وِل کـُن جَـهان را... قَـهوِه‌ات یَــخ کــَرد!

چهار + یک کلوم حرف حساب؟

سه شنبه, ۲۰ مهر ۱۴۰۰، ۰۷:۵۱ ب.ظ

اولا: در راستای ناکامی‌های بیش از دو ساله‌ای که برای یه سفر درست‌حسابی داشتیم و الحق‌والانصاف همشم تقصیر کرونا نبود، تصمیم گرفتیم حالا که اوضاع یکم بهتر شده و واکسنمون رو هم خیلی‌وقته زدیم، یه سفر دو تایی داشته باشیم و برای اینکه دوستانمون رو در معذوریت نذاریم توی هر شهری که دوست و رفیقی داریم بهشون نگیم که ما اومدیم، که یه وقت توی معذوریت قرار نگیرن تعارف کنن برای خونه، بحث کروناست و بعد اگر خدایی نکرده اتفاقی می‌افتاد عذاب وجدانش می‌موند واسه ما. از طرفی خب آدم این‌همه راه پا می‌شه حالا چه به منظور تفریح چه کار می‌ره یه شهری دوست داره اگر دوست و رفیقی اون شهر داره ببینه دیگه. مثلا یه ساعت توی فضای باز خوبه. خلاصه موندیم چه کنیم، اطلاع بدیم؟ ندیم؟ اگر بگیم بندگان خدا توی رودربایستی می‌مونن و اگر نگیم حسرتش به دل خودمون می‌مونه و ممکنه دوستامون هم ناراحت شن. :دی

البته هنوز سفر نرفتیما :دی

تو فکرشیم فقط :))

 

دوما: یکی از همکارا یه حرفی زده بود منم رو حساب حرف اون، پیگیر موضوعی نبودم، بعد از قریب به یک ماه پیگیر شدم و فهمیدم که بله! حدودا یه ماهه اون قضیه به امان خدا رها شده و اگر پیگیر نمی‌شدم معلوم نبود چی می‌شد... نمی‌دونم چطور بعضیا اصلا احساس مسئولیت ندارن در قبال حرفی که می‌زنن. 

 

سوما: دیروز برای مشکل معده رفتم دکتر. این اواخر به حدی اوضاع خراب شده بود که دیگه نمی‌تونستم غذا بخورم و حتی از خواب هم بیدار می‌شدم مدام. از سامانه داشت دفترچمو چک می‌کرد و می‌پرسید فلان دکتر واسه چی بوده؟ من جواب می‌دادم، کبد، تیروئید، قند و چربی و... بعد پرسید فلانی چی؟ شیرازه. گفتم آهان، اون؟ واسه قلبم می‌رفتم پیشش. اون سلیمی‌پور هم که بالاتر نوشته واسه میگرنم می‌رم پیشش، همین‌جا بوشهره. صندلی رو چرخوند نگام کرد و گفت: می‌شه بگی جای سالمت کجاست؟

بهرحال باید نیمه پر لیوان رو دید، من هنوز دو تا کلیه سالم دارم :))

 

چهارما: یکی از دوستام روزها و شاید هفته‌های نزدیک به عروسیشو می‌گذرونه، دیروز باهاش تلفنی حرف می‌زدم و دلش پر بود. به اندازه‌ای که برای خرید حلقه هم انگیزه‌ای نداشت. همش بخاطر فشار و دخالت‌ و حرف و حدیث اطرافیان ِ نزدیک. تمام تنش‌ها و اضطراب‌های دو سال ِ پیش ِ خودمون برام مرور شد، کاش یاد بگیریم اینجور وقت‌ها اگر کمک‌حال ِ عروس و داماد نیستیم و نمی‌تونیم باری از روی دوششون برداریم، حداقل با حرف‌ها و کارامون استرسشون رو بیشتر نکنیم و بذاریم از این روزا خاطره خوش براشون بمونه نه همش تنش عصبی.

 

چهار + یک: موقتا هشتگ اینجور پست‌ها شد «اندرونی» سر فرصت با برچسب مناسب‌تری جایگزین می‌کنم. در موضوعات یادداشت‌های روزانه که گوشه سمت چپ قالب وبلاگ و از منوی اندرونی بالای قالب نشون می‌ده می‌تونید بهشون دسترسی داشته باشید. منتها چون همه پست‌های یادداشت‌های روزانه این برچسب رو نخواهند داشت لازم شد که بعضیا رو نشون بدم و بعضیا رو نه. به صورت آزمایشی فعلا انجام می‌دم ببینم چی می‌شه.

دکترا هم دیگه میرن توی حریم خصوصی آدم :)

دکترن دیگه :دی

آخییی ایشالا برید و بهتون خوش بگذره 

میتونید بیرون دوستا رو ببینید 😍

نیمه پر 😂 ایشالا همیشه سلامت باشی💚

ایشالله خیلی از نظر روحی به این سفر نیاز داریم هر دو.
آره اگه به بیرون رضایت بدن خوبه... خیلی دوس دارم ببینمشون بخصوص که راه دوره و معلوم نیست دیگه کی فرصت بشه بریم اونطرفا
مرسی مهربون :)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">