وِل کـُن جَـهان را... قَـهوِه‌ات یَــخ کــَرد!

آغاز دوستی من و گربه + دورهمی نمایشگاه کتاب

يكشنبه, ۹ ارديبهشت ۱۳۹۷، ۰۹:۱۲ ق.ظ
من از حیوونا بدم نمیاد ولی خب از بعضیاشون چندشم میشه، از بعضیای دیگه‌شون میترسم و بعضیاشونم دوست دارم، دیشب اینجا باد و بارون شدیدی بود و رعد و برق هم زیاااااد... حسابی ترسیده بودم و از طرفی هم هی قربون صدقه‌ی خدا می‌رفتم که بارون فرستاده و از پشت پنجره تکون نمی‌خوردم یهو متوجه یه گربه روی دیوار شدم که دست کوچولوشو روی سرش میذاشت که مثلا آب‌ها رو بتکونه :)) دوباره دو قدم دیگه راه می‌رفت، دوباره توقف و همون‌کار... یه لحظه از ذهنم گذشت این الان کجا میره زیر این بارون؟ خب من از گربه هم چندشم میشه، هم دوسش دارم، هم میترسم ازش... خلاصه که دیدم دلم به‌حالش داره میسوزه لذا در راهرو رو باز کردم و اونم خیلی بی‌تعارف اومد داخل صبح که بیدار شدم رفته بود...

+ دوستان ِ عزیز ِ نمایشگاه ِ کتاب‌رونده، لطفا کتاب خوب معرفی کنید :)
+ من و بچه‌های رادیو بلاگی‌ها پنج‌شنبه‌ی همین هفته در نمایشگاه کتاب حضور داریم و این اولین دورهمی ما محسوب میشه :)، قراره توی همین دورهمی جوایز سه نفر برنده‌ی مسابقه‌ی آخر رادیو هم تقدیم بشه، اگر دوست داشتین شما هم حضور داشته باشین در کنار ما، میتونین از وبلاگ رادیوبلاگی‌ها و از این پست با ما هماهنگ باشید.

چه مهربانانه :) 

شاید چون جفتمون تنها بودیم و ترسیده بودیم... :)
چه بانمک ^_^
من از همه‌ی حیوانات می‌ترسم بدونِ استثنا :|
ولی خیلی دوست‌داشتنی هستن :دی
حتی یه ثانیه به این فکر نکردی که تعرافت زیادی به دلش بشینه وگربه یه جوری بیاد اتاقت و بخواد تو بغلت بخوابه :|
چراااا در اتاق رو قفل کرده بودم تا صبح :دی
احسنتکم :)
.
تازه یادمون رفت توی پست بنویسیم در نمایشگاه از انگشتر آقاگل هم رونمایی میشه.:دی
سعید اون انگشتر خانم گل مگه نیست :)) نکنه خودت میخوای بندازی انگشتت :دی
تازه یادمون رفت بگیم دونفر از اعضای رادیو یک نقشه خیلی خبیثانه برای یکی دیگه از اعضای رادیو که خیلی پیرمرده ریختن :|

یادت بره سعید، خواهش میکنم :)))))
یادداشتی چیزی برا تشکر نذاشته بود؟؟
یه دو تا میو کرد حوصله نداشتم پاشم بدرقه‌ش کنم
من از گربه میترسم
من حسم به گربه چندش و ترس و علاقه به صورت توأمانه
آخی حیوون ها هم تو این شرایط گناه دارن، من که دیشب روسریم رو باد برد به زور گرفتمش:))
+ به وب اقاگل و زاویه زیست سر بزن:)
+من جزء جمعیت نمایشگاه کتاب نرونده‌ای که خیلی دوست دارن برن محسوب میشم:) خلاصه که خیلی خوش بگذره بهتون و ان‌شاا... سال دیگه منم بتونم بیام:)
روسریتو باد نبره شاعرها زیاد میشن :دی
ان‌شاءالله سال دیگه حضور پررنگ داشته باشی اونجا :*
چقدر عالی 
مهربانی با حیوانات واقعا ستودنی است 
مخصوصا گربه های که از آب هم متنفرن
حیف که هنوز ترسم کامل از بین نرفته :(
اره یکیش خیز برداشت یه شعر بسرایه که دیگه روسری رو گرفتم و نتونست بگه:D
ان‌شاا... ان‌شاا...:**
یعنی تو به همین زودی زدی استعداد شاعرانگی یکی از هموطنانت رو در نطفه خفه کردی؟ وای بر تو چه به روز فرهنگ و هنر این مرز و بوم آوردی آخه؟

آخ الان که گفتی خیلی پشیمون شدم، امشب برم همونجا بلکه باز روسریم رو باد ببره؟:)))
اما خب بعضی از این شاعران شعر نگن بهتره اصلا از کجا میدونی نمی‌خواست شعر سپید بگه؟ شعر سپید و موج نو همون بهتر که تو نطفه خفه بشن:)))

ببین نهایتش میشد این: "روسری‌ات را باد برد، و من به خیابان رفتم، فضای اتاق برای پرواز کافی نبود"
یا مثلا:
"روسری‌ات را باد برد، کودکی را در کوچه زدم!"
یا حتی:
"ای که روسری‌ات را می دهی بر باد
مرا مبر از یاد"
:دی
من انگیزه هامو برا شرکت تو مسابقات رادیوبلاگی ها کاملا از دست دادم۰این همه گشتم نوشتم و ۰۰۰ تهش هیچی :/
ما اعتراض داریم :))

چرا؟ درست و کامل نوشته بودی؟ ببین حتما اعتراضت رو توی کامنت ها دقیق شرح بده، دوستانی که امتیازبندی کردن جدول امتیازات رو هم گذاشتن توی وبلاگ ولی با این حال میتونن بهت توضیح بدن که چطوری بوده... یا تو اونا رو قانع میکنی یا اونا تو رو :دی
یعنی میخوای بگی آقاگل هم هست تو این دورهمی؟؟؟؟
مگه داریم؟ مگه میشه؟
یعنی مام می تونیم بیایم؟
مگه آقاگل شاخ داره؟ :دی
بله هم داریم هم میشه... یعنی اگه قصد خریدن کتاب رو هم نداشته باشه برا به زور گرفتن انگشتر خانمش حتما میاد...
چرا نتونی بیای؟ حتما بیا فقط هماهنگ کن باهامون :*
من یک بار مثلا خواستم خیلی حیوان دوستی راه بندازم پشت یه گربه رو ناز کردمممم
مامانم چنان براشفت که مجبورم کرد برم حموم
ازاون به بعد ازهرچی حیوان بود خداحافظی کردم تا مجبور نشم برم حموم
:|
خب منم چندشم میشه بهشون دست بزنم مامانت کاملا حق داشته
از نظر من محبت به گربه فایده نداره، جون به جونش کنی بی صفته :/
اره حتی تشکر هم نکرد :/
دورهمی جمعه چی؟! نیستی؟!
نه اون موقع دیگه توی راه برگشت هستم :دی
بازم میاد :)

پنجشنبه؟
اگه بیاد بهش آب و غذا هم میدم :دی
بله همین پنجشنبه، ان‌شاءالله...
سلام بانوچه چطوری؟
سلام عزیز کم پیدا
خوبی دختر؟
چه سریع!
غافلگیرم کردی!
قربانت تو چطوری؟
فدای تو دختر خوب... منم خوبم شکر :)
آخه آقاگل هی هر سال میخواد واسه نمایشگاه کتاب بیاد ما ببینیمش هی نمیاد 
باورم نمیشد 
آره دیدم پستش رو تو رادیو بلاگیها 
اگه شد میام. قشنگه دیدنتون :)
عه یعنی تا نیومده تهران روی حرفش حساب نکنیم؟ :دی
حتما بیا حتماااااااا :*
نه بابا 
رو حرفش حساب نکن :) حتی اگه تهران هم اومد رو حرفش حساب نکن :)
سعیمو می کنم. چون یه دورهمی دیگه هم فرداش هست آخه :)
اگه نیاد انگشتر خانم گل رو از دست میده اخه :دی
چون جزو نفرات اولی نبودم امتیازشو نگرفتم چون همه درست بودن۰جایزش مهم نبود ۰حس برنده شدن کیف میده :)))
عزیزممممم اها چون دیرتر جواب دادی؟ ان‌شاءالله مسابقات بعد :*
باز اخری یه چیزی،آها اون کودکی را در کوچه زدم هم عالیه:| :)))
اقا من اصلا به زیر:" زلف بر باد مده تا ندهی بر بادم" راضی نمیشم:D
فعلا که زدی استعداد هنری مملکت رو به باد دادی به جای روسری... اون زلفا رو ببر تو :/
چشم چشم ،دیگه متنبه شدم:))
آفرین و درود بر تو :دی
کاش بعضی هامون همین قدر به وجود هم احترام میذاشتیم هر چند اگه می ترسیدیم از هم یا همو دوس نداشتیم... 
کاش...
رعدوبرقای دیشب واقعا وحشتناک بود
گربهه نایس رومو بهم نریخت؟ 
نه توی قسمت بیرونی نایس روم بود که یه حالت راهرو ماننده... یک درصد فکر کن جرأت میکردم بیارمش تو نایس روم
خیلی مهربونید :)
کاش فرصتی بود و میتونستم بیام.
کاش بودی توی دورهمی :*
چقدر مهربونی تو بانوچه جونم ؛) دمت به شدت گرم ؛)
قربون شما بشم من :*
چه گربه ای بود :|
قدرنشناس بود یکم :دی
جمله اول پست رو میشه راجع به آدمها هم به کار برد!
بله متاسفانه
:) چه کار خوبی!
من نمابشگاه نمیرم و پیشنهاد میکنم اگه کتاب نخونده دارید اول اونارو بخونید. 
بله اونا رو هم میخونم حتما :)
خدا نکنه مهربونم ؛)
:*
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">