وِل کـُن جَـهان را... قَـهوِه‌ات یَــخ کــَرد!

50. نقطه و بیداری شبانه

شنبه, ۴ آذر ۱۳۹۱، ۱۰:۰۴ ق.ظ

امشب کلی برنامه هست ...

مامانم میگه ظهر استراحت کن که شب خوابت نگیره ...

قراره امشب تا صبح بیدار باشیم ...

از اول صُبحی تا الان دارم فکر میکنم یعنی میشه بازم برسه اون شبایی که جغد بودم ؟

که خوابم نمی برد ؟

که ساعت 4 صبح میخوابیدم ، از اونور نهایتاً 8 بیدار می شدم ؟

که از خواب بدم می اومد ؟

میرسه ؟

میرسه اون شبایی که کلا نمیدونستم خواب چیه ؟

راستی چی شد که اینقد همه چی عوض شد ؟

هوووم ؟

میرسه ... عوض میشم ... باز میشم همون آدمی که دوستام وقتی نصف شب حس درد و دل داشتن مطمئن بودن من اون ساعت بیدارم ...

دوس ندارم این نقطه ای رو که سرش به بالش نرسیده خوابه ...

دوس ندارم این نقطه ای رو که از بس فکر و خیال میکنه مغزش خسته میشه و همیشه خوابش میاد ...

امشب قراره اول بریم خونه دائی مامانم ... نذری دارن ...

بعدش میریم خونه عموم که اونا هم نذری دارن و تا صبح مراسم دارن ...

اگه همون نقطه ای باشم که قبلا بودم ...

امشب رو تا صبح بیدار خواهم موند ... و فقط 6 صبح تا 8 صبح رو میخوابم !

یعنی میشم دوباره همون نقطه ؟

من همون اندازه ای که از بیداری شبانه خوشم میاد ... به همون اندازه هم از خواب تا لنگ ظهر بدم میاد ...

دلم واسه یه آپ طولانی تنگ شده بود ...

که توش پر از پراکنده گویی باشه ...

 

پ.ن: (30 تیر 99)

نقطه، نام مستعار من برای وبلاگ‌نویسی در آن زمان بود.