دستاورد سال ها وبلاگ نویسی!
سالهاست که مینویسیم، همه ی ما اگر تازگی ها دست به نوشتن زده ایم، دست کم سالهاست که میخوانیم، بارها شاهد ِ ایجاد دوستی ها بوده ایم، به وجود آمدن ِ عشق ها، دایره ی دوستی های متعددی که اکثراً دوام نداشته و باعث وجود چندین دایره ی دوستی ِ دیگری شده است، تعطیل شدن ِ یکهویی و بی خبر ِ وبلاگ هایی که دوستشان داشتیم، دیدارهای وبلاگی ِ جمعی یا دو نفره، دوستی های عمیق و دشمنی ها حتی...
چند روزی می شود که بارها تمام ِ دغدغه های فکری ام را گذاشته ام کنار و زل زده ام به اسم دوستان ِ مجازی ام در تلگرام و در اینستاگرام، فکر کرده ام چقدر از آن ها دورم یا چقدر نزدیک... آنها چطور؟ چقدر از رازهایشان را میدانم و چقدر از رازهای من باخبرند؟ چند نفرشان پشت قلب و گل هایی که می فرستند محبت را هم ضمیمه می کنند و چند نفرشان نه؟!
به
رازدار بودن چند نفرشان میشود مطمئن بود؟ چند نفرشان بدون اینکه قضاوت کنند
گوش میکنند؟ چند نفرشان را میشود "رفیق" خواند؟ بعد همینطور که دارم توی
ذهنم بالا و پایینشان میکنم انگشتم می لغزد روی صفحه ی گوشی و شروع میکنم
به Delete کردن، خیلی ها را هنوز فقط به اسم مستعار میشناسم، Delete میکنم و
لبخند میزنم... حالا تعداد کمی مانده اند...
وقتی
که گروه های تلگرام محل جمع شدن وبلاگ نویس ها دور همدیگر شد، خیلی از
خواننده های خاموشم را پیدا کردم، خیلی از وبلاگ نویس هایی که خواننده
خاموششان بودم را هم... اما این وسط تعداد زیادی بودند که بعد از چند روز
اعتراف میکردند همیشه فکر میکرده اند من خیلی مغرور هستم... از آن ها که
نمیشود باهاشان صمیمی شدها... در ظاهر خندیده بودم اما به فکر فرو میرفتم
نوشته هایم را بالا و پایین میکردم و میگفتم: یعنی اینقدر این نوشته ها سرد
هستند؟ نوشته هایی که هر بار دست به کیبورد شده ام سعی کرده ام از ته دلم
بیرون بیاورمشان، که پشتشان احساس باشد...
حالا
هنوز هم این گروه ها پابرجاست، هنوز هم دایره های دوستی شکل می گیرند، از
بین می روند دوباره با افراد دیگری شکل میگیرند، هنوز هم هر روز با وبلاگ
نویس تازه ای آشنا میشویم و قید وبلاگ نویس دیگری را میزنیم این چرخه هی
تکرار میشود، هی تکرار میشود، هی تکرار میشود...
اما دیگر یاد گرفته ایم چگونه دوستی ها را به رفاقت تبدیل کنیم... یاد گرفته ایم رودربایستی را کنار بگذاریم، یاد گرفته ایم در مواقع مختلف چگونه برخورد کنیم، چگونه حرف بزنیم... دل کندن را یاد گرفته ایم و این تلخ ترین دستاورد ما از این دوستی های مجازی و از وبلاگ نویسیست... لازم است که بلد باشیم به وقتش دل بکنیم از خیلی چیزها... لازم است اما تلخ!