وِل کـُن جَـهان را... قَـهوِه‌ات یَــخ کــَرد!

دفترچه نوروزی

دوشنبه, ۹ فروردين ۱۴۰۰، ۱۰:۳۹ ق.ظ

سلام و درود بدون مقدمه بریم سراغ تبریک سال نو.

امیدوارم سال 1400 سالی پر از شادی، تندرستی، آرامش و برکت مادی و معنوی باشه در کنار عزیزانمون. حال ِ خوش رو برای همه آرزو می‌کنم.

 

اگر گذرتون به این پست خورد و دوست داشتین کلیک‌رنجه‌ای کنین و به چند تا سوال زیر پاسخ بدید. (ترجیحا عمومی - تیک ناشناس هم آزاد هست ولی اگر شناس کامنت بذارید خوشحال‌ترم می‌کنید)

 

- از چه زمانی وبلاگم رو می‌خونید؟ و چطوری با این وبلاگ آشنا شدید؟

- چه چیزی رو در این وبلاگ دوست دارید و چه چیزی براتون خوشایند نیست؟

- تا چه اندازه من رو خارج از دنیای وبلاگ می‌شناسید؟ (چه شخصیت حقیقی و چه شخصیت مجازی در سایر شبکه‌های اجتماعی)

- به نظرتون برجسته‌ترین صفت و ویژگی مثبت و منفی من که تو ذهنتون همیشه نسبت به من پررنگه، چیه؟

- آیا حرفی (فقط فحش نباشه :دی) بوده که خواسته باشین در قالب پیام و کامنت بهم بگین اما دلیلی برای نگفتنش داشته باشین؟ (اون حرف و دلیل رو بنویسین)

- اگر خیلی به من نزدیک بودین و قرار بود ازم بخواین چیزی رو در مورد خودم تغییر بدم، اون چی بود؟

- وقتی اسم من در ذهنتون مرور می‌شه چه خاطره‌ یا تصویری از من به یادتون میاد؟ (حتی اگر مشترک نباشه)

- در قالب مخاطب وبلاگم، انتقادی اگر به نوشته‌هام دارین بنویسین.

 

 

سایت خیلی خوبی دارید

امیدوارم موفق باشید

سلام. ان‌شاءالله که بعد از مطالعه حداقل یک پست نظرتون رو ثبت کرده باشین. ممنون.

سلام.

سال نو مبارک

 

۱. یادم نیست دقیق. ولی یه زمانی بود که یه عالمه پست رمزدار می‌ذاشتی (قبل از اون پست‌های رمزداری که در مورد آشنایی با همسرت نوشتی) و من به دو دلیل تقاضای رمز نمی‌کردم: یکی این‌که تازه‌وارد و نسبتا خاموش بودم و دوم این‌که حس می‌کردم از اون دخترایی هستی که کسی رو تحویل نمی‌گیری! 🙄 نحوه آشنایی هم یادم نیس. احتمالا لینک یا کامنتت رو تو وبلاگ‌های بقیه خوندم.

 

۲. شیوه‌ی خاص نوشتنت و نشاط خاصی که تو فضای وبت هست رو دوست دارم. این که دیر به دیر می‌نویسی برام خوشایند نیست (یا بهتره این طوری بگم که ترجیح می‌دم یا دوست دارم بیش‌تر بنویسی و بیش‌تر بخونمت).

 

۳. فقط این‌جا می‌شناسمت.

 

۴. مثبت: حس می‌کنم در کل روحیه‌ی شادی داری. این که متفاوت رفتار می‌کنی و نظر بقیه تاثیر سرنوشت‌سازی رو زندگیت نداره رو هم دوست دارم. 

منفی چیزی تو ذهنم نیست. شاید یه چیزایی باشه که بتونم بگم سبکت یا تفکرت با چیزی که من باور دارم یا رفتار می‌کنم خیلی فرق داره. اما دلیل نمی‌شه بگم منفیه.

 

۵. نه.

 

۶. نمی‌دونم واقعا 🙄

 

۷. خونه مستقلت و این که با چه امکانات کمی رفتی اون‌جا.

 

۸. زیاد بنویس! و سوال‌های این پستت رو شماره‌گذاری کن! 😉

سلام
1- آخرش رمز رو گرفتی؟ متاسفانه مورد دوم رو اکثریا قبل از آشنایی حس کردن و من نمی‌دونم چیکار کنم اینطوری برداشت نکنن آدما :))
2- خوشحالم که فضای وبم نشاط داره. خودم که حس می‌کردم خیلی زدم ترکوندمش و داغونش کردم.
3- کم‌سعادتی از منه :)
4- روحیه شادی داشتم البته، که یک سال گذشته از بین رفت و دارم سعی می‌کنم دوباره به دست بیارمش. تیکه دوم متن هم بابتش خیلی تلاش کردم، خوشحالم که به نتیجه رسیدم.
5- حالا یکم بیشتر فکر کن :))
7- یادش بخیر...
8- چشم چشم :دی

سلام

سال نو خوب و خوشی رو براتون آرزو می‌کنم.

من یادم نمیاد از کی اینجا رو می خونم ولی یکی از کسانی بودی که همیشه به محض روشن شدن چراغش میام سراغش. آشناییمم یادم نمیاد! ماهی گلی هم خودتی :دی خارج از اینجا هم که اصلن نمی‌شناسمت (شناختن به این معنی که قبل از وبلاگت باهات آشنا بوده باشم یا دیده باشمت) جز اینکه اون روز که «هیچ» عزیز لینک اینستات رو داده بود تو مطلبش و واسه فضولی اومدم تو پیجت و دیدم ای دل غافل دنیا و به‌ ویژه استان ما چقد کوچیکه!! (فالو نکردم چون برای آدم‌های وبلاگ این حق رو قائلم که دنیای وبلاگی‌شون از دنیای شاید واقعی‌تر اینستاشون جدا باشه و شاید نخوان کسی از این فضا اونجا باشه و دیگه هم سر نزدم). اگه می‌تونستم چیزی رو در شما تغییر بدم احتمالن گرایش سیاسی بود.(اگه درست فهمیده باشم). آخه بانوچه به این باکمالاتی ...!

سلام
ممنونم :)
نظر لطف شماست و باعث افتخار برای من :)
هیچ؟ یادم نمیاد کدوم مطلبش بوده اگر توی وبلاگش بوده لطفا لینکشو بده، من مشکلی ندارم که بچه‌های وبلاگ توی اینستاگرام یا کانالم باشن. مرز فضای مجازی و حقیقی برای من کمرنگ شده خیلی جاها :)) در این حد که دیشب توی گروه تلگرامی با دوستان مجازی مافیا بازی می‌کردیم داداشم و همسرم هم بودن :)))) البته این گرایش سیاسی خیلی‌وقته تغییر کرده :دی - حالا استان ما چقدر کوچیکه یعنی چی؟ :دی آدم آشنا دیدین اونجا؟ :))

سلام

سال نوی شما هم مبارک باشه.

ایشالا سال خیلی خوبی رو داشته باشین.

 

۱. یادم نیست راستش. شاید از طریق رادیوبلاگیها بوده باشه. ولی مال چندسال پیشه دیگه، مثلا ۹۵-۹۶ اینا.

۲. والا وبلاگه دیگه :)) واسه من خوشاینده کلا :|

۳. همون اسم و کانال و اینا.

۴. نمی‌دونم :))

۵. نه.

۶. نمی‌دونم :))

۷. چه سوال خوبی :)) یادم باشه بپرسم توی وبلاگم. :| و اینکه تصویر خاصی نیست، همین قهوه که جهان رو ولش کنیم و سرد نشه و اینا. رنگ بنفش. همینا.

 

سلام
متشکرم.

چنان گفتی چه سوال خوبی گفتم شیش تا پاراگراف میخوای جواب بدی :دی

خانوم اجازه 

بخدا من خیلی خستم میشه من فقط یه پرتقال بردارم برم؟!:))

چون موز گرون شده :دی 

 

 

عیدتم مبارک 

سوالاتت برای الان من سخته :دی

شاید بعدا اومدم ولی الان واقعا سوالاتت سخته :))

 

 

تا درود دیگر بدرودی 💙

نهایتا سیب بردار دیگه :دی

عید تو هم مبارک عزیزم.

رمز اون پست‌ها رو نه. فقط می‌دونستم در مورد یه آدم اشتباهی تو زندگیته. ولی اونایی که در مورد اتفاقات مربوط به فال این لاو با همسرت نوشتی رو رمز گرفتم و خوندم. 😊

خوب کاری کردی... اصلش همونا بود :دی

سلام

از 93، از طریق وبلاگ مسترنیما، به‌واسطۀ مصاحبه‌های وبلاگیت با بلاگرها

برجسته‌ترین ویژگی‌ت هم قوی بودنته.

عرض دیگه‌ای نیست :)

سلام
آره یادش بخیر... خوش اومدی و خوش بمونی :دی
مرسیی

درباره زمان و اینا اصلااااااا از من نپرسید که حافظه ضعیفی دارم خخخ ولی تو ذهنم هست که خیلی اسمتون رو تو وبلاگ‌های دیگه شنیده بودم و میخواستم ببینم این وبلاگ معروف مال کیه و چی مینویسه؟

لطف داری عزیزم خوش اومدی :)

کاش این پست رو قبل از خاطره دوستت می‌دیدم:) 

الان هرکاری می‌کنم فرهیخته باشم نمی‌شه لطفا درک کن:)

تلاش خودت رو بکن رنجبر :دی

سلام علیکم (:

سوال اول؛ دقیق یادم نمیاد ولی فک کنم همون ۹۵ نود و شش که خودم بیانی شدم گذری سر میزدم به اینجا.اسم وبلاگت، ول کن جهان را... یه اسم خاص و زیبا بود که جلب توجه میکرد.

چقدر منو میشناسید بیرون از اینجا؟ هیچ (: فقط میدونم حیطه ی کاریت چیه و اینکه جنوبی هستی.

ویژگی مثبت؛ اینکه فعال هستی و اینکه دغدغه وبلاگ نویسی و اینکه رونق داشته باشه رو داری..‌‌.

حرفی (فقط فحش نباشه :دی) بوده که خواسته باشین در قالب پیام و کامنت بهم بگین اما دلیلی برای نگفتنش داشته باشین؟ (اون حرف و دلیل رو بنویسین)؟ خیر (:

وقتی اسم من در ذهنتون مرور می‌شه چه خاطره‌ یا تصویری از من به یادتون میاد؟ (حتی اگر مشترک نباشه)؟ من جنوبیا رو خیلی دوست دارم و خوشحالم از اینکه یه دوست جنوبی دارم اینجا.در مورد پست های وبلاگت چیزی که یادم مونده اوون پستی بود که توش خاطره عروسیتون رو تعریف کرده بودی و طولانی هم بود و کلی هم ترکونده بودید اونشب😄

(بنظرم برای اونایی که جواب دادن سوالات رو سه امتیاز مثبت درنظر بگیر.سخت بود اینجوری جواب دادن به سوالات😅)

سلام
مرسی از جواب‎‌هات عزیزم :)
قطعا آشنایی با شما هم برای من مایه مسرت هست :)

۱. مدت کوتاهیه اینجا رو میخونم:) از وب هیچ کامنتتو دیدم ، دنبال چند تا وبلاگ درست درمون بودم :) تو و چند تا دیگه از دوستان رو از وب هیچ فالو کردم 

من نهایتا سه چهار تا پست خوندم اینجا و چند تا کامنت رد و بدل کردیم شناخت زیادی ندارم که بتونم باقی سوال‌ها رو جواب بدم 

ولی خوب نمیخواستم هم بدون کامنت از این پست رد بشم 

فقط چیزی که اگر به اینجا فکر کنم یادم میاد ناراحتم میکنه فوت مادرت هست 

و چیزی که برام جالب و خوشاینده اینه که وقتی کامنت ارسال میکنم مینویسه که پیشاپیش ممنونی😁😍 

امیدوارم خوندن اینجا همون حسی رو بهت داده باشه که دنبالش بودی :)
خودم یادم رفته بود قضیه پیشاپیش ممنون بودنم رو :دی

۱. یادم نیست، فقط می‌دونم خیلی وقته :))

۲. همه چیزش برام خوشاینده، حتی اون تشکری که بعد از درخواستِ انتظار برای تأیید کامنت، تحویل میدی رو :)

۳. در این حد می‌شناسم که یه سری دلم خواست صداتون کنم «خاله»!

۴. مدیریت، مهربونی و دلسوزی

۵. نه نبوده

۶. چون اهل تغییر آدما نیستم و همه رو همین جوری که هستن و خودشون دوستش دارن، من هم همون جوری دوستشون دارم، پس هیچی :)

۷. این‌که هم‌سن برادرتونم و شما هم حدوداً هم‌سنِ خواهری که جز یه اسم خط خورده تو شناسنامهٔ پدر و مادرم، چیز بیش‌تری ازش ندارم. البته که ایشالا همیشه سلامتی همراه زندگیتون باشه و سایه‌تون بالای سر ماها.

تامام :)

مرسی که وقت گذاشتی و جواب دادی. روح خواهرتون شاد و در آرامش...
باعث افتخاره که اینجا رو میخونی :)

سلام سال نوتون مباارک💜

فکر کنم از سال ۹۶ آشنا شدم اما یه ساله پیگیرتر میخونم اینجا رو 

ویژگی مثبتت مهربون و بی ادعایی منفی ندیدم ازت تو این مدت و بعید میدونم ببینم و...

😊💜

 

سلام عزیزم
نظر لطفته مهربون :*

فقط و فقط تو این وبلاگ می‌شناسمتون

و خب... بعضی وقت‌ها خواستم یه نظری بدم ولی بیخیال شدم. یا روم نشده بگم یا گفتم وقتتون رو نگیرم.

تصورم از شما اینه که سلبریتی بیان‌اید و شدیدا خفن و خو‌ش‌قلم. صرفا همین :)

چرا روتون نشده؟ راحت باشین :)
سلبریتی :دی
باعث افتخاره که من رو خوش‌قلم می‌دونین :)

من اینایی که گفتی و پرسیدی هیچی تو حافظه ام  به یاد ندارم و یادم  نمیاد(کجا آشنا شدیم و باقی سوالات سختت :دی)

فقط اومدم بگم که من ثریای بخشنده و سخاوتمند  و مهربون رو دوست دارم و ثریا رو به این اسم میشناسم همین :))

 

+

سیب زرد لطفا :))

خیلی خوشمزه است :))

سیب سرخ هم خوبه ولی گاهی وقتا زرد بهتره :))

 

مرسی بابت میوه :))

 

مرسی بخاطر پاسخت عزیز دلم.

همیشه سیب‌های تو ظرف میوه می‌مونن و هیشکی نمی‌خوره خوشحالم که مسئولیتشو قبول کردی :دی

اصلا عاشق همین سخاوتتم :دی

 

مرسی :))

 

 

+

حیف نیست  سیب به این خوبی،  بی مهری میکنین ؟!:))

اتصافا تنها میوه ای که تو خونه ما نمی مونه چون من هستم :دی 

همین سیب هست :))

 

آدرس بده سیبامونو بفرستم برات :دی

1- یکم قبل از اینکه عروس بشی:)

2- اینجا جریان زندگی و خانواده برام جذابه. عشق و خانواده اینجا حرف اول و آخر رو می‌زنه و خب دوتاشم عنصر دوست‌داشتنی منن.

3- اگه بگم زیاد طبعا دروغ گفتم، اگه بگم کم بازم دروغ گفتم، یه چیزی ما بین کم و زیاده. 

4-مهربونی، قدرت مدیریت، انعطاف پذیری. نقطه ضعف خاصی به نظرم نمیرسه جز اینکه یکم قدرت نه گفتنت رو تقویت کن:)

5- نه

6- فکر می‌کنم زیادی مهربونی گاهی در حق کسایی که لیاقتش رو ندارن. گاهی هم به خودت فشار مضاعف میاری که بقیه رو اذیت نکنی یا راضی نگهشون داری.

7-حرف‌ها و خنده‌های مشترک‌مون بولدتره الان. خنده‌هایی که خیلی خیلی واقعی بودن. اوایل فکر نمی‌کردم دوستی باهات اینقدر خوشمزه باشه. از اینکه نسبت به دو سه سال قبل اینقدر رابطه‌مون صمیمی‌تر شده خیلی خوشحالم.

مرسی ازت نسرین عزیز که وقت گذاشتی و نوشتی. قطعا بودن و خوندن و دوستی با تو هم برای من یکی از اتفاقات قشنگ و موندگار وبلاگ‌نویسیه. بمونیم برا هم :)

سوال اول 

فکر کنم بواسطه مادرهامون با هم‌ آشنا شدیم.

۲۴ اردیبهشت ۹۵ خانم ثریای شیری اولین پیام رو برام نوشتند

البته توام چک کن یعنی کلیک کن به اسمم ببین اولین پیام رو من کی برات نوشتم :)

یعنی اولین پیامت نشون میده بواسطه مادرهامون با هم آشنا شدیم.

 

 

+

فکر کنم تو اول منو خوندی :)

بعد من اومدم تو رو خوندم :))

 

 

چون سخته با گوشی نوشتن بقیه شو کم کم میام ایشالا جواب میدم :))

البته کم کم :)

 

 

آره رفتم چک کردم روح هر دو عزیز شاد

۱-از سال ۹۶ فکر کنم و از وبلاگ فرشته رسیدم به اینجا:)

 

۲-رنگ بنفشش رو دوست دارم، برام مشخصه‌ی بانوچه ست ولی هنوز دلم پیش اون قالب سه چهار سال پیشته. 

 

۳-وبلاگ، کانال، گروه، اینستاگرام تا قبل از دی‌اکتیو کردنم. تازه باهات کافه هم رفتم:)))))

 

۴- خیلی آروم و متینی دیگه. خیلی.

 

۵- نه چیز خاصی نبوده. ولی قبل اینکه با هم بریم کافه، فکر می‌کردم از من خوشت نمیاد نمی‌دونم چطور همچین حسی بهم دست داده بود، ولی بابتش بسیار غمگین بودم:/

 

۶-قدرت نه گفتن رو در خودت تقویت کن. حس می‌کنم خیلی در معرض رودربایستی قرار می‌گیری.

 

۷- ما با هم رفتیم کافه گل‌ها، بستنی شکلاتی خوردیم. تو سینی رو برداشتی برای خودت چون معتقد بودی بدون سینی گند می‌زنی به میز کافه. مانتو زرشکی هم تنت بود بعد صبحش صاحبخونه‌تون رو برده بودی دکتر و گوشی رو تو خونه جا گذاشته بودی و ما هم زنگ می‌زدیم برنمی‌داشتی لذا فکر می‌کردیم تو راه دزدیدنت و فرشته رنگ به روش نمونده بود واسه همین برای کاهش استرسمون نان‌استاپ حرف زدیم انقدر که کافه‌چیه دیوونه شد و بهمون گفت خیلی حرف می‌زنید! 

 

۸- نه انتقادی ندارم فقط یه سوال دارم به نظرت همه متوجه شدن که ما با هم رفتیم کافه، بستنی خوردیم یا بیشتر توضیح بدم؟ 

چه جالب تو و نسرین هر دو روی «نه» گفتنم تاکید کردین. میتونم بپرسم چرا؟
هعی یادش بخیر کافه... چقدر خوب بود همه‌چی... خوشحالم که وبلاگ فرشته باعث شد که من و تو با هم دوست بشیم.
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">