌ن نزدیکی؟

"قبلا متوقع‌تر بود - دختری به شدت صادق و مهربونه - قلمش روانتر شده به نسبت اوایل آشناییم باهاش - یه تُرک دختر به معنای واقعیه.

نسرین: لطف دارن دوستام، امیدوارم که واقعا صادق و مهربون باشم و قلمم روان‌تر شده باشه. دقیقا می‌تونم بگم پشت هر کدوم از این واژه‌ها کی نشسته🤗 اما درباره اینکه قبلا متوقع تر بودم. این یعنی هنوزم متوقع هستم ولی نه مثل قبل. من از کسایی که برام مهمن بله توقع دارم، اغلب هم این توقع رو به زبون میارم. البته توقع من بیشتر در حوزه نوشته‌هامه اینکه خونده بشم و بازخورد بگیرم.

 

بانوچه: ویژگی‌های شخصیتی شما، تا چه اندازه ویژگی‌های شخصیتی دنیای وبلاگ‌نویسیتو تشکیل می‌دن؟! به عنوان مثال اگر در دنیای واقعی آدم زودرنجی هستی، آیا اینجا هم همین ویژگی رو داری و از هر حرفی و کامنتی زود رنجیده خاطر می‌شی؟

نسرین: من شخصیت متفاوتی خارج از وبلاگ ندارم، یعنی نود درصد همینم که تو وبلاگ می‌بینید. شاید یکم بداخلاق و بی حوصله تر از فضای بلاگ باشم. من بیشتر از کسایی زود میرنجم که دوستشون دارم، اگه کسی مخاطب عادی باشه و حتی فحش بده خیلی برام مهم نیست، ولی کسایی که خاص و مهم هستن برام خیلی زود دلخور میشم از تغییر لحن و ادبیات شون. خدا رو شکر خیلی وقته بازخورد بد ندارم تو وبلاگ.
 


بانوچه: حرف آخر با خواننده‌ها؟

نسرین: امیدوارم جوابام خسته‌کننده نبوده باشه، ممنونم از تو ثریای عزیز بابت تلاشت و زحماتت. و اینکه لطفا هیچ وقت وبلاگ تون رو رها نکنید. ماها کلی خاطره لابه‌لای نوشته‌های شما جا گذاشتیم. لطفا بی‌رحم نباشین.


بانوچه: یه هدیه به خواننده‌ها؟

نسرین: فکر می‌کردم تهش یه هدیه به خودم می‌دین 😁 یه کتاب خوب چطوره؟

بانوچه: ما اینجا هدیه نمی‌دیم هدیه می‌گیریم 😁 اونم نه واسه یه نفر واسه هر چند نفری که می‌خونن این مصاحبه رو. کتاب عالیه، پس یه معرفی کوتاه در موردش بنویس.

نسرین: عزاداران بیل مجموعه داستانی است از غلامحسین ساعدی، نابغۀ معاصر ما.

ساعدی عزاداران بیل را در توصیف روانکاوانۀ جامعه ایران در دوران حکوت گذشته به نگارش در آورده است. ملتی که در تیره‌روزی دست و پا می‌زنند و درگیر خرافه‌های بی‌پایه و اساسند.  عزادارن بیل را می‌توانیم نمونه‌ای بارز از رئالیسم جادویی به شمار بیاوریم.

بیل روستایی است که در آن فضای مرگ و فاجعه بر تمام حوادث ، رویدادها و شخصیت‌ها، سایه افکنده است.

بوی اضطراب و دلهره ناشی از ترس و واهمه‌های غریب و نا‌آشنا از همه جا به مشام می‌رسد. در این محیط، شخصیت‌ها یک به یک مطرح شده و با مرگ آنها داستان به اتمام می‌رسد. هر چند که اهالی بیل این تباهی شوم و غیر قابل گریز را به روی خود نمی‌آورند ولی مدام با آن درگیر هستند؛ به نحوی که این چشم به راه بروز فاجعه بودن امکان هرگونه علاقه و وابستگی را از اهالی سلب کرده و آنان را بشدت از این تعلق خاطر، گریزان نموده است. انتخاب نام قهرمان اصلی داستان یعنی مش اسلام، نمادین است. مغز متفکر تمام این داستان‌ها اسلام است. اوست که راهکار ارائه می‌دهد و مردم را هدایت می‌کند.

در بیل همه تنها هستند و فقط فاجعه و تباهی است که هر‌از‌چند‌گاهی آنها را دور هم گرد می‌آورد. فاجعه‌هایی مثل مرگ ، قحطی و گرسنگی  و برخورد با ناشناخته‌ها و رویدادهای تلخ دیگر، که همه آنها عواملی هستند که اهالی بیل را از محدوده‌های تنگ تنهایی و فردیت نابالغ و نابارور خود بدر می‌آورند و آنان را نسبت به هم و سرنوشت مشترک‌شان حساس می کند. با این حال در فضای قصه‌های عزاداران بیل هیچ گونه پیوند مشخص و استواری میان آدم ها دیده نمی‌شود.

لینک دانلود کتاب: کلیک

 

ممنون از نسرین عزیز و شمایی که وقت گذاشتید و این مصاحبه رو می‌خونید :)

 

سلام

یکم برای من صفحه پنل مدیریت نویسنده وبلاگ جذاب تره!

شاید اگه بخوای یکم با نویسنده چالش داشته باشین بدرد بخوره نه توی مصاحبه فاخر‎;-)‎

مثل آخرین نظر خصوصی دریافتی/ ارسالی، اسم یه دنبال کننده خصوصی(البته به شرط حفظ حریم دنبال کننده)/ از دنبال شدن توسط کی خوشحال/ناراحت/هیجانزده و... شدی/ چه وبلاگی رو خاموش دنبال میکنی؟/ 

خلاصه ازین افکار زرد دیگه😁

سلام
چه خوب... 
شاید نسرین جان اومدن اینجا و به این سوالاتتون پاسخ دادن :)

یه روز توی سایت جیم یه مطلبی نوشته بود در مورد خرید و خوندن کتاب (کلیتش همین بود) زیرش کامنت گذاشتم که کتاب گرونه خواهر من پولمون نمیرسه واسه کتاب

برگشت جواب داد که اگر ماهانه از پول توجیبیامون کم کنیم و الکی به هله هوله و فلان و خرت و پرتای جز ندیم، میشه کتاب خرید (بازم کلیت حرفش این بود)

اونجا بود که تازه باهاش آشنا شدم

میدونستم معلمه

خانوم معلم سایت جیم بود : ) 

اومدم وبش دیدم اوه چقدر کتابی می نویسه و فک کنم اون موقع ها خیلی فنی تر می نوشت چون چنتا پستشو خوندم متاسفانه پنجره وبشو بستم تا به الان که خیلی کم باهاش برخورد داشتم

خلاصه اینکه 

+مخلصتیم خانم معلم : )

 

یادش بخیر، چقدر خوب بود جیم.

چقدر این کارتون زیبا بود ... واقعا لذت بردم ...

+ عجب حرفی ... ماها خیلی خاطره توی وبلاگ‌هاتون جا گذاشتیم ... لطفا بی‌رحم نباشد ... چه حس خاصی داره ...

+ کتاب هم معرفی کردین ... چقدر خوشم اومد از این مطلب ... آفرین و خسته نباشین :)

خواهش می‌کنم.
ممنون از شما که وقت گذاشتید و خوندید.

دست‌مریزاد.

.

من هم یکی دوتا سؤال به ذهنم می‌رسه که می‌پرسم:

1- چی نسرین رو به این فضا، به بیان و به وبلاگ‌نویسی امیدوار نگاه می‌داره؟ وبلاگ چی داره که حاضر نشده تا حالا کنارش بگذاره؟

2- آیا توی وبلاگش دغدغۀ فرهنگی‌ای رو هم دنبال می‌کنه یا نه؟ اگر آره، اون دغدغه چیه و تا حالا براش چه قدم‌هایی رو برداشته؟ 

3- مخاطب کجای وبلاگ زمزمه‌های تنهایی قرار می‌گیره؟ نقش مخاطب چقدر مهمه؟ اصلاً رابطۀ مخاطب و وبلاگ براش چطور تعریف می‌شه؟

خواهش می‌کنم.

@نسرین جان لطفا جواب بدید.

سلام :)

باید بگم خوشحالم نسرین رو از نزدیک دیدم و صمیمیت دوستیمون آروم آروم سیر صعودی گرفت.

سوال آخر برا خودش یه پست مستقله رسما. :))

مصاحبه فاخری بود بقول دوست کامنت اولی.

بانوچه جان مرسی که حواست به بلاگستان هست.

 

سلام
مرسی از شماها که حمایت می‌کنید و می‌خونید :)

چه حرکت خوب و قشنگ و جذابی خصوصا برای این روزا و خصوصا تر برای این روزا که بیانی ها همچنان کم فروغن. 

خوشحالم که خوشتون اومده :)

خلاصه و خوب و جذاب بود، حقیقتا من که با علاقه خوندم و فهمیدم که چقدر به جزئیات ظاهری وبلاگ‌ها بی‌اهمیت شدم :دی الان برم دوباره درباه‌ی من ها و بیو و ... بلاگ‌ها رو چک‌ کنم ببینم چه تغییری کرده :)

 

شما هم خسته نباشید خانوم خبرنگار عزیزوم :*

فدای شما.

سلام. سپاس

سلام
خواهش می‌کنم.

سلام.

خب من خوشم آمد :)

سلام
خدا رو شکر :)

سلااااااااااااااااااااااااام

خوبی؟

من برگشتم اینجا

البته هنوز هیچی رو نخوندم نظر بدم فقط اومدم ابراز وجود کنم :)

سلااااااام چطوری؟؟؟ خوش اومدی؟
تو همون سپیده‌ای که اینستا هستی؟ :دی

@ من

این آخرین کامنت دریافتی از طرف یکی از خانم‌های بلاگره چون نمی‌دونم راضی هست یا نه اسمش رو نمیارم:

خانم معلم قشنگ قشنگ

خیلی خوشحالم وبلاگ باعث آشایی باشما شد

خیلی خوشحالم نوشته‌هات رو می‌خونم و کیف می‌کنم

من به تمام شاگردهایی که معلم‌شون هستی حسودی می‌کنم

ممنون بابت هرچیزی که ازت یادگرفتم

مواظب خودت باش

آخرین کامنت خصوصی که ارسال کردم به یکی از بلاگرهای محبوبم:

چرا اینجا رو یه ماهه آپ نکردی؟

چشم منو دور دیدی؟؟

نمیگی من دلم تنگ میشه؟

گمون نکنم خوشش بیاد دنبال‌کنندۀ خصوصی، ولی اسمش توی این مصاحبه چند بار اومده، من کسی رو خاموش دنبال نمی‌کنم، یعنی از پارسال تصمیم گرفتم خاموش دنبال نکنم تا الانم بهش وفادار بودم، به نظرم بی‌معناست این کار.

از دنبال شدن توسط خیلی‌ها: لافکادیو، غمی، عطیبه میرزا امیری؛ دلستون، و...

از دنبال شدن توسط یه نفر ناراحت شدم چون یه سری خاطره رو برام تداعی می‌کرد بهش گفتم اونم با کلی ناراحتی رفت. الانم نمی‌دونم جزو مخاطب‌های خاموش هست یا نه، ولی قلبا راضی نیستم بخونه منو.

گمونم به همش جواب دادم دیگه:)

 

@ محبوبه شب

وای:) یادم نیست جوابم ولی آره احتمالا خودش باشم:))

جیم رو خیلی دوست داشتم یه دوره‌ای.

من چون داستان‌نویسم، به لحن محاوره و خودمونی خیلی عادت ندارم. می‌دونم شاید مورد پسند خیلی‌ها نباشه ولی برای نوشتن به من کمک می‌کنه.

متاسفم که دوست نداشتی نوشته‌ها مو:(

ارادتمندم

 

@محمدرضا

ممنونم نظر لطف شماست، واقعا از ته دلم گفتم اون جمله رو:)

@آقاگل

 

1- حضور شماها، خوندن مطالب خوب، فعالیت کسایی که نوشته‌هاشون ارزشمنده. وبلاگ منو نویسنده کرد، اینجا بود که فهمیدم رویای بچگی‌هام می‌تونه محقق بشه، دوستان بی‌نظیری پیدا کردم، من تا وقتی شماها هستین، اینجا هستم. احتمالا نبودن شما منم ناامید کنه. ولی به نظرم جزو چراغ‌های آخری باشم که خاموش می‌شم و امیدوارم چنین روزی هرگز نیاد.

2-نمی‌دونم دغدغه  فرهنگی محسوب می‌شه یا نه، ولی همیشه دوست داشتم یه تصویری از معلم بودن ارائه بدم که بقیه هم بهش علاقمند بشن، این شاید پررنگ‌ترین بخشش باشه. اینکه کتاب بخونم و معرفی کنم تا چند نفر ترغیب بشن برن سراغ کتاب هم همیشه بوده و هیچ وقت توی این شیش-هفت سال، ترک نشده. 

3- مخاطب طبیعتا برای هممون مهمه، ما می‌نویسیم که خونده بشیم، بازخورد بگیریم. وبلاگ با مخاطب زنده است. من خیلی جاها نظر مخاطب رو پرسیدم، ازشون ایده گرفتم، اشکالات کارم با نقدهای دوستان رفع شده.  حتی یه جاهایی پناه آوردم اینجا فقط برای حرف زدن و خالی شدن. 

@ هلما

مرسی پری جانم، منم از این بابت خوشحالم.

سورپرایزم کرد ثریا و یه روز با تاخیر معرفی کتاب رو نوشتم و ارسال کردم:)

@ فرشته

دقیقا، من حتی کنجکاور شدم که چرا بعضی از مطالبم برچسب و رده‌بندی نداره:)

بلاگر باشخصیتی بود. سعی میکرد با رعایت قواعد نگراش و همچنین با متنانت خاصی مطلب بنویسه و این خیلی خوبه.منم یه مدت میخوندمش،

چرا "بود"؟ هنوزم هست بابا :دی

ممنون از شما و نسرین خانوم، مصاحبه ی خواندنی و حرفه ای بود. از خوندنش لذت بردیم. 

اولش خوندم عزادارن بیل ولی بعد متوجه شدم بیل و کلنگ نیست :) بَیَل هست. غلامحسین ساعدی واقعا یک نابغه بوده مثل جورج اورول که خوب جامعه را شناخته.

ممنون از شما که وقت گذاشتید و خوندید.

@فیشنگار 

فکر کردی کرونا گرفتم مردم؟؟؟ :)

ممنونم، هنوز همونقدر باوقار و قشنگم:)

 

@آقای بنائی

فکر می‌کردم حرکه گذاشتم براش:)

دقیقا موافقم. 

ممنونم 

سلام و درود خانوم خبرنگار 

 

اولن نوروزتون خجسته باد 

دومن دستتون درد نکنه برای مصاحبه ها 

سومن هم ممنون از نسرین خانوم عزیز برای مصاحبه و لینک کتاب و امیدوارم کتاب خودت زودتر بیرون بیاد و یکیش رو هم من بتونم تهیه کنم و بخونم 

با آرزوی سالی بهتر از پار و پیرار و پیر سالهای قبل برای هموطنانم

سلام و درود بر شما
حالتون خوبه؟
سال نوی شما هم مبارک باشه، ان‌شاءالله سالی پر از شادی و سلامتی باشه براتون.
مرسی از شما که وقت گذاشتید و خوندید :)

وای چه مصاحبه ی کاملی.

هر دوتاتون واقعا خسته نباشین :))

بازم دمتون گرم که وبلاگستان رو زنده نگه میدارین با این حرکتا :)

مرسی از شما :)
خوشحال می‌شم اگر پیشنهادی داشته باشید برای بهتر شدنش

چه کار جذابی بود بانوچه.

و انتخاب خوبی داشتی، نسرین عزیزم :)

من قبلا ندیده بودم همچین‌حرکتی رو توی وبلاگت، اولین مصاحبه بود یا من اولین‌ش رو میدیدم؟

ادامه بده.‌ از این رخوت روزامون بکشیم بیرون و پست‌های جون‌دار بخونیم.

خواهش می‌کنم عزیزم
خیلی قبل‌ترها توی بلاگفا این‌کار رو کرده بودم.
چشم حتما :)

بازم سلام

بلی خودمممممممم

همون که توی بلاگفا بود بعدش رفت بعد اومد بعدش رفتیم اینستا الان اینجا هم اومدم :))

به به سلام عروس خانووم

تازه بعد از مصاحبه یادم افتاد که من سه تا بلاگر دیگه رو هم دیدم ولی کلا یادم نبود اون روز اسمشون رو بگم بهت:|

رفیعه رجعتی رو تو مشهد دیدم. 

رامین و نرگس رو هم تو یه نمایشگاه همراه هلما ملاقات کردم. 

از همین جا عذرخواهی می‌کنم ازشون که اسمشون یادم رفت:(

من از طرف اونا می‌گم، نه باباااا خواهش می‌کنم عیب نداره :دی

سلام 

اول از همه نوروز رو به همه ی دوستان تبریک می گم . و یک خسته نباشید به بانوچه و نسرین بابت این مصاحبه ی خوب ! 

امیدوارم خودتون و وبلاگ هاتون پایدار باشه !

سلام
متشکرم بر شما هم مبارک باشه ان‌شاءالله
ممنونم که وقت گذاشتید و خوندید.

چه کار خوبی میکنی عزیزم که ما رو با وبلاگ نویسا اشنا می کنی

ممنون از شما که حمایت می‌کنید :)

ممنون بابت مصاحبه های خوبی که ترتیب میدین اونهم با بلاگرهای خوبی همچون نسرین خانم

ولی وقتی عنوان رو مینویسین کمی بی تعارف مخاطب انتظار سوالهای چالشی تری رو داره

ممنون از شما.
راستش قرار هم همین بود از اول که حرفای جدیدتری توی این مصاحبه‌ها زده بشه. منتها من خیلی گرفتار شدم و خب طبیعتا نتونستم خیلی روی این موضوع تمرکز کنم عوضش تا دلت بخواد توی وبلاگم گلو پاره کردم که بیاین راهنمایی کنین، پیشنهاد کنین، سوال بدید ولی هییییچ کمکی نشد :)
خوشحال می‌شم شما هم چند سوال چالشی رو در قالب پیام خصوصی بفرستید برای مصاحبه‌های بعدی.

نسرین منو یاد دبیر ادبیات دوران راهنماییم میندازه... و فکر می‌کنم حرفه‌ای‌تر از اونیه که تو وبلاگش نشون میده با این‌حال خاکیه:)

نسرین واقعا حرفه‌ای‌تره.

ده خرداد ۹۴ 

امیدوارم خرداد ۹۹ هم ، کتابش جز کتابهای چاپ شده باشه و ما با افتخار بریم کتابش رو بگیریم و بگیم این کتابه نسرین خانم عزیز است و از اول تا آخرش با اشتیاق بخونمیش !

 

+

@نسرین زیبا روی 

یعنی منم جز همونام جدی؟! یعنی من رو دوست داری؟!

( من که بعید میدونم چون اسمم جز اونایی نبود دوست داشتی ببینیش:دی )

ولی بدان و آگاه باش درسته خاموش گاها میخونمت ولی بدون ما هم دوستت داریم و حتی به پری هم  گفتم اینو :)

 

 

++

 

حالا قدیم ها هر وقتی اوضاع  روحی آدم های بلاگر خراب بود دیگه بحث بستن وبلاگ پیش نمی اومد یا بلاگر قالب وبلاگ رو اونقدر تغییر می داد که بلاخره به یکیش از سر ناچاری و خستگی رضایت بده یا نهایتا بقول نسرین انتحاری می زدیم و وبلاگ رو کلا منفجر و منهدم میکردیم و اصلا مثل الان نبود که ببندیم یا از دسترس خارج کنیم و بعد دوباره بیاریم و بنویسیم.

 

 

+++

سلام 

مصاحبه خوب و دلنشینی بود امیدوارم این روند ادامه پیدا کنه :)

میگن آدم های خوش قلب و مهربون یا عکاسا هستند یا خبرنگاران از نوع بلاگر 

چون عکاسان از همه عکس میگیرن خودشون پشت صحنه هستند و خبرنگارانی چون بانوچه عزیز هم همین طور

مهربونیت برقرار ولی لطفا یه نفر هم پیدا کنین با ثریای شیری عزیز خبرنگار واحد مرکزی خبر و بیان :))

هم همچین مصاحبه ی جذاب این چنینی  داشته باشد ،  باشد که رستگار شود:)

اینطور نباشه که فقط بانوچه با دیگران گزارش تهیه کند ولی با خانم شیری گزارشی نداشته باشد :))

 

ممنونم از مصاحبه جذاب و زیباتون با نسرین گل  :)

قلم هر دوی شما عزیزان همیشه ایام مانا 🙏

موفق و سلامت باشین 💙

 

ممنونم که وقت گذاشتی و خوندی عزیزم.
والا من حاضرم که مصاحبه کنند :))

من الان یکی یکی دارم مصاحبه‌ها رو می‌خونم و کیف می‌کنم و هی میام می‌گم خسته نباشیدD:

راحت باش :دی
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">