وِل کـُن جَـهان را... قَـهوِه‌ات یَــخ کــَرد!

یک عاشقانه‌ی آرام (1)

يكشنبه, ۷ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۰۳:۵۹ ب.ظ

سلام بهترین ِ من؛

امروز می‌خوام از تو بنویسم، قرار نیست یه نامه‌ی عاشقانه باشه اما، هر وقت و هر جا که از تو گفتم حرف‌های من شبیه عاشقانه‌ها بود. اصلا به تو و ارتباطمون که فکر می‌کنم چیزی جز یه عاشقانه‌ی آرام به ذهنم نمی‌آد.

تو در تمام ِ لحظات ِ زندگی کنارم بودی و هستی و مطمئنم که خواهی بود. اصلا این زمان‌های ماضی و حال و آینده همه در بودن تو تعریف می‌شن.

 

همه دنیا بخواد و تو بگی نه / نخواد و تو بگی آره... تمومه

خواست و صلاحی که تو بخوای همون می‌شه، همه دنیا هم که جمع بشن واسه انجام‌دادن یه کاری، تا تو نخوای، نمی‌شه. کل جهان هم جمع بشن واسه اینکه جلوی انجام‌شدن یه کاری رو بگیرن، وقتی تو بخوای می‌شه. خواست تو مهمه، نه آدما. تویی که مقدّر می‌کنی شدنی‌ها و نشدنی‌ها رو. وگرنه اگه به دست آدما بود، الان خیلی‌ها نبودن و خیلی‌ها بودن. وقتی تیم پزشکی بالا سر مادرم بود، ما و همه اونا می‌خواستیم که بمونه، اما تو نخواستی بمونه و نموند. وقتی هم که داداشم اون تصادف وحشتناک رو از سر گذروند، هیشکی فکر نمی‌کرد بمونه، اما تو خواستی بمونه و موند.

 

همین که اول و آخر تو هستی / به محتاج ِ تو محتاجی حرومه

تو همیشه هستی، اول و آخر ِ هر چیزی، اول و آخر ِ هر راهی، تویی که اگه بدترین خطاها رو هم بکنم بازم دست محبت به سرم می‌کشی، تویی که به من گفتی: «صد بار اگر توبه شکستی باز آ». دیگه خیلی قدرنشناسیه که من بازم محتاج آدما باشم. محتاج آدمایی که خودشون محتاج ِ تو هستن. وقتی خودشون محتاج به دیگری هستن و برای خودشون نمی‌تونن کاری بکنن پس چطور می‌خوان برای من کاری بکنن. فقط تو باید بخوای، اول و آخرش خودتی، نه من و نه بقیه آدما. اون سکانس ِ سریال حضرت یوسف که موقع آزاد شدن ایناروس هست و یوزارسیف بهش می‌گه سفارش من رو به حاکم بکن. همون‌وقتی که بخاطر رو زدن به یه آدم خودشو سرزنش می‌کنه و نتیجه‌ش می‌شه هفت سال موندن توی زندان. درس بزرگی بهم می‌ده. خیلی از کارا وقتی نمی‌شه بخاطر اینه که من بلد نبودم از کی باید بخوام. از غیر خواستم و نشده، باید از تو بخوام که بشه.


تو همیشه هستی اما این منم که از تو دورم / من که بی خورشید چشمات مثل ماهِ سوت و کورم

تو همیشگی هستی، خدای همه‌ی فصل‌ها و همه روزهایی، حتی وقتی ما نیستیم تو هستی، ما نبودیم و تو بودی، اگه نمی‌بینمت، اگه حست نمی‌کنم، کوتاهی از منه، خطا از منه... منی که گاهی به خاطر کارهام ازت دور می‌شم... منی که یادم می‌ره تو هستی همیشه. چقدر دنیای دور از تویی که برای خودم می‌سازم تاریک و وحشتناک و سیاهه. اصلا بدون تو و محبت تو مگه می‌شه دنیای قشنگی داشت؟

 

نمی‌خوام وقتی تو هستی آدم آدمکا شم

من که می‌دونم تو همیشگی هستی، پس چرا تبدیل بشم به عروسک ِ دست آدما؟ چرا کاری رو کنم که رضایت اونا رو جلب کنم؟ چرا فکر و ذکرم بشه «مردم چی می‌گن»ها؟ چرا اینقدر تایید گرفتن از آدما برام مهم باشه؟ وقتی تنها تو برای من می‌مونی و تو منو بخاطر خودم می‌خوای با وجود همه گناه‌ها و خطاهایی که می‌کنم پس چرا این‌قدر رضایت و تایید مردم باید برام مهم باشه؟ مردمی که اگه خوشایند اونا رفتار نکنم من رو می‌ذارن کنار؟ راحت‌ترین و قشنگ‌ترین کار اینه که دنبال رضایت تو باشم، اگه ادعای دوست داشتنت رو دارم پس رضایتت مهمه. می‌خوام تو منو تایید کنی نه آدما.


چرا عادتم تو باشی؟ میخوام عاشق ِ تو باشم

می‌خوام عاشقانه بپرستمت، می‌خوام عاشقانه ازت یاد کنم، می‌خوام عاشقانه صدات کنم، نمی‌خوام از روی عادت بگم «بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم»، نمی‌خوام فقط وقتی گرفتارم یادم بیاد تو هستی. می‌خوام هر نفسی که میاد و می‌ره بیشتر از قبل عاشقت باشم.


تازه فهمیدم به جز تو حرفِ هیشکی خوندنی نیست/ آدما میان و می‌رن هیشکی جز تو موندنی نیست

توی دنیا آدمای کمی هستن که ما رو بخاطر خودمون بخوان، اکثر آدما ما رو شرطی دوست دارن، اگه فلان حرف رو بزنیم، اگه فلان لباس رو بپوشیم، اگه فلان کار رو بکنیم... این شرطی دوست داشتن آدم رو تبدیل می‌کنه به دور شدن از خودش. من نمی‌خوام کسی من رو شرطی دوست داشته باشه. می‌خوام مثل پدر و مادر در هر شرایطی دوستم داشته باشن. پدر و مادر واقعا نمونه کوچکی از محبت بی‌انتهای تو هستن. اصلا اونا رو قرار دادی که من ‌رو یاد تو بندازن. اما حتی پدر و مادر هم یه روز می‌رن، این تویی که هستی و می‌مونی. وقتی خواستنت بی‌قید و شرطه، پس چرا به حرفت گوش ندم؟ تو من خطاکار رو تنبیه می‌کنی اما از دوست داشتنم دست برنمی‌داری و این خیلی برام ارزشمنده.


منو از خودم رها کن تا دوباره جون بگیرم
من اسیر خود ِ ظالمم می‌شم، این «خود»ی که از تو دارم اما چنان بهش مغرور می‌شم انگار من اونو آفریدم نه تو. که اگه اراده کنی «خود»ی باقی نمی‌مونه. اگه حتی این تن قراره من رو از تو دور کنه ازم بگیرش، اگه این «خود»م قراره من رو غافل از تو کنه ازم بگیرش. من می‌خوام وجودم همه تو باشی. همون روح خالصی که تویی و از تو جدا نیست. من می‌خوام سراپا تو باشم.
 

 

مجموعه «یک عاشقانه‌ی آرام» قراره دل‌نوشته‌های من برای خدا باشه، که می‌تونه شامل دل‌نوشته‌های معمولی باشه، یا آیات و احادیثی که خوندم یا مطالب و شعرهایی که خوندم و یا آهنگ‌هایی باشه که به عشق خدا گوش دادم و هر کلمه‌شون من رو بیشتر به یاد خدا انداختن. و میان‌تیترهای این پست، متن آهنگ «مثل هیچ‌کس» با صدای احسان خواجه‌امیری هست.

 

ای جانم.. چه شیرین و خالصانه نوشتید :)

یه حس خوب بعد از خوندنش نشست به جونم:)))

ممنونم عزیزم :)

خیلی زیبا و واقعا عاشقانه بود، خواستم توی مناجات شما و خدای خودتون چیزی نگم ولی از بس زیبا بود حیفم اومد چیزی نگم.

امیدوارم این حس و حال خوب رو همیشه داشته باشید :)

ممنونم، دعا کنید برای حال ِ دلم. این‌روزها خیلی محتاج دعام.

سلام

خیلی قشنگ نوشتی (گل) :)

سلام
مرسی از محبتت عزیزم :*

واقعا بعضی از اهنگ ها و بعضی از شعرها جوری هستن که به هیچ کس به جز خدا نمیتونی نسبتشون بدی.

هیچ کی دیگه اجازه نداره به ذهنت بیاد.

دقیقا همین‌طوره. این آهنگ‌ها رو تو هر حالی می‌تونم بشنوم و لذت ببرم.

التماس دعا

محتاجیم به دعا

سلام بانوچه جان.

منم عاشق این اهنگم؛ مخصوصا بیت اولش: همه دنیا بخواد و....

 

عاشقانه های آرامت مستدام 😍

وای اصلا محشره این آهنگ

چقدر زیبا و پر احساس بود!

ممنونم از شما.

چشم بینایی که شد در نقطۀ توحید محو

هفت پرگار فلک را بی قرار خویش یافت...

 

التماس دعا.

زیبا بود، متشکرم.

سلام علیکم

محبت و رشدتان روزافزون و نصیبتان از خیر و برکات این ماه بسیار ان شاء الله!

سلام
متشکرم همچنین شما. التماس دعا.

کاش میشد خدا رو بغل کرد ، بوسید 

خیلی بی لطفیه ک نمیشه :((

می‌شه اما یه جور دیگه، یه جوری که شبیه بغل‌کردنای معمولی نیست. باید خیلی باهاش رفیق باشیم که بتونیم بغلش کنیم و خیلی رفیق‌ باشیم که وقتی بغلمون می‌کنه حسش کنیم.

محتاجی محتاج تو حرومه

خیلی عالی بود این.

 

بله بله، با تک‌تک مصرع‌هاش می‌شه عاشقانه نوشت برای خدا.

ن ثریا جون من با این کلمات که یجور دیگه و...قانع نمیشم 

 

:(

التماس دعا...

محتاجیم به دعا... چشم

عالی عالی عالی 

متشکرم

چه قشنگ بود

التماس دعا عزیزم

ممنونم از شما.

حاجت روا باشید. خیلی دلنشین بود. دلم گرفته بود عاشقانه شما رو خوندم دلم گرم شد که الله ولی الذین آمنوا

خدا رو شکر. ان‌شاءالله همیشه دلتون گرم باشه به وجود خدا.
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">