فرمول زندگی!
این پست و بخصوص کامنت خودم که برای این پست نوشتم، منو یاد موضوعی انداخت. حدودا 3 سال پیش، دوستی بهم گفت که داره به جدا شدن از خانواده و زندگی مستقل مجردی فکر میکنه و چون من این تجربه رو دارم ازم خواست که راهنماییش کنم که چیکار کنه. هیچ اطلاعی از زندگی خانوادگی اون شخص نداشتم. اینکه روحیات اعضای خانوادهش بخصوص پدر و مادرش چطوره. حتی شناخت کافی از خودش هم نداشتم. من تونسته بودم با سماجت و گفتگو پدرم رو راضی کنم. اما نمیدونستم پدر و مادر اون چنین روحیهای دارن یا نه؟ یا شاید اصلا نیازی به اونهمه اصرار نبود و به راحتی میتونست رضایت خانوادهش رو بگیره. من برای این استقلال با چالش مالی مواجه بودم ولی نمیدونستم اون هم این چالش رو تجربه خواهد کرد یا از نظر مالی تأمینه. نمیدونستم در مقابل مواجهشدن با مشکلات تا چه حد میتونه قوی برخورد کنه و هزاران سوال بیجواب دیگه. در نهایت فقط یک سری نکات کلی بهش گفتم و ازش خواستم در کنار تمام تجربههایی که کسب میکنه و تصمیمات بزرگی که از این به بعد خواهد گرفت، سعی کنه خانوادهش رو از خودش جدا نکنه. فکر نکنه چون قراره جدا زندگی کنه دیگه از خانواده جداست. سعی کردم بهش بفهمونم فرمولی که من برای این مرحله از زندگیم اجرا کردم لزوماً برای اون کاربردی نخواهد بود. من طبق شرایط و موقعیت خودم تصمیمگیری میکردم و قرار نیست اون انتخابها و تصمیمها برای افراد دیگهای که شخصیت و شرایط دیگهای دارن هم نتیجه یکسانی بده.
و بعدها این موضوع تلنگری برای خودم شد. این که حواسم باشه اگر قراره برای خودم الگوسازی کنم تمام شرایط رو بسنجم. خیلی کم پیش میاد همه شرایط از فیلتر یکسانسازی رد بشن و جواب مثبت باشه. حداقلش اینه که حتی اگر امکانات و موقعیت و شرایط هم یکسان باشه خود ما انسانها، منحصر بهفرد هستیم. پس چطور میتونیم طبق یه نسخۀ واحد پیش بریم؟ البته این قضیه حداقل از نظر من در بحث دین و قرآن فرق میکنه و استدلال خودم رو دارم. بحث الانم در مورد جزییات زندگی شخصی افراد هست.
بارها در فضای مجازی مطالبی رو دیدم با این مضمون که چند کاری که قبل از مرگ باید انجام دهید. وقتی به اون لیست نگاه میکردم بیشتر شبیه به این بود که یک نفر آرزوهای دستیافتنی و دستنیافتنی خودش رو ردیف کرده و پشت سر هم نوشته و منتشر کرده. وگرنه چرا باید گزینۀ «به اسکی بروید» باید جزو چند کاری باشه که من ِ نوعی حتما و قطعا قبل مرگ انجام بدم؟ که اگر انجام ندادم ناکام و شکستخورده به نظر بیام؟ به نظرم هر کس باید فرمول زندگی خودش رو طبق دادههایی که توی زندگیش هست به دست بیاره و طبق همون پیش بره. قرار نیست مثل بقیه زندگی کنیم، فقط چون اونا از اون راه رفتن و موفق شدن. در این صورت اگر ما از اون راه رفتیم و موفق نشدیم احساس سرخوردگی و ناکافیبودن میکنیم.
خیلی موافقم. هر بار چنین نسخههایی میشنوم بخش زیادی از انرژیم صرف این میشه که خودمو قانع کنم راهی که چند نفر باهاش جلو رفتن و موفق شدن الزاما قرار نیست برای منم جواب بده. یا اگه اونطوری که عدهای فکر میکنم بهترین حالته زندگی نکنم شکستخورده نیستم.