10 سال ِ بعد...
ناسلامتی تابستونهها، چرا تابستونامون شکل قدیما نیست دیگه؟ مگه نمیگفتن تابستونه فصل شادی و خنده؟ پس چی شد؟ حوصله دارین یه بازی وبلاگی راه بندازیم؟ البته جدید نیست و یادم هست که قبلا توی یکی از وبلاگها مطرح شده بود اما یادم نمیاد کدوم وبلاگ.
فکر کنید الان 10 سال ِ دیگهست، یه روز عادی و معمولی ِ سال 1408 رو روایت کنید. هر چی جزییات ِ بیشتری از ظاهر و اخلاق و تفکرات ِ اون روزتون بتونید تجسم کنید فکر میکنم جذابتر میشه.
هر کس دوست داشت انجام بده و لینک رو برام بفرسته. :)
سی و دو سالگی (زهرا خسروی)
تقریبا دو سال پیش من چالش نامه ای به ده سال اینده رو راه انداختم و چند وقتا پیشا هم رامین گمونم:) دیگه والا از تخیل ده سال اینده خسته شدم. گوی و میدون رو به دوستان تازه نفس تر میسپاریم.