وِل کـُن جَـهان را... قَـهوِه‌ات یَــخ کــَرد!

152. نازم را بکش آقای خدا

دوشنبه, ۴ شهریور ۱۳۹۲، ۰۹:۰۹ ق.ظ

بچه که بودیم وقتی میخواستیم ناز کنیم تا نازمان را بخرند معمولا سر سفره ی غذا نمی نشستیم و می گفتیم : نمیخورم !

 

و بعد از اینکه پدر و مادر هی اصرار می کردند که "بیا غذا بخور ... ضعف می کنی" و باز هم ما به قهر ادامه می دادیم بالاخره کوتاه می آمدند و در مقابل قبول خواسته مان ما را به پای سفره ی غذا می کشاندند ... 

کاش می شد یک روز قهر کنم ، ناز کنم ، زیر درختی بنشینم و به آقای خدا بگویم " نمیخواهم زندگی کنم " 

و بعد آقای خدا نازم را بکشد و خواسته ام را قبول کند !