گوی جادویی
1- شاید اگه کسی، دو سال پیش، یه گوی جادویی میگرفت جلوم و تمام روزای آذر 97 تا آذر امسال رو نشونم میداد باورم نمیشد این زندگی من باشه. اینقدر که همهچیز دچار تغییر و تحولات شده. تغییری بزرگتر از ازدواج یا شرایط کاری یا هر چیز دیگهای.
2- یه چیزایی واسه یه سری آدما تابو هستن. تابوی جامعه نیستن تابوی شخصی هستن. کاری به اون خط قرمزهایی که درسته ندارم. اما یه چیزایی رو برای خودمون خط قرمز کردیم و حواسمونم نیست که اشتباهه. فکر میکنید چقدر از این تابوهای اشتباهی رو کشف و رفع کردید؟!
3- لطفا اگر قصد سورپرایز کردن من رو دارید خیلی دقت کنید. خیلی خیلی دقت کنید. دیروز همسر میخواست با خریدن جوجهرنگی منو سورپرایز کنه! اونم در حالی که من از این جوجه رنگیها و کلا خیلی از موجودات زنده بخصوص اونایی که کوچیک هستن میترسم. چیزی شبیه معجزه بود که همسر بیخیال سورپرایز شد و قبل خرید باهام تماس گرفت و گفت: جوجه بیارم برات؟! من: جوجه چرا؟! ناهار درست کردم! همسر: جوجه که بخوری نه! جوجه که باهاش بازی کنی! من: از اون جوجه رنگیای کوچولو؟! همسر: آره. من: نههههه بخدا اگه بیاری من از یه در دیگه فرار میکنم! خلاصه که حواستون باشه کی رو چطوری دارین سورپرایز میکنین! یهو دیدین طرف از ترس سکته کرد مُرد!
4- پست بعدی، ادامه همون پستهای رمزدار هست با رمز جدید. شرط رمز گرفتن؟! یا وبلاگ داشته باشید و من بشناسمتان. یا وبلاگ داشته باشید و اگر نمیشناسمتان، مشکوک نباشید. یا وبلاگ نداشته باشید و من بشناسمتان. و جدای همه این شروط، شرط اصلی این است که اصلا طالب گرفتن رمز باشید.
5- به رسم یادگاری نوشتن دوران نوجوانیمون توی دفترخاطرات دوستامون: باقی بقایَت، جانم فدایَت.
یک سری تابوهای شخصی هستند که خودمون میدونیم ذاتا اشتباهه. ولی محیط اطرافمون جوری هست که مجبوریم این تابو رو برای خودمون داشته باشیم:/ یه خورده پیچیده شد! در کل میخواستم بگم یک سری خط قرمز که واسه خودمون تعیین کردیم در محیطهای مختلف و با آدمهای مختلف میتونه تبصره داشته باشه!
منم که میدونی از اولش طالب رمز بودم^_^ مشکوک که نیستم؟!