وِل کـُن جَـهان را... قَـهوِه‌ات یَــخ کــَرد!

ششمین سال...

يكشنبه, ۱۷ فروردين ۱۳۹۹، ۰۲:۰۴ ق.ظ

حسن حواسش نیست و ویس یکی از دوستانش را پلی می‌کند که در یک گروه در مورد فوت یکی از همشهریانشان صحبت می‌کند، ابتدای فایل صوتی می‌گوید: "خوشا روزی که ما در خانه مادر داشتیم"، حسن نگاهم می‌کند و بی‌قرار هندزفری را وصل می‌کند. تا نگاهش را از من بگیرد نگاهم را از مانیتور لپ‌تاپ برنمی‌دارم و بعد از آن فرو می‌ریزم. از صبح من برای او نقش بازی کرده‌ام و او برای من. می‌گوید از صبح حواسم بود که ثانیه‌ای فرصت غمگین شدن بهت ندهم. اما فرصت نمی‌خواهد. این غم همیشگی‌ست، در قلب و ذهنم همیشه هست. فقط جرقه‌ای مثل همان که آن آقا گفت، کافی است تا ببارم. خواهرم بهش سفارش کرده که هوایم را داشته باشد. و من که نمی‌خواستم بیخود نگران و غمگینش کنم از صبح خودم را بیخیال نشان داده‌ام. اما حالا همه‌چیز جور دیگریست،  من فرو ریخته‌ام، چشمم مدام بارانی می‌شود و قلبم تیر می‌کشد دلم می‌خواهد قرنطینه نبودیم و وقتی حسن خوابید می‌زدم بیرون. چند سال پیش هم همین‌کار را کردم، کار احمقانه‌ای که از روی کنجکاوی بود، ساعت 4 صبح از خانه بیرون زدم و بعد با هزار جور ترس برگشتم. رفته بودم دوچرخه‌سواری. اما الان فرق می‌کند. الان دارم در این خانه خفه می‌شوم. هوای آزاد می‌خواهم. باید فریاد بکشم جایی که نه کسی بشنود و نه مانعم شود. حسن می‌گوید با این حالی که تو داری من فردا چطور به محل کارم بروم؟ و من به این فکر می‌کنم که اگر فریاد نزنم امشب سکته خواهم کرد. باید فریاد بزنم تا شاید کمی از این غم کم شود. هر روز که می‌گذرد صبر من کمتر می‌شود. کاش در دنیایی زندگی می‌کردیم که در آن مادرها تا ابد زنده می‌ماندند.

 

+ ششمین سال ِ نبودنش.

---------------------------------------

+ موفق شدم یک وبلاگ‌نویس ِ رفته را به وبلاگش برگردانم. بالاخره زورم به باقی بلاگرها اگر نرسد، به همسر خودم که می‌رسد. اینجا می‌نویسد. (کلیک)

 

قشنگ بود

همسرتون وبلاگ نویسن؟

بله. از سال‌ها پیش.

روحشون شاد 🥀⚘

متشکرم.

نترس از ناراحت کردن، فریاد بزن، گریه کن. حق داری بی تابی کنی.. 

تو ذهنت برا مادر قشنگت نامه بنویس، براش بنویس از خوشبختیات، از آقا حسن ات. کرونا رو نگو مادره تاب سختی هات اذیتش میکنه.

ای جان دلم که زنِ زندگی ای. اصلا چه معنی داره شوهر به حرف خانمش گوش نده؟! اونم برا برگشتن به وبلاگش. 

آخه نامه‌نوشتن و حرف‌زدن هم بعضی جاها جوابگوی دلتنگی نیست :(

خدا رحمت کنه...

ان شالله غرق در رضوان الهی

ممنونم.
خدا همه رفتگان رو رحمت کنه.

قصه ی تلخیه

خدا رحمتشون کنه

متشکرم.
خدا همه رفتگان رو بیامرزه.

خدا رحمت کنه مادرتون رو، کاری که از دست بنده بر میاد فرستادن یه فاتحه س و دعا برای افزایش صبر شما :)

متشکرم. محبت می‌کنید :(

:((

کاش در دنیایی زندگی می کردیم که در آن مادرها تا ابد زنده می ماندند .

کاش می شد .

اصلا کاش زمان به عقب برمی گشت .

 

+

روحشون شاد و یادشون گرامی🌷

 

++

یه راهکار دارم بجای اینکه بری بیرون و فریاد بزنی تو مکان دیگری حال دلتو خوب کنی

خصوصی میام با اجازه ات میگم آخه خودمم همونجا گاها غم هامو خالی میکنم .

از خدا برات صبر مسئلت دارم و برای شادی روح مادر عزیزتون ، صلوات و فاتحه ی نثار

روحشون میکنم.

 

ممنونم عزیزم روح مادر شما هم شاد.
باشه عزیزم بیا بگو :(

سلام خدا رحمتشون کنه .

 

خوش آمدن.

سلام
متشکرم.

بمیرم:(

خدا نکنه عزیزم :(

بابت مادرتون متاسفم :(  امیدوارم که روحشون غرق در آرامش باشه.

همه ی آدما توی دنیای قصه ها تا ابد زنده ان.پیشنهاد من اینه که از مادرتون قصه بنویسید.در واقع یه جور دیالوگ نوشتن . هرچند که هیچ مسکن دائمی برای این درد ها نیست ....اما میتونه یه جور موقت آرمتون کنه تو مواقع دلتنگی...

و در نهایت امیدوارم که هم شما و هم همسرتون قلمتون پایدار باشه و ما لذت ببریم از حضورتون :)

ممنونم، ان‌شاءالله که روح همه رفتگان غرق در آرامش و شادی باشه.

چی بگم از بهاری که بی مادر کرد خیلی ها رو ...

:(

یکی از عزیز ترین های زندگیم،یه هفته دیگه سالشه،نمیتونیم مثل هر سال دورهم جمع شیم،تا شاید یکم این غم تلنبار شده رو باهم تقسیم کنیم و شاید قابل تحمل:((

نتیجش میشه اینکه با کوچیک ترین اسمی ،شعری،فیلمی،اهنگی و حتی شوخی و یاد اوری چیزایی که دوست داشت،انگار پرتم کردن پایین،غمم اشک میشه ،میریزه،:(هیچوقت جای کسایی که دوست دارمو نمیتونم با کسی یا چیزی پر کنم،و در نتیجه دلم حفره داره،که توش پر غمه:((

خدا رحمتشون کنه،امیدورام روحشون در ارامش باشه🙏🙏

حقیقتا ادم زورش باید به شوهرش برسه تا اون زندگی،زندگی بشه🙂

امیدوارم روح همه رفتگانتون شاد و غرق در آرامش باشه :(

روحشون شاد 💔

 

یطوری حستون بهم القا شد که منم الان دلم میخواد بزنم بیرون برم زیر نور ماه قدم بزنم یا دوچرخه سواری کنم بلکه م خالیشم :(((

:(

منم عیدی میخام جایزه میخام هدیه کد کتاب میخام....

بازم دیر رسیدی :دی

جای خالی بعضی چیزا رو با هیچ چیز نمیشه پر کرد :(

خدا بیامرزتشون ، بهشت جایگاهشون باشه

ولی تو زندگی باید تسلیم اراده خدا بود و اگه به این باور برسی که خدا خوبهارو گلچین میکنه میتونی باهاش کنار بیای

 

ممنونم
خدا همه رفتگان رو بیامرزه.

امیدوارم روحشون قرین رحمت باشه.

چقدر خوب هست که وقتی ادم یه غم بزرگ داره کسی رو داشته باشه که هم جنس غمت رو بفهمه و هم ابعادش رو درک کنه. همین که کسی رو داری کنارت که حواسش به هوای دل تو هست خودش کلی هست. تبریک میگم بهت. عشقتون مانا.

متشکرم.
بله همینطوره، نعمت‌هایی هستن که باید همیشه بابت داشتنشون خدا رو شکر کنیم.

همه ای عمر دیر رسیدیم..

اما این عیدی سهم من حق منه میگیرمش

:دی
فرصت بسیاره :دی

قشنگیش اینه بیای بگی حمید به پاس این همه سال که میخونی و دنبال میکنی این هدیه تقدیم تو باددددددددددددد

خاموش می‌خوندی اییییین همه سال؟ 

خب اره خیلی اهل کامنت نیستم

همین که می‌خونی ارزشمنده :)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">