وِل کـُن جَـهان را... قَـهوِه‌ات یَــخ کــَرد!

پیرزنی در من زندگی میکند...

شنبه, ۱۱ دی ۱۳۹۵، ۱۰:۱۷ ب.ظ
احساس ِ پیری می‌کنم، گمان می‌کنم که هفتاد سال از زیستنم می‌گذرد، به اندازه‌ی هفتاد سال رنج دیده‌ام، زندگی کرده‌ام، خندیده‌ام، خوابیده‌ام، راه رفته‌ام، دل‌تنگ شده‌ام، شکسته‌ام و حالا وقت ِ آن رسیده که گوشه‌ای بنشینم و به بازی ِ نوه‌هایم، قد کشیدنشان، درس‌ خواندنشان، جوانی کردنشان نگاه کنم و فکر کنم که دیگر کاری در این دنیا ندارم و هر لحظه منتظر ِ آمدن ِ فرشته‌ی مرگ باشم...

 

حضرتِ مادر، بیا جیک جیک کردنِ ما جوجه ها رو ببین و شورِ زندگی بگیر...
حالا با فرشته ی مرگ تو را چه کار؟
جوجه ی من کیه؟ :دی
عه این پیرزنه در منم زندگی میکنه :|
تف بر او باد :((
چرا؟
ورژن جدید ناشکریه احتمالا...
میدونم :(
سلام :)
خوش به حالت که انقدر تجربه داری...

آرزوی شادی و سلامتی و آرامش دارم برات :)
سلام
تجربه اگر سرزندگی بیاره خوبه نه احساس پیری :(
مرسی برای این آرزوی خوب و قشنگ :)
من بعنوان فردی که در جوانی پیر شدم! باید بگم که سن ربطی به پیری نداشته و پیری رابطه مستقیمی با تجربه داره. پس با این حساب شما هم کمتر از هفتاد سال سن دارید!
:)
شایدم بیشتر از هفتاد سال :(
دچار رخوت و انفعال که بشیم، این پیرمرد پیرزنه توی وجودمون پیداشون می شه...
قبول دارم.
در جستجوی امید به زندگی. برنامه هر روز جوان های ایرانی
:(
حس تو رو دارم تا حدودی ... به اندازه هفتادسال رنج دیده ام ...
خیلی تلخه :(
و همه دنیا چیزی نیست جز «خیال اندر خیال». آمده‌ایم که وظیفه‌مان را انجام دهیم در حد وسعمان. ما بقی افسانه است و افسون...
بله همینطوره...
به پیرزنه بگو بره و هیچ وقتم برنگرده به نظر من
چشم :)
چ سخت درک کردنش
خیلی :(
تلخ و شیرین زندگی درهم است .
و غم جزیی از زندگیست...
درکت میکنم!
حس خودمم همینه!
چه تلخه :(
شاید هم جوانی در شما زندگی می کند :)
لابلای تمام رنج هایتان، دلتنگی ها و شکستگی هایتان،
او خندیده است، زندگی کرده است و جوانی ...
بعید میدونم جوان باشه...
اینجاست که میگن از یه جایی به بعد سن روحت از سن واقعیت میزنه بالا:)
پیری ِ زودرس مثلا...

بیا آروم منو از گودال بالای این پیکر بکش بیرون 

ببر بالا،ببر جایی که هیچ چیزی نمیمونه

برای حتی یه لحظه،ببر جایی به دنیایی که هرچیزی یه تصویره یه رویا یا...


با تکه ی آخر یاد آهنگ «فرشته ی مرگ» هادی پاکزاد افتادم...
بسیار خوب...
سید حسن نصرالله تو یکی از مصحابه هاش گفته بود : احساس می کنم هزار سال عمر کرده ام ... 

با این پست یاد حرف سید افتادم... 
خب پس جای امیدواری من حس میکنم هفتاد سال عمر کردم فقط :دی

اصن شاعر میفرماید کجایی جوانی که یادت بخیر:|

این حس هم معمولا گذراست عزیز قشنگم :*

وگرنه تو که خواهر شووور خودمی ، گفتی بیا و عاشق من باش:دی

دیگه موندگار شدیم تو خونه زندگی شما :)))

ببین چه عروس خجالتی دارین ( آیکون ای وای لپام گل انداخت )

دخترای این دور و زمونه رو نیگا :))
بی خیال فرشته بانوچه بذار بره پی کارش تا صد سال دیگه!
چششششششششم :دی

ای بابا :( الهی پیرزن درون بره و یه جوون با نشاط بیاد جاش :)
ایشالله ایشالله :دی
پیرزن کی بودی تو؟!!:))))
صدسال اولش سخته:)
:))
بعدش دیگه چیزی متوجه نمیشیم :دی
من فکر کنم این پیرزنه فقط تو منه ...
عجب ادمیه ..در همه رخنه کرده :)

این ها نشونه ی اینه که دلت یه خوشحالی بزرگ میخواد ...یه چیزی که حال خوب رو به تو هدیه کنه ...

یا یه حرکت بزرگ... یه چیزی که امید بهم تزریق کنه :)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">