کدومشون منم!؟!!
چندی پیش توی دنیای خودم خلوت کرده بودم و داشتم داستان جدیدم رو مینوشتم که یکی از آشناها توی واتساپ پیام داد و بعد از سلام و احوالپرسی و چند دفه پرسیدن "چه خبر" و دریافت پاسخ "سلامتی"، فهمید که اینطوری نمیتونه به جواب مورد نظر برسه و پرسید: "چیکارا میکنی؟" گفتم: "دعا به جون ِ شما" :دی بعد دید نه بازم فایده نداره و راهی نداره جز اینکه صریحتر سوالشو بپرسه و گفت: "نه منظورم اینه که دقیقا الان داشتی چیکار میکردی؟"، منم اومدم از در ِ صداقت وارد شم و گفتم:"داستان مینویسم"، گفت:"وااای راست میگی؟ برام میفرستی بخونم؟" و هرچی من گفتم تازه شروع شده و صفحهی چهارمه و هیچی به هیچیه گفت نههه من دوست دارم بخونم و تا همینجاشو بفرست! منم که حوصلهی تایپ اون همه کلمه رو نداشتم عکس گرفتم و براش فرستادم و بعد از یه ساعت پیام داد که: "ثریا، تو این داستانها رو از روی روحیات و زندگی شخصی خودت مینویسی؟ مثلا اون عکسایی که توی دفترخاطرات دختر قصه هست توی دفترخاطرات خودت هم هست؟ اون مردی که اون دختره عاشقش شده و فوت کرده توی زندگی تو هم بوده؟ وااای عزیزم یعنی تو یکی رو میخواستی و مُرده؟!" و همینطور سوال در ذهن ایشون شکل میگرفت! و من؟ در تمام طول مدتی که با هر خط خوندن سوال تازهای براش ایجاد میشد دو نقطه خطوار زل زده بودم به صفحه گوشی :|
بعد به تمام ِ داستانهایی که از یازده سالگی تا الان نوشتم فکر کردم و با خودم گفتم: "احتمالا من یه زن پنجاه ساله هستم، هم یه دختر نوزده ساله، هم مردی که نابیناست و 30 سالشه، هم اون خانمه که توی تصادف حافظشو از دست داد منم و هم اون بچهای که دنبال خانوادهی خودش میگشت و نهایتا خانوادهی یکی دیگه رو براش پیدا کرد، احتمالا همهی این آدما منم :/"