جای خالی ِ آدمها
با هر بار رفتن کسی از زندگیمان حفرهای در قلبمان ایجاد میشود؛ یک جای قلبمان سوراخ میشود و هیچ بُتُن و سنگریزهای نمیتواند به شکل اول در بیاوردش؛ شاید فوراً دست به کار شویم تا جای خالی ِ نبودنش را جور ِ دیگری پر کنیم؛ آدم ِ جدیدی را بنشانیم سر جای او و بگوییم جایش را پر کن.
روزها میرود و آدم جدید میشود یک دوستداشتنی ِ جدید؛ جای آدم قبلی را پر نمیکند اما جوری کنارمان میماند که تحمل یک حفره در قلبمان را سادهتر میکند؛ بعد، یک روزی میرسد که او هم میرود؛ حفرهی جدیدی ایجاد میشود و... حالا توی قلبمان دو حفرهی بزرگ داریم از دو آدم ِ دوستداشتنی که از زندگیمان رفتهاند.
این چرخه ادامه دارد... آدمها میآیند که جای خالی ِ آدم ِ قبلی را برایمان پر کنند، اما میشوند جزیی از وجودمان، میشوند عزیز ِ دلمان، کاری میکنند که زخم حفرهی قبلی ِ توی دلمان گرچه خوب نمیشود اما قابل تحمل میشود؛ بعد وقتی میروند حفرهی خالی ِ رفتنشان میشود زخم ِ روی زخم؛ میشود درد ِ روی درد؛ میشود غصه روی غصه؛ ما میمانیم و حفرهای که پر نشد و بزرگتر هم شد.
باز هم آدم جدید، دلبستگی ِ جدید، حفرهی جدید و اینگونه میشود که تار ِ سفید لابلای موهایمان پیدا میشود، زیر چشمهایمان گود میافتد، دستانمان میلرزند، شبهایمان گریهدار میشود، دلنوشتههایمان غم دارند و برق ِ نگاهمان، هر روز کم فروغتر میشود.
این آمدن و رفتن ِ آدمها از زندگیمان، مصداق ِ بارز ِ همان شتریست که در ِ خانهمان میخوابد؛ اجتنابناپذیر و غیر قابل ِ پیشگیری. یعنی اگر بخواهی جلوی حفرههای جدید را بگیری، باید نگذاری آدم ِ جدیدی وارد زندگیات شود و این تنها با حبس کردن ِ خودمان در یک غار عمیق ِ تنهایی امکانپذیر است؛ غار ِ عمیقی که شاید از ایجاد ِ حفرهی جدید جلوگیری کند، اما حفرهی قدیمیمان را آنقدر عمیقتر میکند که یک روز بیصدا میمیریم. داشتم میگفتم این آمدن و رفتنها، آش ِ کشک ِ خاله است، نمیشود جلویش را گرفت، خود ِ ما هم آدم ِ جدید ِ خیلی از زندگیها میشویم. اما کاش، یادمان باشد حالا که برای ورود و خروجمان از زندگی ِ دیگران، هیچ اختیاری نداریم، لااقل یکجوری برویم که حفرهی ایجاد شده از رفتنمان درد ِ کمتری داشته باشد.
+ ثریا شیری | از کانال: https://t.me/sorayashiri98 |