وِل کـُن جَـهان را... قَـهوِه‌ات یَــخ کــَرد!

تونل وحشت!

شنبه, ۱۴ فروردين ۱۴۰۰، ۱۱:۴۳ ق.ظ

قرار بود شنبه 14 فروردین روز شیفت کاری حسن باشد. خسته بود و قصد خواب کرده بود اما کره‌ی داخل یخچال، آب شده بود، نوشابه گرم و ماست خراب. فریزر اما مثل قبل کار می‌کرد و به انجماد آنچه درون خود داشت ادامه می‌داد. حدودا یک ساعتی یخچال و فریزر را از برق کشیدیم. بعد دوباره به برق وصل کردیم. فریزر هم کار نمی‌کرد. ساعت 12 شب بین مخاطبین گوشی دنبال کسی بودیم که بتوانیم آن وقت شب محتویات فریزر و یخچال را بهش امانت بسپریم. همسایه خواب بود، صمد بیدار بود اما یخچال مجردی کفاف مواد غذایی ما را نمی‌داد. همکار حسن قرار شد با همسرش مشورت کند و خبر بدهد. همزمان یکی از فامیل‌های ما و یکی از فامیل‌های حسن و همکار حسن جواب مثبت دادند. گوشت و مرغ و میگو و حبوبات آب‌پز شده و سوسیس و ناگت و فلافلی که دیگر منجمد نبودند را به همراه پنیر و یک مشت مواد غذایی دیگر در صندوق عقب ماشین گذاشتیم و حرکت کردیم. ساعت از 10 شب خیلی گذشته بود و احتمال اینکه بخاطر تردد در آن وقت شب جریمه شویم بالا بود. جلوی در پایگاه اسممان را نوشتند، حسن کارت سکونت پایگاه را در خانه جا گذاشته بود. گفتم: «همین مونده که موقع برگشت راهمون ندن داخل». سرباز گفت: «صندوق ماشین را بزن بالا». باز نمی‌شد. داشتیم فکر می‌کردیم که حالا هم تعمیر ماشین به روز پرکار پیش ِ رویمان اضافه می‌شود و هم با این حساب همه مواد غذایی که در حال تلاش برای نجات‌دادنشان بودیم خراب خواهند شد که صندوق باز شد. سرباز خیالش راحت شد که نه بمب و مواد جاساز کرده‌ایم و نه جنازه‌ای برای مخفی‌کردن داریم. مواد غذایی را در یخچال و فریزر فامیلمان که تازه از مهمانی برگشته بودند جا دادیم و خواستیم برگردیم که اصرار کردند به صرف یک فنجان چای بمانیم. ساعت یک نیمه‌شب بود. فردایش روز کاری هر چهار نفرمان بود اما نشستیم به چای‌خوردن و حرف‌زدن. نیم‌ساعت بعد خداحافظی کردیم و برگشتیم باقی مواد غذایی یخچال را جلوی کولر گذاشتیم و آن‌ها که خراب شده بودند را راهی سطل زباله کردیم و خوابیدیم.

اما امروز، یعنی شنبه 14 فروردین 1400 روز متفاوت‌تری بود. حسن صبح زود برق یخچال را وصل کرد اما قبل از اینکه بشود تشخیص داد سالم است یا نه، برق ساختمان قطع شد. به دنبال قطع برق، پمپ آب هم کار نمی‌کرد. صبحی که نه برق داشتیم و نه آب و نه مواد خوراکی‌ یخچالی‌. نمی‌دانم تجربه کرده‌اید یا نه. اما استفاده از سرویس بهداشتی وقتی نه روشنایی داری و نه آب یکی از مزخرف‌ترین شکنجه تاریخ بشریت است!!! با این حال روز جدید غیرتعطیل شروع شده بود و همه‌جای شهر به جز ساختمان 13 طبقه ما همه‌چیز عادی بود. پس حسن به دلیل نبود برق و قطعی آسانسور، پنج طبقه را با پله پایین رفت تا در روزی که مجبور به مرخصی‌گرفتن شده، کارهای غیراداری‌اش را انجام دهد و من لپ‌تاپ را روشن کردم که به کارهایم برسم. امکان استفاده از وای‌فای به دلیل قطع برق وجود نداشت، با اینترنت لاک‌پشتی همراه اول لپ‌تاپ را به شبکه جهانی که هم خیر و هم شر از اوست وصل کردم، باطری لپ‌تاپ در حال تمام‌شدن بود گوشی را برداشتم که به همکارم پیام بدهم و او را از وضعیت امروز روشن کنم، خواستم بگویم که لپ‌تاپم اگر خاموش شود تا وصل‌شدن برق کاری از دستم برنمی‌آید که متوجه شدم باطری گوشی هم دست کمی از لپ‌تاپ ندارد. چای... اینجور مواقع به جای اینکه سیامک انصاری‌طور به دوربین زل بزنم، نوشیدن چای راهگشاست، اما عزیزانم کتری‌برقی هم به برق نیاز داشت. برقی که ما نداشتیم. پس از جستجو بالاخره کتری معمولی را پیدا کردم، چای آماده شد، نوشیدم. برق وصل شد، آب هم... گوشی و لپ‌تاپ هم به برق و شارژر و هم به شبکه جهانی محبوب و منفور وصل شدند، یخچال و فریزر به خدمت‌رسانی سابق خود برگشتند و انگار آب از آب تکان نخورده است.

الهی شکر که همه اش اوکی بودن ! از همه مهمتر الهی شکر که خودت سالم بودی و همسرت 🌱

مرسی توکا جانم... :)

چقد دردسر کشیدین!!

فقط یه زن زندگی میتونه از این دردسر جان سالم به در ببره :)

توام که خود زندگی هستی :)

 

خدا قوت به خودتو و حسن آقا 

 

+

سلام 

من اینجور وقتا که برق رفته بعد از اینکه دوباره میاد وقتی لامپ رو روشن میکنم یا کلا برق وصل میشه فقط دعای خیره که نثار روح مرحوم ادیسون میکنم و حتی گاها شده فاتحه ای نثار روحش میکنم و میگم خدایا روح ادیسون رو در آرامش تمام قرار بده :)

یعنی خدا خیرش بده با این اختراعش !

 

 

++

من به وفور اون قسمت گلاب به روتون رو تجربه داشتم با وجود قطع آب و برق و واقعا هم اگر شب باشه عذاب تلخ و جانکاهی است :|:))

 

 

++

البته به تونل وحشت نمیخورد ها 

به ترن هوایی بیشتر میخورد اون پیچ در پیچ که سرتو قشنگ به درد میاره و اذیتت میکنه جوری که توبه میکنی دفعه دیگه نری تو ترن هوایی حتی از راه دور هم نری ببینیش :))

 

البته من ترن هوایی هیچوقت نرفتم همیشه از راه دور دیدم سرم گیج خورده :))

 

 

+++

همه پستت یه طرف تایید کامنت طولانی من یه طرف :))

خدا صبرت بده خویشکَه (خواهر ) :))

 

 

 

سلام
همزمان با یکی از دوستام داشتم پیام‌بازی می‌کردم، می‌گفت پس چرا با خنده داری تعریف می‌کنی؟ من اگر جای تو بودم الان عصبی بودم :دی
ترن هوایی رو چون تا حالا تجربه نکردم نمی‌تونم تصور داشته باشم :دی

عجب روز پرماجرایی! 

باز خوبه عاقبت به‌خیر شد همه‌چی :)

واقعا طوفانی شروع شد :دی

سلام :)

خوبه گاز قطع نشده بود و آب برای چایی داشتید!

اینجا گازکشی نداریم کلا :))
کپسول گاز بود، آب شهری هم که قطعه و روزی یک ساعت وصل می‌کنن در باقی ساعات از آب منبع استفاده می‌کنیم :دی

چای چای چای

یادم باشه کتری معمولی بخرم :))

 

یه #جان‌به‌در‌بردگان هم می‌زدی اوکی بود :))

حتتتتما بخر :))
این هشتگ رو میرم اینستا استفاده می‌کنم حتما :))

جدی می‌گی ثریا؟!🙄 چه‌قدر احساس "مرفهین بی‌درد" بهم دست داد 🤦‍♀️

بله متاسفانه، توی پایگاه نظامی ساکن هستیم. و مشکلاتش بسیار است :(

شبیه جومانجی بود، تموم هم نمی شد:-|

آره واقعا :))

واقعا معلوم شد چرا به "شنبه" فحش میدن :دی

هم شنبه هم سال گاو :))

اینجاست که میگن سه پلشت آید و زن زاید و مهمان برسد

یا گل بود به سبزه نیز آراسته شد

خدا آخر و عاقبت همه‌مون رو با این سال گاو به خیر کنه.

البته که همه سالا به اسم یه حیوونی هست. نکردن لااقل چندتا سال هم به اسم اسب آبی، پری دریایی و اینا کنن. لااقل یه کم شاید تغییر پیش می‌اومد.

نه اون حیوون خوشگلا واسه ما نیست :(
هر چی گاو و خوکه میفرستن سراغ ما

همین خودش به تنهایی یه هفته استراحت میخواد

واقعا :((

گاوه لامصب انگار شاخ نداشته خار داشته!

قشنگ یه دور شعب ابی طالب رو تصور کردم :دی

 

جا داره برای سلامتی یخچال و فریزر صدقه بدی، چون اگه دور از جون، خدایی نکرده، زبونم لال، چیزیش بشه قد دیه‌ی پرزیدنت هزینه‌اش میشه :/

:))
به حسن گفتم اگه یخچال چیزیش شد کلیه‌هامونو می‌فروشیم یخچال می‌خریم.

هی میخوندم، هی بدتر میشد! 😂😅 خدا رو شکر که پایانش خوش بود لااقل! 

خسته نباشی دلاور، خدا قوت نازنین پهلوان! 

باورم نمی‌شد آخرش خوب بشه خودمم :))

عجب داستانی داشتین شما!!

حالا اونجور مواقع که ما برقمون قطع میشه نه پکیج روشن میشه که ابگرم داشته باشیم نه آسانسور کار میکنه و نه در پارکینگ باز میشه البته ما تا حالا قطعی گاز نداشتیم ولی اونم مکافاتیه باید فکر هیزم و منقل بکنم تا اینجور مواقع حداقل چایی داشته باشیم:))

توی پایگاه نظامی ساکن هستیم ما، اینجا اصلا به گاز شهری وصل نیست و آبگرمکن هم برقیه :دی
آب شهر هم که کلا روزی یک ساعت وصل میشه و پمپ آب که از منبع استفاده میکنیم هم باز برقیه :دی

سلام

ببخشید من کم میام اینجا و برای این پست تون الان کامنت میذارم

نمیدونم تا حالا مشکل یخچالتون حل شده یا نه؟

ولی برای اینگونه موارد اول برق محافظ یخچال و بعد پریز رو چک کنید...شاید ایراد از یخچال نباشه؟

شما سوسیس میخورید؟ مگر نمیدونید ضرر داره؟:) البته منم چند وقتیه شروع کردم....بیشتر سولیکوی کاله میخرم...90 درصد گوشت

البته ممکنه شما خودتون درست کرده باشید

برای مواقعی که برق رفته و برای استفاده از سرویس، از این راهکار استفاده کنید..

برای آب، از آب یخ داخل یخچال استفاده کنید بریزید تو شیشه نوشابه خانواده..یکم هم با آب جوش قاطی کنید ک ولرم شه

برای برقش هم از چراغ قوه گوشی تون استفاده کنید

 

برای اینترنت همراه از ایرانسل استفاده کنید سرعتش خیلی بهتره

البته جدیدا بسته هاشو گرون کرده

سلام
خواهش می‌کنم. خودمم کم میام :))
آره خدا رو شکر حل شد. نه مشکلش از برق نبود.
آب که تو سرویس بود. یعنی قبلا تو بطری ریخته بودیم آماده :دی برای نور هم همین کار رو کردیم ولی خب سختی خودش رو داره بهرحال.
اینترنت هم استفاده می‌کنم از ایرانسل ولی خب اینجایی که زندگی میکنیم کلا اینترنت گوشی افتضاحه. و هم اینکه وقتی نت گوشی رو به لپ‌تاپ وصل میکنم کافیه گوشیم زنگ بخوره که کل کارم مختل بشه.
در مورد سوسیس هم متاسفانه بله :( از وقتی فهمیدم کبد چرب دارم و نباید بخورم میلم بهش بیشتر شده :(
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">