وِل کـُن جَـهان را... قَـهوِه‌ات یَــخ کــَرد!

31 سالگی

يكشنبه, ۱۹ دی ۱۴۰۰، ۰۲:۱۷ ب.ظ

دیگه از یک‌سال هم گذشته که اینجا نوشتنم گاه و بیگاه شده، اما هنوز هر بار میام و تاریخ آخرین مطلبم رو می‌بینم از این همه فاصله شوکه می‌شم! هنوزم انگار باورم نشده که این دوری و دلتنگی رو تونستم طاقت بیارم. هنوز وقتی ستاره‌های روشن وبلاگا رو می‌بینم و میدونم که قراره فعلا روشن بمونن و وقت خوندن ندارم دلم تنگ‌تر می‌شه برای روزهای قدیم. هنوز توی همون روزهای قشنگ وبلاگ‌نویسی موندم.

و کی فکرشو می‌کرد که روز تولدم بیاد و بره و من حتی فرصت یه پست ساده رو توی وبلاگم نداشته باشم؟ اما چیزی که مهمه، اینه که برای چندمین سال ِ پیاپی، بازم وقتی می‌خوان منو به مناسبت تولدم سورپرایز کنن روی کیکم می‌نویسن «بانوچه». و این نشون می‌ده که وبلاگ من هنوزم هست. حالا هر چقدر دیر بیام و بنویسم.

قصد ندارم حرف زیادی بنویسم. مثل سال‌های قبل که به مناسبت تولدم به زور ازتون یادگاری می‌گیرم امسالم روال همینه حالا با پنج روز تاخیر اشکال نداره :دی

فکر نمی‌کنم توی این اوضاع کسی زیاد گذرش به اینجا بیفته ولی اگر گذرتون خورد به اینجا و این پست رو خوندین به مناسبت 31 سالگی بانوچه یه خاطره از وبلاگم یا خودم بنویسید که به یادگار بمونه. :)

تولدت مبارک بانوچه فک کنم سنی که بش رسیدی تجربه های خفنی همراهش باشه ایشالله هرچقدر دوست داری عمر کنی چه ۴۰سال چع۱۲۰!

 

مرسی مرسی بله بله هر روزمون پر از تجربه خفنه. 

فصل الخطاب من استریم هست و بس حالا اون اذنی که خودت می‌دونی رو هم میتونم بهش اضافه کنم.

پیش تو عمیق‌ترین خنده‌هامو تو سال 1400 تجربه کردم و ایضا عمیق‌ترین و تودلی‌ترین گریه‌هامو و خب یعنی رفیقیم دیگه. نه؟

خدا نکشتت نسرین. :))
رفیقیم، شکی‌ درش نیست. روزهای‌ خوب و بدمون با هم بود. رفاقت همینه. مرسی‌ که هستی 

تولدت با تاخیر مبارک

نمیدونم می‌شه اسمش رو خاطره گذاشت یا نه؛ ولی پست های بی تعارف به من خیلی می‌چسبید.

متشکرمممم. 
اونا‌ رو منم خیییلی دوست داشتم یادش بخیر

تولدتون مبارک باشه ☘🌷❤

 

من همین که دیدم نوشته ۳۱ سالگی گفتم عهه چه زود گذشت ، انگار همین ماه پیش بود پست تولد سی سالگی رو خوندم ..

مرسی مرسی ^_^

خاطره من اینه که یه شام بهت بدهکارم، نمی دونم سر چی بود اصن، ولی یه روز قرار بود بیام شهرتون :)

ها یادمه
 دلیلشو منم یادم نیس ولی همین که جفتمون شام بوشهر رو یادمونه مهمه :))

سلام علیکم

ان شاء الله مبارک باشد و پیوسته در مسیر رشد باشید با سلامت و رضایت! لطفاً همین مقدار متناسب با وسع محدودم را پذیرا باشید.

سلام
متشکرم از محبت شما 

من خاطره ندارم. اما دوس دارم یه چیزی به عنوان بلاگ نویس بگم.

 به نظرم میشه میون همه‌ی مشغله‌های زندگی زمان کوتاهی رو به وبلاگ نویسی اختصاص داد. ما وبلاگ نویس‌ها چون طعم خوب نوشتن رو توی وبلاگ حس کردیم سخته ترکش کنیم. بعد از یه مدتی میایم سراغ وبلاگمون و حسرت اینو می‌خوریم که کاش این همه فاصله نمی‌افتاد بین نوشته‌هامون.

راستی تولدتونم مبارک :)

بله قطعا میشه. ایراد از مدیریت زمانم هست. 

ممنونم از تبریکتون. 

بانوچه تولدت مبارک

منم از چند ماه پیش به خودم می گفتم که در تولد سی سالگی یه پست خواهم نوشت که نامه ای باشد به 40 سالگی ام ولی بدبختانه این نامه هنوز به ب بسم الله هم نرسیده
چه حس بدیه ننوشتن

ممنونم. 
سعی کنید حتما بنویسید واقعا لازمه به نظرم

خاطره‌ی پررنگی که ازت دارم اینه که اولین کسی بودی که وبلاگم رو دنبال کردی و برام کامنت گذاشتی؛ حضورت خیلی قوت قلب بود اون دوره :))

 

+مبارکمون باشی بانوچه. 3>

واقعا؟ چه خووووب. 

مرسی بقچه مهربوووون 
چند روز پیش یکی یه کامنتی گذاشته بود برام به اسم بانوچه. رفتم وبلاگش دیدم تو نیستی. اومدم به اطلاعت برسونم که زین پس تنها بانوچۀ بلاگستانی نیستی و دست زیاد شد. حالا تو بانوچۀ اول درباری ایشون بانوچۀ دوم :دی
البته اون شلخته‌ست تو منظمی. اسم وبلاگش شلخته‌ست :))
متأسفانه منم خیلی منظم نیستم ولی همین که بقیه نمیدونن خوبه. 
راستش حس خوشایندی نیست یه بانوچه دیگه داریم :/

من یه موز برمیدارم

در حد یه دونه مشکلی نداره

اهوم :دی

اینکه تو باعث شدی من باقیه رفیق تر بشم 🥰♥️

تولدت بازم مبارکمون و مبارکتون😁🌱

چه خوب. مرسی مرسی 
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">