وِل کـُن جَـهان را... قَـهوِه‌ات یَــخ کــَرد!

تو آشنای کیستی؟

چهارشنبه, ۲۴ آذر ۱۴۰۰، ۱۱:۴۵ ق.ظ

انگشتم را فشردم روی دکمه ضبط ویس و گفتم: «بالاخره یه روز می‌رسه که وقتی پاتو توی خیابون می‌ذاری هیشکی تو رو نمی‌شناسه، هیچ آدمی به نشونۀ سلام سر تکون نمی‌ده، یا هیشکی از خوشحالی ِ دیدنت لبخند نمی‌زنه، همه مثل یه غریبه از کنارت رد می‌شن و تو می‌بینی که جز سایه‌ت هیشکی کنارت نیست». بعد ویس را ارسال کردم و زل زدم به دیوار سفید روبرو و از تصور این جهانی که از آن حرف زده بودم قلبم غمگین شد و حس کردم چقدر وحشتناک است. گوشی را برداشتم و خواستم با کسی حرف بزنم که ثابت کنم کسی من را می‌شناسد. نفر اول در حال مکالمه با فرد دیگری بود، با فردی که او را می‌شناخت. نفر دوم پاسخ نداد. تا آمدم شماره سومین نفر را بگیرم، گوشی‌ام زنگ خورد. اسمی آشنا که لبخند گمشده‌ام را دوباره به صورتم برگرداند.

بالاخره یه روز می‌رسه که وقتی پاتو توی خیابون می‌ذاری هیشکی تو رو نمی‌شناسه، هیچ آدمی به نشونۀ سلام سر تکون نمی‌ده، یا هیشکی از خوشحالی ِ دیدنت لبخند نمی‌زنه، همه مثل یه غریبه از کنارت رد می‌شن و تو می‌بینی که جز سایه‌ت هیشکی کنارت نیست

نویسنده بانوچه(ثریا شیری) - برگرفته شده از banoooche.blog.ir

 

میدونم منظور پست کلا یه چیز دیگه است. ولی خب مگه قانون خیابون همین نیست؟ یعنی همیشه همین مدلیه دیگه😶

خب همین که می‌دونی منظور چیز دیگست کافیه دیگه، اصل موضوع رو زیر سوال نبر :))
ولی خب شما یعنی توی خیابون نزدیک به محل زندگیت هییییچکس آشنا نداری؟ حداقل کسبه که دیگه بشناسنت :دی

آرمانشهر یکی می‌تونه پادآرمانشهر دیگری باشه

به این جنبه قضیه فکر نکرده بودم.

دنیای بدون دوست ارزش زندگی نداره 

البته دوست خوب:)

 

تصورشم وحشتناکه.

مرسی از اونکه زنگ زد:)

مرسی مرسی :)

ولی من با خودم خیلی آشنا ترم.

البته که این روزها کمتر اورا میبینم.

و شاید اصلا نبینم.

ولی خیلی بیشتر روی او حساب باز میکنم... .

بحث حساب باز کردن نیست، اینکه آدم جایی هییییچکس و مطلقا هیچ کس رو نداشته باشه که ذره‌ای بشناسدش یکم به نظرم ترسناک اومد.

الانم من پامو میزارم تو خیابون، هیچ آدمی به نشونه سلام سر تکون نمیده و همه مثل غریبه از کنارم رد میشن :))

حتی فروشنده سوپرمارکت هم شما رو نمیشناسه؟ :دی

سلام

همین ارتباطات است که ما را زنده نگه میدارد

سلام
بله و بدون ارتباط زندگی امکان نداره.

نمی دونم. این هم به نوعی میتونه ترسناک باشه.

برای عده‌ای هست :(

نه فروشنده سوپرمارکت که قطعا نمیشناسه! :))

ای بابا، حالا چطوری یه آشنا برات پیدا کنیم؟ :))

نمیدونم که! شاید باید رو خودم کار کنید، هر چی هست در درون ماست، نباید بیرون دنبالش گشت :))

:))

پست شما و این پست:

https://bedel.blog.ir/post/46

توی لیست وبلاگ هایی که دنبال میکنم کنار هم بود و عجیب بود برام(:

واقعا تکان‌دهنده بود مرسی برای لینک.
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">