وِل کـُن جَـهان را... قَـهوِه‌ات یَــخ کــَرد!

در نمازم خم ابروی تو با یاد آمد*

جمعه, ۲۵ فروردين ۱۳۹۶، ۰۱:۲۷ ب.ظ
اولین باری که یک نفر در مورد ابروهایم سوال پرسید، سومین روز سفرم در مشهد بود، خانمی که می‌گفت سرآشپز رستوران هتل است بعد از اینکه در مدت آن سه روز، هر بار که مرا دیده بود با لبخندی بهم خیره شده بود، حالا بعد از اینکه ازش آدرس نزدیک‌ترین کافی‌نت را پرسیدم تا بلیط برگشتم را پرینت کنم، با گفتن اینکه: "اتفاقاً خودمم داشتم می‌رفتم بیرون یکم هوا بخورم... نزدیکه بیا پیاده بریم" زیر باران مرا همراهی کرد و بعد گفت: "بعدش برمیگردی هتل؟" و وقتی بهش گفتم قصد دارم نماز مغرب و عشاء را در حرم بخوانم و بعد از آن به هتل برگردم، وسط پیاده‌رو ایستاد و باز با لبخندی بهم خیره شد و گفت: "یه سوال بپرسم؟ ابروهاتو خودت اینطوری میکنی که یکیش میره بالا؟ یا خودش اینطوریه؟" و وقتی با حالتی شوکه بهش خیره شده بودم و باران هر دوی ما را حسابی خیس کرده بود باز هم لبخند زد و گفت: "ابروهای دختر کوچیکه َم دقیقا همین شکلیه، از وقتی اومدی همش یادش میفتم و دلم براش تنگ میشه، آخه اون دانشجو شده و رفته مازندران"

دومین بار توی صدا و سیما بودم، آقای ب آن بالا ایستاده بود و صحبت می‌کرد، آقای جیم کنارم نشسته بود و متن اجرایش را به من نشان می‌داد و می‌پرسید: "جای این کلمه اینجا خوبه؟ بلند و کش‌دار بگم اینجا رو؟ یا مکث کنم؟" خانمی که بغل‌دستم نشسته بود و چند دقیقه‌ای می‌شد که حواسش به صحبت من و آقای جیم در مورد متن اجرا بود، بالاخره سر صحبت را باز کرد و بعد از اینکه اسم و فامیل و سن و سالم را پرسید گفت: "ابروهاتون منو یاد یکی انداخت که خیلی سال‌ها قبل گمش کردم" سکوت من باعث شد حرفش را ادامه بدهد: "اونم دقیقا همین شکلی بود، یکی از ابروهاش بالاتر از اون یکی بود... حیف، کاش می‌شد دوباره ببینمش"

و سومین بار همین چند روز پیش، یکی از بچه‌های رادیو ازم پرسید: "ابروی سمت راست تو کمی متمایل به بالاست یا خودت تو عکسا میدی بالا؟... آخه یکی بود اینطوری بود... نمیدونی چقدر خوشگل و دوست داشتنی بود... تو یکی از نشونه‌های خوشگل‌ترین دختر دنیا رو داری" 

داشتم فکر می‌کردم که چقدر به بعضی چیزها سطحی نگاه می‌کنیم و چقدر بعضی چیزها اصلا به چشم نمی‌آیند، بهشان توجهی نداریم، مثل همین ابروی بالا رفته‌ی من که به یک نفر دلتنگی داد، به یک نفر حسرت و نفر سوم را...


* حافظ

بعضی چیزها از بس روزمره میشن دیده نمیشن ولی زیبایی چیزی نیست که روزمره بشه. کافیه چشم دیدن زیبایی رو داشته باشی فقط. 


حالا خودت میدی بالا یا خودش اینجوریه؟
#منم به عنوان چارمین نفر خو#

در حالت کلی خودش اینطوریه :))

چه جالب . حس خوبیه ادمها با یه لنگه از ابروهای ادم حس های خوب بیاد سراغشون نه ؟! ابرو میندازی بالا بالا ... نکن دختر جون . با روح و روان ملت بازی نکنی . 
والا اینقدر که این لنگه ابرو به ملت حس خوب میده، خودم این تاثیر رو ندارم :))
راستی همین چند دقیقه قبل تو وبلاگ شباهنگ پشت سرت حرف زدم . خطاب به اون گفتم چرا انقدر عاشق جغده ؟ و اذعان داشتم یکی اون و یکی تو که عاشق رنگ بنفش هستین شدیدا مشکوک میزنین . اخه مگه آدم می تونه این همه عاشق باشه ؟!
:))
خب دیگه پیش میاد چیکار کنیم :دی
الهی چ جالب دوست دارم ابروهاتونو ببینم :)
همچین ابروی خاصی هم نیستا... :دی
اون آخر پست رو خیلی قشنگ نوشته بودید
چه قدر به بعضی چیزها سطحی نگاه میکنیم
متاسفانه...
ابروی منم یه لنگه اش بالاست ولی به هیچکس هیچ حسی نداده تا حالا :)))
حس بد هم نده، خودش کلیه :دی
ابرو قشنگ 
صورت قشنگ 
کلا تمام صفات خوب :)
من الان تو آسمونام :دی
با کمال احترام، منو یاد یکی میندازه که بدم میاد ازش :))) ببقچ :دی
دست شما درد نکنه :))
همه رو یاد یه نفر میندازین:))
ولی هیشکی یاد خودم نمیفته :دی
الان نه به ابرو فکر می کنم نه به زیبایی متن 
به اینکه شغل شما چی میتونه باشه تو تلویزیدن و رادیو بیشتر فکر می کنم 
ادمه دیگه :)
:))
خبرنگارم... منظور از رادیو هم رادیو بلاگی ها بود :)
منم زیاد به اینچیزا توجه می کنم یعنی تفاوت ها رو سریع می فهمم

ولی بیشتر (کلا) مواقع نمی تونم بپرسم چون می ترسم جواب ناخوشایندی بشنوم ...


ولی همیشه به فکر این می افتم که چقدر زیبایی های افرینش زیادن حتی تو جزئیات.
زیادن و ما قدرنشناس...
من الان کنجکاو شدن ببینم دقیقن این ابروی بالاتر چه‌جوریه :))
:))
مثل جادوگرا :دی
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">