عامل ِ جنگهای داخلی خودم بودم!
یک روز با کلافگی گفته بودم: من آدم خوبی نیستم، من دختر خوبی نیستم، همسر خوبی نیستم، حتی رفیق خوب و همکار خوبی هم نیستم. بعد کتابی که توی دستم بود را با عصبانیت بسته و به دیوار تکیه داده بودم. چیزی شده بود؟ نه! کسی گلایهای کرده بود؟ نه! هیچ شاکی ِ خصوصی و عمومی نداشتم. تنها خودم! خودم بودم که از سه روز ِ پیش از آن، با خودم سر جنگ داشتم. خودم در درون ِ من عصیان کرده بود، ظرف میشکست. دل میشکست، داد میزد، فریاد میکشید و بیقرار بود. چرا؟ با من سر ِ جنگ داشت. با من که خودش بود و خودم بودم. من بیپناه بودم و شوکه شده بودم. درست مثل اولین روزی که خبر ابتلای هموطنی به کرونا را اعلام کردند. درست مثل روزی که خزیدیم توی خانهها و در بازداشت ِ خانگی عیدمان تحویل شد. مستأصل و سرگردان ایستاده بودم و ویران شدن خانهی دلم را تماشا میکردم. درست مثل مادری که فرزندش خطایی میکند و دلش به تنبیه و خشونت، رضایت نمیدهد. ایستاده بودم گوشهای از خودم و به خودم که در درون ِ خودم دست به ویرانیام زده بود نگاه میکردم. جنگ بود، یک جنگ ِ داخلی که هیچ عامل نفوذیای در آن دخیل نبود. عصیان ِ منهای درونم بود از دست ِ من.
دیری نپایید که از پا افتادم، شهر ِ من به دست ِ خودمهای سرکش ِ شوریده افتاد و شکستم داد. تسلیم شدم. به نابودی. به ضعف، به شکست! حالا کار ِ منهای درونم که مثل پسرهای 17 ساله سرکش و مغرور بود تمام شده بود. ایستاده بودند و با لبخندی عصبی به ویرانهای که از من ساخته بودند نگاه میکردند. نشسته بودم و تکههای خودم را به خودم نشان میدادم. حالا باید نشانهی این شکست را بروز میدادم. و یک روز با کلافگی گفته بودم: من آدم خوبی نیستم، من دختر خوبی نیستم، همسر خوبی نیستم، حتی رفیق خوب و همکار خوبی هم نیستم. بعد کتابی که توی دستم بود را با عصبانیت بسته و به دیوار تکیه داده بودم. چیزی شده بود؟ نه! کسی گلایهای کرده بود؟ نه! هیچ شاکی ِ خصوصی و عمومی نداشتم. تنها خودم!
گاهی هم اینطور است، خودم هم به خودم رحم نمیکنم. دلیلش کلافگیست، خستگیست، بُریدن است، گاهی دلم سفر میخواهد و درگیر ِ نبایدم. گاهی دلم میخواهد بروم. که نباشم. نه از خودم، از اینجا، از این شهر، از مردم، از این زندگی... گاهی دلم میخواهد تنها باشم. خودم با منهای درونم. اگر بیشتر از این با هم وقت بگذرانیم دیگر هیچوقت جنگ داخلی رخ نمیدهد. شاید.
مُو از بوشهر میرُم سی همیشه - مُرتی عزیززاده را با هم بشنویم.
مبارکه !
با دیدن این هدر بی خیال خوندن متن شدم . فعلن برم یک قهوه ی ترک دم کنم و بعد برگردم :))