تو مو میبینی و من پیچش ِ مو
يكشنبه, ۱۸ تیر ۱۳۹۶، ۱۰:۵۲ ب.ظ
وزش ِ باد ِ شدید، از صبح تیتر ِ اول ِ روزنامهها بود...
زنی در خیابان راه میرفت، چادرش را باد برد، روزنامهها تیتر زدند، «باد ِ وحشی، چادر از سر ِ یک زن برداشت»!
دختری
آنطرفتر در جدال ِ میان ِ موهای بیرون ریخته از زیر ِ روسریاش با مُد
بود، باد روسری از سر ِ دختر برداشت... روزنامهها تیتر زدند «دومین قربانی ِ این باد دختری بود با موهای بلند»!
بادبادکی اسیر ِ یک نخ در دستان ِ
کودکی، به پرواز درآمد، کودک میخندید، روزنامهها تیتر زدند «باد ِ
مهربان، همبازی ِ کودکان شده است»!
آنطرفتر کسی بود بیصدا، بیهیاهو،
بی هیچ اتفاق ِ قابل ِ نشری... که برای چادر ِ رها در باد و موهای به رقص
درآمده شعر میگفت...!
او شاعری بود که از چشم ِ همهی روزنامهها مخفی
ماند...
| از سری نوشتههای یهویی و بدون ِ ویرایش ِ فروردین 96 |