وِل کـُن جَـهان را... قَـهوِه‌ات یَــخ کــَرد!

نامه‌ای از سی‌سالگی به 23 سالگی‌ام

يكشنبه, ۱۴ دی ۱۳۹۹، ۱۲:۳۳ ب.ظ

در آستانه‌ی 23 سالگی‌ام، نامه‌ای برای سی سالگی‌ام نوشته بودم و در آخر از خودم خواسته‌ام که جواب نامه‌ام را بدهم. حالا که سی ساله‌ام جواب این نامه‌ را برای من 23 ساله‌ای که دیگر نیست می‌نویسم:
«سلام خودم جان، حالا که نامه‌ات را ‌خواندم از این همه تغییر شگفت‌زده شده‌ام. از من خواسته بودی که تا 30 سالگی تنها باشم و ازدواج نکرده باشم اما حال و روز من مصداق این بیت است: «گفته بودم به کسی عشق نخواهم ورزید / آمدی و همه‌ی فرضیه‌ها ریخت به‌هم» (امید صباغ‌نو) بله، بی‌خبر آمد و برنامه‌هایی که برای یک زندگی یک‌نفره ریخته بودم را به‌هم ریخت. البته بد هم نشد همین که بلد است با بادکنک‌های سالگرد ازدواجمان والیبال بازی کند و امتیاز بیشتری نسبت به من بگیرد، همین که پیشنهاد می‌دهد برویم زیر باران، همین که در کنارش آرامم به همه‌ی آن فرضیه‌های قدیم می‌ارزد. ببخشید که مثل قدیم‌ترها به جای «نه» نمی‌نویسم «ن». چند سالی می‌شود که به املا و نگارش صحیح کلمات دقت می‌کنم البته هنوز هم گاهی کلمات جدیدی اختراع می‌کنم اما دیگر تن و بدن ادیبان پارسی را در گور نمی‌لرزانم. بعد از آن نامه اتقاقات زیادی افتاد. گاهی کودک درونم شبیه آدم‌بزرگ‌ها می‌شود، لباس رسمی می‌پوشد و افعال را جمع می‌بندد که این هم حاصل زندگی مجردی جدا از خانواده و کشیدن دیوار دفاعی برای حفاظت از خودم در برابر غریبه‌ها بود. خودم‌جان در آن زمان نمی‌دانستی که تنها پنج‌ماه فرصت داری مادرم را ببینی و صدایش را بشنوی و از محبتش بهره‌مند باشی. اما من ِ امروز این اتفاق وحشتناک را از سر گذراندم و همیشه دلتنگم. همیشه غم ِ بزرگی همراه من است حتی در اوج خوشی‌ها. دوستانم هنوز هستند، دوستان جدیدی هم پیدا کرده‌ام. هر کدام از دیگری خوب‌تر و بی‌نظیرتر. خانواده خوب و دوست خوب دو نعمت همیشگی زندگی من بوده‌اند که بابت آن‌ها همیشه خدا را شاکرم. نوشته‌ای که کاش می‌توانستی دوست‌داشتنی‌هایت را برایم بفرستی اما از ترس اینکه توسط ماشین زمان بلعیده شوند این کار را نمی‌کنی. راستش عشق و علاقه به رنگ یاسی و بنفش، دوست‌داشتن بچه‌برّه‌ها و اعتیاد به نوشتن هنوز هم با من است. هنوز هم شکلات را به طرز افراطی مصرف می‌کنم و هنوز وقتی هیجان‌زده باشم اتفاقات را مثل آنه‌شرلی تندتند و پشت سر هم تعریف می‌کنم اما مسأله این است که حالا به ندرت پیش می‌آید که هیجان‌زده شوم. چیزهای خیلی کمتری مرا تا به آن حد که جیغ بزنم شگفت‌زده می‌کنند و سر ذوق می‌آورند. من نام این تغییر را بزرگ‌شدن نمی‌گذارم. آدمی به مرور زمان اتفاقات تلخ بزرگ‌تری را تجربه می‌کند و سختی‌های بیشتری متحمل می‌شود. نام این روند تلخ اگر بزرگ‌شدن است، پس می‌پذیرم که بزرگ شده‌ام. در پایان از تو ممنونم که برایم نامه نوشتی. دیگر نیستی اما اگر نبودی حالا این من، من نبودم.

 

+ به وقت 14 دی 99، سالروز تولدم. :)

 

متن نامه‌ی 23 سالگی به 30 سالگی.

 

 

+ و اما اینجا رو ببینید، می‌خواستم بابتش پست مستقل بذارم ولی ترسیدم تا شب تو جاده باشم و نشه، بلاگردونی‌های عزیز، دوستای مهربونم به شکل خیلی قشنگی سورپرایزم کردن و دیشب بعد از رونماییشون من تا چند دقیقه شوکه و هنگ بودم، بمونین برام :*

سلام

تولدتون مبارک :) 

من یه بار سعی کردم برای خودم بنویسم بعد به یه نتیجه ای رسیدم و اون هم این بود برای خود و مطلقا خود نوشتن حد بالایی از صداقت و بی تعارفی و البته شجاعت می‌خواد ... ولی خب من چون شجاعت کافی رو در این زمینه نداشتم، ننوشتم و بی خیال شدم‌.

شاید مثل شما حالا که توی ۲۳ سالگی ام، فرصت خوبی باشه که برای ۳۰ سالگیم بنویسم. 

 

سلام
متشکرم.
به نظرم بنویسین حتی اگه با تعارف و سانسور باشه بازم بنویسید وقتی بعد از چند سال بخونیدش حس جالبی بهتون دست می‌ده.

منم خیلی سال پیش فکر کنم۱۵ سالگی یک نامه به ۱۴۰۰ نوشتم:) حالا عمری باشه سال دیگه بازش میکنم:))

 

ثریا منظور دقیقت از بچه بره چیه:)))؟!

خیلی خوبه، بازش کردی با صدای بلند بخون ما هم بشنویم :دی

دقیقا منظورم اینا هستن:
https://dalankooh.com/product/%D8%AE%D9%88%D8%B1%D8%A7%DA%A9-%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D8%B1%D8%AA%D8%B1-%D8%A8%D8%B1%D9%87-starter/
چقد خوب نوشتی این نامه و جوابشو ادم یه حال دیگه یی میشه دقیقا خودمو هفت هشت سال پیش که زندگیم کن فیکن شد رو بیاد آوردم کاش منم نامه ای مینوشتم به 36 سالگیم که ببینم چیم کیم و کجام به چیا رسیدم ب چیا نرسیدم چیارو خواستم و بدست اوردم چیا رو هم نه؟ و... چه حال خوبی شاید اینبار یه نامه از 36 سالگیم نوشتم به 43 سالگیم
دقیقا وقتی بعد از چند سال می‌خونی حس جالبیه.
بله حتما بنویسین. من حتی از همین سن سه تا نامه دارم می‌نویسم به تولد سال بعدم، به 35 سالگی و 40 سالگیم :دی

چقدر جالب و البته دلگیر.. کلا حس عجیبیه

تولدت هم مبارک بانوجان امیدوارم ازاین  ب بعدچیزهایی که باعث بشه هیجان زده بشی و ازته دل ذوق کنی،بیشتر بشن توزندگیت^^

حس جالبیه، قر و قاطیه انگار شادی و ناراحتی با هم.
ممنونم مهربون. :)

الان خودم تو آستانهٔ سی سالگی‌ام و چقدر افسوس می‌خورم چرا خطاب به‌ ۲-۳ سال بعد خودم نامه ننوشتم، چون الان که فکر می‌کنم می‌بینم چقدر تغییر کردم و چقدر جذاب می‌شد اگه نامه نوشته بودم... حالا بگذریم!

ای بنفش‌تر از ثریا، تولدت مبارکِ خیلیا! زیر سایه‌ات می‌مونیم همیشه، بزرگوار جان :)

^_^

خب حالا بنویس واسه بعدا. هیچ وقت دیر نیست. اینقدر در هر یک سالمون داره اتفاقات مختلفی برامون میفته که حتی از الان تا یک سال دیگه هم خیلی دیر و دور میگذره.
مررررررسی مشاور :)

تولدتون مبارک:)

 

 

ممنونم مهربان :)

تولدت مبارک بانوچۀ مهربون و گرمابخش :)

امیدوارم دهۀ جذابی پیشِ روی‌تان باشد ^_^

مرسی آرزوی مهربون :)

فقط اگه قضیه برعکس می شد خیلی جالب بود! یعنی ای کاش، اوّل منِ سی‌ساله‌ بهمون نامه می‌نوشت...

کاااش، اگه آینده‎مون می‌تونست نامه بنویسه همه‌چی فرق می‌کرد.

تولدت مبارک بانوچه ی عزیز (:

چقدر تغییراتت ملموس بود برام.

آرامش و شادی میخوام برات از خدا (:

مرسی ریحانه جان.
فقط حسرت می‌خورم کاش از چیزای بیشتری نوشته بودم :)

من انقدر ازین نامه ها نوشته بودم مثلا توی 10 سالگیم به 18 سالگیم نوشتم. توی 15 به 20 سالگیم چند وقت پیشم به 30 سالگیم نوشتم امیدوارم این یکی رو وسوسه نشم دوباره پاره اش نکنم و به دست آدم ناباب نیفته که مسخره ام کنه_ برادرم 

بزرگ شدن انگار اسمش فقط پر ابهته همش استرسه واسه من چیه این بزرگسالی؟ تنها خوبیش اینه که گواهینامه گرفتم که گهگاهی سوار ماشین بشم و بابام دعوام کنه نزن تو چاله ها :))

من امسال برای تولد سال بعد، 35 سالگی و چهل سالگیم نامه نوشتم. ولی توی این اوضاع اصلا معلوم نیست تا کی زنده‌ایم. همش میترسم قبل مردنم این نامه‌ها رو کسایی که نمی‌خوام، بخونن :دی

چقدر فراموش کارم...

تولدتون مبارک باشه و 120 ساله بشید

امیدوارم هر چی خاطرات تلخ دارید دوبرابرش تبدیل به اتفاقای قشنگ بشه و بیفته تو زندگیتون

مرسی عزیزم.
این آرزوهای خوب برای خودت هم اتفاق بیفته ان‌شاءالله :)

راستش الان چشمم خسته‌س و نمی‌تونم پست رو کامل بخونم. ولی خواستم تولدتون رو تبریک بگم و آرزوهای قشنگ کنم براتون🎈🌺🥰

ممنونم فاطمه جان لطف کردی عزیزم :*

حسودیم شد کاش منم تو اون سن واس سی سالگی در راهم نامه نوشته بودم. شایدم نوشتم و بعدا سراغش رفتم، هوم؟ 

تولدت مبارکه چش قشنگ :-)

مرسی عزیز دلم.
اِممم چشمای منو کجا دیدی هوپ؟ :دی

دیر نیست الان بنویس برای هر سالی

تولدتون مبارک :) رضایت و خوشحالی و بزرگ‌شدن‌هاتون هم ادامه‌دار و عمیق :دی

ممنونم :)
دو برابر این آرزوهای قشنگ برای شما هم همچنین :)

تولدتون مبارک. خدا مادرتون هم رحمت کنه.

ممنونم آقای دکتر.
خدا همه رفتگان رو رحمت کنه.

دلم خواست از این نامه‌ها بنویسم که بعدا ببینم چطور میشه:)

 

تو چه دانی که ما چقدر ذوق داشتیم تا شب بشه و تولد بگیریم:))))

بنویس حتما... بذار ما هم بخونیم :دی

خیلی خیلی سورپرایز شدم و واقعا یکی از لذت‌بخش‌ترین‌های تولدم شد دست همتون درد نکنه.

سلام عزیزم💜

تولدتون خیلی مبارک.ان شاءالله طول و عرض عمرتون زیااااااد باشه💜💜💜

سلام مهربونم.
ممنونم ان‌شاءالله دوبرابرش به خودتون برگرده :*

سی سالگی‌ات مبارک عزیزم. نمیدونم چی باعث اینهمه تغییر آدمها توی سن های مختلفه. بزرگ شدن؟ پخته شدن؟ سختی روزگار رو دیدن ؟ نمیدونم. اما هرچیزی که هست خیلی خوب نیست به نظرم. کاش میشد بزرگ شد اما (بدون اینکه انگ مشنگ بودن به آدم بخوره )احساسات مون بزرگ نشه. شوق و ذوق مون برای هرچیز کوچیک و شاید بی اهمیت بزرگ نشه. کاش میشد آدم توی هر سنی مثل بچه ها بیخیال خیالی چیزها باشه و دغدغه نداشته باشه.

مرسی عزیزم.
کاش می‌شد کسی به عدد سنمون کاری نداشته باشه و بذاره اونطور که می‌خوایم زندگی کنیم.

تولدتون مبارک:)

خوبه نامه نوشتن به سن . من هم دلم میخواد این کار رو بکنم :)

 

ممنونم :)
حتما این کار رو بکنید خوبه

ببخشید که منم یادم رفت...

تولدتون مبارک!

ان شاءالله صد سال به این سال‌ها.

خواهش می‌کنم.
ممنونم از لطفتون.

منم که چند ماه مونده به در آستانه بیست‌و‌سه‌ سالگی‌ام :) و تصمیم گرفتم که نامه به سی‌سالگیم بنویسم. در واقع این چند سال گذشته خیلی شنیده و دیده بودم که نامه می‌نویسن به آینده اما کسی که جواب نامه رو بده ندیده بودم. :) 

و اینکه تولدت مبارک :) 

امیدوارم وقتی داری جواب نامه چهل‌سالگی رو می‌نویسی کلی حس خوب داشته باشی. ^_^

امیدوارم چهل سالگیم خیلی آدم امیدوارتری باشم :)

ممنونم فاطمه جان :*

اجازه بدید بگم

شه شذاب

 

در تکمیل لرزاندن پیکره دهخدا:دی

برات بهترین هارو آرزو میکنم:)

حتی لاناتی‌های نرگس :دی

ممنونم عزیزم.

تولدت مبارک ☺❤

روح مادرتون شاد... 

سی سالگی سن جالبیه وقتی هنوز بهش نرسیدی فکر میکنی چقدر قراره خاص و متفاوت باشه ولی بعد  از اون دیگه هر سال مثل سال قبله فقط یک عدد جدید کنار سی میاد.

بزرگ میشیم و دیگه یک سال برامون مثل یک ماه بچگیاس 

تحملمون انقدر میره بالا و با همه چیز کنار میایم که...

ولی بچه که کنارت باشه میبینی چقدر دنیاشون کوچیک و رنگی رنگیه چقدر طاقتشون کمه و با چیزای کوچیک خوشحال میشن دلت یه جوری میشه یاد بچگیات میگفتی 😊

چقدر خوب شد که ازدواج کردی و همراه خوبی داری 

امیدوارم سال‌های سال کنار هم خوشبخت باشین ❤

ممنونم مهربون.
امیدوارم هر چی سن آدما بالاتر می‌ره دنیاشون هم رنگی‌رنگی و قشنگ‌تر بشه.

میدونم یه خورده دیر شده و ته دیگ کیک رو هم خوردن ولی تولدتون رو از صمیم قلب تبریک میگم و بهترینهارو براتون در کنار همسرتون آرزو میکنم

امیدوارم در کنارهم به آرزوهای قشنگتون برسین:)

تولد من مثل ماهیه، هر وقت تبریک بگین تازه‌ست :دی
ممنونم از شما جناب سپهر

سلام بانوچه جان :)

تولدت مبارک باشه....البته با خیلی تاخیر :|

امیدوارم سی و یک سالگی برات نقطه عطف باشه و اتفاق های خوب خوب بیفته

 

+راستش میدونی من چهارسال پیش که با وبت برخورد کردم بنظرم خیلی خفن و خوب مینوشتی، دوس داشتم منم یک روزی یک بلاگر مثل تو باشم!!!

هنوزم بنظرم خفن و خوب مینویسی....چه خوبه که توی همه مشغله ها و ناملایمات، هنوز هستی :*

سلام عزیزم
ممنونم عزیز دلم.
اون فعل زمان ماضی که به کار بردی کلی غم به دلم سرازیر شد که چرا دیگه خوب نمی‌نویسم :))
خوشحالم که هنوزم به نظرت خوب مینویسم عزیزم :*

با کلی تاخیر یک هفتگی‌ات مبارک:))

 

 

سی سالگی قشنگی زو آرزو می‌کنم برات پر از اتفاقا و حال خوب😍

مرررسی قشنگ مهربونم. :)

یاد انیمیشن شازده کوچولو افتادم. همینی که این آخرا ساخته بودنش. که شازده کوچولو بزرگ شده بود و دیگر شازده کوچولو نبود. یاد خود کتاب هم افتادم. دارم فکر می‌کنم اگر الان یک مار بوآی باز و بسته نشونمون بدن، اون رو شبیه چی می‌بینیم؟ شبیه یک کلاه و یک فیل؟ یا شبیه یک مار بوآی باز و بسته؟

چی میشه که ارتباطمون با دوران کودکی، با دوران شر و شور بودنمون قطع میشه یکباره؟

 

چقدر غم‌انگیزه این دوری و تغییر.
تغییر البته خوبه به شرطی که هر وقت آدم بخواد بتونه برگرده به قدیم و یه سرکی بکشه و تجدید خاطره‌ای بکنه، اما این از بین رفتن و دیگه در دسترس نبودن خیلی وحشتناکه به نظرم.
به نظرم اتفاقاتی که از سر می‌گذرونیم این ارتباط رو کاملا تغییر می‌دن. مثلا من بعد از اون نامه مادرم رو از دست دادم، طلاق گرفتم، یک زندگی مستقل رو تجربه کردم و ازدواج کردم... خب هر کدوم این اتفاقات به تنهایی با کلی تغییر همراه هستن.

عالی بود 

هم فکر نامه نوشتن برای آینده 

هم جواب پس دادنش 

هم مطالبش 

خیلی چسبید 

 

 

تولد هم مبارک مجدد :)

ممنونم هانیه جان :)
البته امیدوارم در نامه‌ی جدیدم مطالب مفیدتری برای گفتن داشته باشم :دی

سلام بانوچه عزیز ، تولدت با کلی تاخیر مبارک 🌱

ان شاءالله به آرزوهات برسی عزیزم

وای چه حس خوبی که هم شهری هستیم و بندری و بنفش دوست😍💝

بازم تولدت مبارک🌱

سلام عزیزم
مرسی مهربون :)
شمام بوشهری هستین؟ چه عالی و خوبببب :*
خوش اومدین :)

تولدتون مبارککک....

چه جالب خوبه بشینم منم بنویسم یه نامه 

مررررسی
حتما بنویس خیلی لذت‌بخشه :)

عزیز دل 

تولدت مبارک

چه خوب نذار هیچ وقت کودک درونت عاقل بشه و بزرگ

خوشحال م این همه اتفاق خوب افتاده برات

ممنونم نبات مهربونم :*
خوشحالم که اینجایی.

مرسی بانوچه عزیز💜🌱

:)

برای این پست قشنگ کامنت نذاشته بودم هر چند همون موقع خونده بودم.

ذوق ما بیشتر از تو نباشه کمتر هم نبود:)

کاش منم یه نامه برای الانم نوشته بودم و باورم می‌شد که قبلا آدم شادی بودم.

این سومین تلاش من برای کامنت گذاشتن برای این پسته و دو تای قبلی بلعیده شده.

با سلام و صلوات ارسال می‌کنم یا شانس و یا اقبال.

خدا روح مادرت رو قرین رحمت کنه عزیزم.

مرسی از لطفت.
نامه نوشتن رو من هر از گاهی امتحان می‌کنم و حتی از این هفته به هفته‌ی بعد.
هر بار هم شگفت‌زده میشم.

آخی چقدر قشنگ بود... منم می‌خوام برا خود آینده‌ام نامه بنویسم! مرسی از اینکه اون و این نامه رو گذاشتی. ایده بهمون داد!

+تولدت خیلی مبارک!

ممنونم عزیزم.
بله پبشنهاد می‌کنم حتما بنویسید. :)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">