بیاین همه با هم بزرگ بشیم اصلا
امروز تولدم بود، البته باید بگم تولدمه چون امروز هنوز تموم نشده، در واقع امروز امروزه و فردا فرداست :/
میخواستم بنویسم که چقدر بزرگتر شدنم به چشم خودم میاد دیگه چه برسه به بقیه :دی
یعنی قشنگ من هرچی بزرگتر میشم مشکلاتم زودتر از من بزرگ میشن :| (منظور از بزرگ شدن سن عقلی و تجربی و شناسنامهایه، وگرنه ظاهری فقط در جهت عرضی بزرگ میشم :/)
این بزرگتر شدنه، تو محیط وبلاگنویسی هم داره به چشمم میاد (کلا خیلی چیزا به چشمم میاد :دی)
ماها همونایی هستیم که از روزای دبیرستانمون مینوشتیم، بعدش درگیر کنکور شدیم، حالا هر کدوم بزرگ شدیم، چند سال گذشته، کم کم داریم فارغالتحصیل میشیم، ازدواج میکنیم، بچهدار میشیم حتی... یعنی قشنگ این بزرگتر شدنه خیلی ملموسه [وی به واژهی "بزرگ" علاقهی وافری داشت]
چه خوب میشه اگه بمونیم اینجا، به زندگی وبلاگیمون ادامه بدیم، یه روزم برسه که بیایم بنویسیم: "امروز برای پسر سومم رفتیم خواستگاری، دختر خوبی بود امیدوارم زودتر نوهمو ببینم حتی"
بیاید بمونیم تو این جزیرهی دوستداشتنی، نگید خودتم نیستی خیلی وقته، من هستم اما مجبورم دیرتر بنویسم و تمام دغدغهم برگشتنه...
خلاصه بیاید به روند بزرگ (:دی) شدنمون در دنیای وبلاگنویسی ادامه بدیم...
تولدمم مبارک همهتون باشه :دی