انگیزه ی من است هو...
برای هر تغییری انگیزه ای لازم است، اگر قرار است رنگ موی جدیدی را امتحان کنی، پرده های خانه را عوض کنی، گلدان تازه ای بخری یا حتی شعر جدیدی را خلق کنی، نیاز داری یک نفر در ناخودآگاهت باشد که روی انتخاب هایت تاثیر بگذارد، حتی اگر به زبان نیاوری ولی در ذهنت مدام این سوال ها را تکرار کنی: "فلان رنگ را دوست دارد؟ فلان مدل را دوست دارد؟ شمعدانی ها را بیشتر دوست دارد یا کاکتوس؟ موهای روشن را دوست دارد یا تیره؟" انتخاب هایت می شود همان جواب هایی که به خودت می دهی...
بعد دست به تغییر میزنی، شاید آدم نامرئی ِ توی ذهنت را قرار نباشد ببینی، شاید هیچ وقت متوجه نشود که گلدان تازه ای خریده ای، یا رنگ موهایت از دفعه ی قبل کمی روشن تر شده است، شاید هیچ وقت شعر تو را نخواند و نداند که مخاطب آن شعر بوده است اما همین که انگیزه ات شده تا دست به تغییر بزنی احساس رضایت می کنی.
حالا فکر کن، اگر انگیزه ی ما خدا باشد چه می شود؟ اگر برای تغییر در هر کدام از اخلاق هایمان خدا را انگیزه کنیم... اصلا اگر خدا انگیزه ی تک تک آدم های روی زمین باشد بهشت جایی جز زمین نخواهد بود... دنیایی متولد می شود که در آن هیچ جنگی نیست، هیچ خیانتی وجود ندارد، هیچکس به ناحق جایگاهی را از دیگری نمی گیرد، هیچ گرسنه ای، هیچ برهنه ای، هیچ دل شکسته ای، هیچ دوری و دلتنگی ای وجود ندارد...
برایتان دعا می کنم این روزها، خدا انگیزه ی تمام لحظه هایتان باشد...
پ.ن: راستش قرار بود این پست عاشقانه باشه، با بر چسب #عاشقانه_های_بی_مخاطب، اما نمیدونم چرا از پاراگراف سوم، خدا اومد نشست توی خیالم، شد انگیزه ای این پست :)
متشکر از شما...
تنها به خدا میشه اعتماد کرد ولاغیر.