وِل کـُن جَـهان را... قَـهوِه‌ات یَــخ کــَرد!

من و تولد همین‌الان یهویی، من و مرگ همین‌الان یهویی

چهارشنبه, ۲۳ فروردين ۱۳۹۶، ۰۱:۵۴ ب.ظ

- بهش گفتن: "دیگه فایده‌ای نداره، بعد ده سال دوا درمون، دیگه هیچ راهی برای بچه‌دار شدنت وجود نداره"، توی تموم این سال‌ها به فالگیر و رمال هم رو آورده بود، حالا دیگه اعتقادشو به اونا هم از دست داده بود، دکترا که آب پاکی رو ریختن رو دستش، رفت کنج خونشون زانوی غم بغل گرفت و گریه کرد، غذا نخورد و گریه کرد، نخوابید و گریه کرد، ناامید شد و گریه کرد، ولی بعد یه ماه، از خونه اومد بیرون، لباس رنگی پوشید، بعدشم یه کاغذ گذاشت روبروش و نوشت، برنامه ریخت برای زندگیش، برای سفرهایی که نرفته بود و کارهایی که نکرده بود، بالاخره باورش شد بچه توی سرنوشتش نیست، درس خوند و درس خوند و درس خوند، درست موقعی که قرار شده بود فردای اون‌روز بره خارج کشور برای تحصیل، فهمید بارداره... یه آدم دیگه همینقدر یهویی داشت به این دنیا میومد... فارغ از برنامه هایی که مادرش برای زندگیش ریخته بود.


- از خونشون اومد بیرون و وارد ساختمون روبرویی شد، آسانسور رو زد و رفت طبقه 4، پیش خیاط، گفت لباسم رو برای امشب می‌خوام، وقتی کارش تموم شد، آسانسور طبقه همکف بود، یکی توی این فاصله رفته بود پایین، دوباره دکمه رو زد... در آسانسور باز شد رفت داخل و سقوط کرد... به همین سادگی یه آدم دیگه همینقدر یهویی از این دنیا رفت.

(آسانسور مونده بود طبقه ی همکف، به طرز ناباورانه‌ای در اتاقک آسانسور باز شد، بدون اینکه زیر پاشو نگاه کنه رفت جلو، سقوط کرد پایین و روی آسانسور افتاد... حالا همه دارن به صورت فنی‌مهندسی این مسئله رو بررسی میکنن، اما اون آدم دیگه برنمیگرده)


تولد و مرگ همینقدر یهویی اتفاق میفته، به برنامه‌ریزی آدم هم کاری نداره، به اینکه آدم به چه کسایی علاقه داره یا از چه کسایی متنفره، به اینکه چقدر کار عقب مونده داره یا چه اتفاقاتی بعدش میفته... وقتی عمیقاً بهش فکر می‌کنم با خودم میگم: "چقدر فرصت کمی دارم" ولی بعدتر با خودم میگم: "شاید اصلا فرصتی ندارم"...

عااااااااااااالی بود.لذت بردم.ممنونم.
خواهش میکنم :)
چه پست ترسناکی! کلاً ترسناک بود چه تولدش چه مرگش!
خیییییلی :(
یه کم ترسناکه
آدم وقتی به این موضوع فکر می‌کنه یه کم ناامید و بی انگیزه میشه
یه حس بدی به سراغ آدم میاد... مثل وقتی که میره توی قبرستون :(
به همین سادگی!
به همین سادگی...
اونوقت من دارم با پستهام بچه ها رو آماده میکنم واسه پس از مرگ برخی اعتراض میکنن :)
:))
عرفت الله بفسخ العزائم و حلّ العقود و نقض الهمم
دچار احساس متناقض نما شدم  و حتی یه لحظه بیخیالی 
زمان واقعا کم است 
:(
زندگی بعضی وقتا پیچیدگی های خاص خودش رو داره. :|

به همین سادگی پیچیده ست :/
چند روز قبل راجع به همین موضوع نوشته بودم:
به همین سادگی
http://safaeinejad.ir/1396/01/19
بسیار عالی...
واقعا مرگ یهویی اتفاق می‌افتاد بنابراین بیاین در حال زندگی کنیم نه به امید آرزوهای دور دراز.
ان شاءالله.
دنیا همینه, خیلی کوتاهه و باید بهترین استفاده رو ازش بکنیم.
یه چیز جالبی در مورد باردار شدن خانم های نابارور شنیدم که البته صحتش رو بررسی نکردم. میگفت مطالعات جهانی نشون میده 80% خانم هایی که کاملا ازشون قطع امید میشه و بهشون میگن دیگه بچه دار نمیشن بعد از یه مدت بچه دار میشن که کاملا دلیل علمی هم داره. چون بهش میگن دیگه بچه داری نمیشی, انگار که خیالش راحت شده باشه و فشارها و استرس ها تموم شده باشه, بدن آماده میشه برای عملکرد نرمال خودش. در واقع دلیل اصلی خیلی از ناباروری ها استرس و فشار روانیه. ببخشید به حاشیه رفتم, برای خودم جالب بود, گفتم شاید برای شما هم جالب باشه.
ممنونم از اشتراک اطلاعات... به کار یکی از دوستانم میاد :)
اولی رو خوندم چقدر خوشحال شدم. اصلا انتظار دومی رو نداشتم :(
:(
خیلی پست خوبی بود.
قابل نداشت.
اگه به این فکر کنیم که فرصتی نداریم هم، فرصت باقیمونده رو از دست میدیم!
دقیقا، متاسفانه بعضیا اینطوری میبازن...
زنه که سقوط کرد همونی بود که باردار شده بود؟

پستتون برای چند لحظه آدمو به فکر فرو میبره
با اجازه لینکش کردم
نه دو موضوع کاملا جدا بودن ولی برام جالب بود... :)
خواهش میکنم :)
خیلییی سخته یه جوری زندگی کنی که انگار تا همیشه زنده ای و یه جوری برای مرگ آماده باشی انگار همین فردا میری:(
سخته بتونی زندگی کنی بدون اینکه از این دو موضوع تاثیر منفی بگیری.
همیشه دعا میکنم مهم نیست کِی خدا میخواد منو ببره! ولی هر وقت که میبره خوبَم رو ببره! اون لحظه حسرتی برای زمان بیشتر برای خوب شدن نداشته باشم!
الهی آمین برا همه...
از وسطاش یه لبخند نشسته بود رو لبم... یهو همه چی عوض شد! فاصله ی مرگ و زندگی هم همینقدر کمه...
دردناک بود
دردناک و واقعی :(

تاثیر گذار بود این نوشته.. 

:)
یاد اون بیتی افتادم که میگه
شادی مکن از زادن و شیون مکن از مرگ
زین گونه بسی آمد و زین گونه بسی رفت
کاش همیشه یادمون باشه...
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">