در سوگ ِ میهن(بلاگ)
اول - برای من فیلم تایتانیک با آهنگ قلندر ِ امید معنا پیدا میکنه، یه کلیپ دیده بودم از صحنههای مختلف این فیلم که آهنگ قلندر رو گذاشته بودن روش. و فکر میکنم اینقدر که این آهنگ تونسته بود غم اون فیلم رو منتقل کنه خود فیلم نتونسته بود. بعدها این آهنگ رو هر جا و توی هر شرایطی شنیدم قلبم رو سراسر غم کرد. انگار که همه تنهات گذاشته باشن، جایی گیر افتاده باشی که هیچ آشنایی نباشه، تمام اتفاقات تلخ دنیا رو سرت آوار شده باشه، عزیزی رو از دست داده باشی... و اصلا چی بدتر و تلختر از این که عزیزی رو از دست داده باشی؟
دیروز که دُردانه لینک خبر تعطیلی میهنبلاگ رو برام فرستاد خیلی ناراحت شدم، اما وقتی که متن خبر رو خوندم و بعدش کامنتهای وبلاگنویسها زیر اون پست رو میخوندم بغض کرده بودم. درست مثل وقتی که کشتی تایتانیک داشت غرق میشد و مردم توی دریا میافتادن و تقلا میکردن. بیهوده، لاعلاج...
کی میدونه؟ شاید یه روز این اتفاق تلخ برای بیان هم بیفته... مگه بلاگفا نبود؟ این روزها که بلاگستان به اندازه کافی سوت و کور هست و یکییکی همه میرن، تعطیلی یکی از سرویسدهندهها یعنی تعطیلی دستهجمعی وبلاگهای زیادی که قطعا دوستای ما بودن.
نمیتونم حجم غصهمو اونطور که هست بیان کنم... تلخم و ناامید، مثل همون سکانس غرقشدن مسافرای تایتانیک.
دوم - دانشمند ایرانی ترور شد. بعضی خبرها هر چقدر کوتاهتر، تلخیشون بیشتر... حسی که الان دارم حس خوبی نیست. هر وقت آدمبزرگای فامیلمون فوت میکردن فارغ از ارتباط داشتن یا نداشتن باهاشون حس بیپناهی میکردم. مثل الان.
مثل این میمونه که بدونی از فلان تاریخ به بعد دیگه یکی از عزیزانت رو نداری... لعنت به این زمونه...