وقتی که نامه میرسد از سوی تو به من
با خط خودش برایم نامه نوشته بود، ساده و دلنشین، سعی نکرده بود از کلمات سخت و پیچیده استفاده کند، در همان سادگی احساسش را ریخته بود روی کاغذ، من با خواندن هر کلمه احساساتش را جمع میکردم و میچسباندم به دلم که بمانند به یادگار تا ابد، هی چهرهی آرام و مهربانش در ذهنم مرور میشد هی کلمات را بیشتر دوست میداشتم، آدمها واژهها را هم شبیه به خودشان مینگارند، مثل او که همانقدر ساده و مهربان نامه نوشته بود و من هی میخواندم و هی به قلبم میچسباندم...
نامه بنویسید، نامه نوشتن حال آدمها را خوب میکند، با نوشتن نامه احساساتتان را بهتر و راحتتر بروز میدهید و خوانندهی نامه اگر من باشم حسابی ذوق میکند :دی
دوستیهای وبلاگی خیلی دلچسبند، یکجوری به دلت مینشینند که حتی اگر بعد از سالها مرورشان کنی پر از لبخند میشوی، از دل این دوستیها صداقت را میشود دید و سادگی را... سلیقههای دوستهای وبلاگی به هم شبیهتر است و بهتر بلدند حال دلت را خوب کنند...
دو کتاب ِ دوستداشتنی و یک نامهی دوستداشتنیتر
احوالتون چطوره بانو ؟
خیلی وقته ننوشتین :)
متشکرم جناب، نبودم و تازه برگشتم :)