اگر شباهنگ بودم...
سلام
چهارشنبه ساعت 4 صبح، چهار بار نتیجه رو چک کردم و چهار بار مطمئن شدم که آزمون دکترا رو قبول نشدم. اون لحظه اگر وضعیت روحی و امید به زندگیمو میبردم روی نمودار قطعا سیر نزولی داشت و در آخر به صفر و شاید هم به زیر صفر میرسید، سعی کردم یک بار فضای دانشگاههایی که انتخاب کرده بودم رو توی ذهنم مسجم کنم و خودمو ببینم که دارم توی گوشیم برای وبلاگم کلید واژه یادداشت میکنم که بعدا بیام براتون بنویسم استاد شماره 1 و 2 و... چی گفتن و چیکار کردن و حتی شاید فایل ضبط شدهی صدای یکی از اساتید رو هم براتون بارگذاری میکردم توی وبلاگ و بهتون میگفتم ثانیهی 44 به بعد رو گوش کنید و شما میشنیدین که استادم بهم میگه چقدر باهوشی شما! ولی خب نه دکترا قبول شدم، نه به هیچکدوم از این دانشگاههایی که تو ذهنم تصور کردم رفتم و نه کلید واژهای اونجا نوشتم و نه فایلی ضبط کردم! فلذا راهی جز کنار اومدن با واقعیت نبود وگرنه اگر به همین فرمون جلو میرفتم حتی از مراد هم دست میکشیدم و مگر میشه همچین چیزی؟ نه نمیشه، پس چهارمین قطرهی اشکی که به وجود اومده بود رو هم مهار کردم و به سال دیگه و کنکور دکترای بعد فکر کردم.
+ جای شباهنگ نوشتن و جای هر کسی دیگه نوشتن سخته، دیروز که ایدهی دیگهای توی ذهنم بود حتی میدونستم که با کدوم جملهبندی بنویسمش. ولی خب الان که خواستم بنویسم دیدم جای یکی دیگه نوشتن از آنچه فکر میکنیم سختتر است :دی
+ از 100 واژه بیشتر شد ولی خب چون ما بچههای رادیو توی مسابقه شرکت داده نمیشیم این قانونشکنی اشکالی نداره و حق کسی ضایع نمیشه :))
+ برای چالش رادیوبلاگیها