تابوشکنی (1)
شاید من و حسن جزو معدود زوجهایی باشیم که مدتی رو با هم زندگی میکنیم و بعد جشن عروسیمون رو میگیریم. که البته این موضوع ممکنه از نظر بعضی افراد که هنوز ارتباط و نزدیکی بیش از حد دختر و پسر در دورهی عقد رو بد میدونن پذیرفته نباشه. اما این عاقلانهترین کاریه که ما داریم میکنیم. تا تابستون بود شرایط گرفتن جشن عروسی رو نداشتیم و هزار کار انجام نشده داشتیم. از جمله مشکل خونه. چون اینجایی که در حال حاضر دارم زندگی میکنم و مدتی هست همسر هم کنارم هست واقعا برای شروع زندگیمون خیلی کوچیکه و فقط به درد یه زندگی مجردی و یکنفره میخوره. قضیه خونه تازه داره درست میشه و ما اگر قرارداد رو نبندیم این خونه با این شرایط رو از دست میدیم و اگر قرارداد ببندیم پس باید اجاره ماهیانهشو پرداخت کنیم و از نظر عقلی هم چنین کاری درست نیست که ما خودمون یه جا داریم با هم زندگی میکنیم و اجاره میدیم و اجاره یه جا دیگه رو هم میدیم، اینم درست نیست که من اینجا باشم و همسر تو خونهی جدیدمون باشه و باز دو تا اجاره بدیم. درسته که شرعاً و قانوناً زن و شوهر هستیم ولی از نظر عرفی هنوز زندگی مشترکمون رو شروع نکردیم. و خب عرف چیه؟ عرف حاصل از سلیقهها و فرهنگهاییه که خود ما مردم ساختیم. من و همسر هم اگر هر دو در شهرهای خودمون بودیم قاعدتا تا قبل از جشن عروسی یا ماهعسل یا هر چیزی که آغاز زندگی مشترکمون رو رسمیت ببخشه با هم همخونه نمیشدیم اما حالا که خانوادهی من، شمال استان و خانوادهی همسر جنوب استان زندگی میکنن و خودمون دو تا بخاطر کارمون مرکز استان هستیم. عقل و منطق میگه خونه رو اوکی کنیم و بریم سر خونهزندگیمون. حالا اگه دلمون خواست جشن عروسی بگیریم (که دلمون میخواد :دی) یا اینکه بریم ماهعسل، بعد از تموم شدن ماه محرم و صفر این کار رو میکنیم.
گاهیاوقات از بعضی همکاران یا فامیلها یا دوستان (البته تعداد کمی) حرفهایی میشنیدم که براشون عجیب بود چطور ما داریم همینالان با هم زندگی میکنیم. که خب برای مدتی کوتاه حسابی ذهنم رو به خودش مشغول کرد. بعد از صحبتهایی که با حسن داشتیم و با خانوادههامون و البته با چند تا از دوستام. به این نتیجه رسیدیم که هیچ قانونی نیست که همخونه شدن ما رو منع کنه.
عرف و فرهنگ زمان قدیم و گاهاً همین زمان چنین چیزی رو نمیپسندید، درست. اما به نظرم عرف قابل انعطافه و لزومی نداره یه چیزی به اسم عرف وجود داشته باشه که آدما تحت هر شرایطی خودشون رو مجبور به عملکردن به عرف بدونن. حالا که شرایط خاص و ویژهای داریم عرف برای ما همینکاریه که کردیم.
گاهی وقتا میل عجیبی به تابوشکنی دارم. در قضیه خواستگاری و رسم و رسومات بعدش تا عقدمون هر رسمی که نمیتونست توجیهی برامون داشته باشه و قانعمون کنه رو حذف کردیم. این تابوشکنی و حذف بعضی از رسم و رسومات بهخصوص در شهرهای کوچیک خیلی سخته و با واکنشهایی مواجه میشه. اما وقتی جنبههای منفی بعضی از این رسم و رسومات بیشتر از جنبههای مثبتشون باشه واقعا چرا باید بهشون عمل کنیم؟
تا حالا هرچی تابوشکنی کردم بعدش اصلا پشیمون نشدم و اتفاقا راه برای خیلیها باز شده. یادمه سال 94 که برای اولینبار به تنهایی مسافرت رفتم چقدر انتقاد به من و پدرم شد. چقدر آدمایی بودن که این کار رو یک اتفاق فوقالعاده زشت میدونستن. اما پدرم پشتم ایستاد و ازم حمایت کرد. و این مسافرت رفتنها به من جسارت داد و تجربههای ارزشمندی کسب کردم. حالا که 4 سال از همون روز میگذره میبینم چقدر قُبح و زشتی اینکار کمتر شده انگار. به قول برادر ِ حسن: "گاهی وقتا بعضی آدما برای برانداختن بعضی روشهای غلط باید هزینه بدن تا کمکم برداشته بشه"
به نظرم آدم باید برای اصول زندگیش دلیل داشته باشه که حداقل خودش رو قانع کرده باشه. وقتی شما داری کاری رو انجام میدی که نه از نظر مذهبی، نه فرهنگی نه هیچ جنبهی دیگهای توجیه و قانعت نکرده چرا باید انجامش بدی؟
از اون روزی که گفتی چندبار بهش فکر کردم و بعد دیدم چقدر شرایط سختیه، خصوصا تو یه شهر کوچیک مثل شهر ما که ملت هر چیزی رو به ابرو و این چیزها ربط میدن، دیگه این مورد که جای خود دارد! ولی امیدوارم از پسش بر بیای و خوشبخت باشی همیشه :* علاوه بر اون جای خوشحالیه که تو خود گناوه زندگی نمیکنی :|
+من فکر کردم دیدم اگه روزی بخوام چنین کاری کنم اصلا کار به حرف اطرافیان و اینا نمیکشه بابام خودش عاقم میکنه :)))