وِل کـُن جَـهان را... قَـهوِه‌ات یَــخ کــَرد!

سی سالگی

پنجشنبه, ۲۰ آبان ۱۳۹۵، ۰۹:۵۵ ق.ظ

همیشه فکر می‌کرده‌ام، سی سالگی، زمانی‌ست که تکلیف آدم با خودش روشن است. می‌داند از زندگی چه می‌خواهد، مسیرش را مشخص کرده است. می‌داند از کدام راه برای رسیدن به فلان هدف باید برود...
سی ساله که بشوی، می‌دانی با خودت چند چندی... باید تکلیف تمام ِ کارها و راه‌ها و برنامه‌های زندگی‌ات روشن باشد. هیچ نقطه‌ی مبهمی نباید در زندگی‌ات باشد، هیچ بلاتکلیفی و سردرگمی نباید توی ذهنت باشد.
سی ساله که بشوی، مسیر ِ منظم‌تر و مشخص‌تری را قدم می‌زنی، تفریحاتت همه مشخص شده است. می‌دانی باید توانت را در کدام زمینه‌ی شغلی صرف کنی، می‌دانی با کدام دوستانت باید معاشرت کنی، می‌دانی چجور لباس‌هایی باید بپوشی و یا کدام مغازه و کافه و کتابفروشی را ترجیح می‌دهی.
سی سالگی یکجور ِ خاصی، انگار مشخص و روشن است همه چی...
این تعریف ِ سه سال ِ پیش ِ من از سی سالگی‌ست... اما حالا هرچه می‌گذرد  فکر می‌کنم هنوز هم ممکن است کسی سی ساله شود و تکلیفش نه با خودش و نه با زندگی‌اش مشخص نباشد... هنوز هم ممکن است کسی سی ساله بشود و وسط  ِ یک سردرگمی ِ عجیبی ایستاده باشد...
می‌شود سی سالگی ِ خیلی‌ها اینقدر منظم و روشن نباشد...
راستی، تعریف شما از سی سالگی چیست؟


پ.ن اورژانسی: گرچه من عاشق سی سالگی هستم، اما پیرو کامنتای خصوصیتون مبنی بر اینکه "آیا من سی ساله شدم؟" باید بگم که خیر... هنوز چند سالی مونده تا سی سالگی ِ من :)


| با هم گوش کنیم : احسان خواجه امیری - سی سالگی |

بله
آنچه مهم است برنامه‌ریزی و هدف داشتن است و گرنه سن فقط یک عدد است که نشان می‌دهد چندبار سوار بر زمین دور خورشید چرخیده‌ایم
(متن بولد رو از کلام یکی از علما برداشت کردم که یادم نیست آیت الله حسن‌زاده آملی بودند یا آیت الله جوادی آملی)
بله درسته. کاش یاد بگیریم برنامه ریزی رو.
سی سالگی سن مبهمی ست!
یه جور مبهم ِ دوست داشتنی
چی بگم...
شاید سی سالگی برای بعضی ها حسرت باشه،
برای بعضی ها یک حس خوب باشه،
و برای من درد باشه، دردِ فراق...
نمی دانم!!! :(
ان شاءالله که روزهای خوبی در راه باشه براتون :)
یه موقعیه که دیگه کم کم باید راه بیفتم برم اون سفر دور دنیایی که میخوام:))
بسلامتیییییییییییییییی
سوغاتی ما که یادت نمیره :دی
از هر کشور یه چیز متفاوت :دی
من دوسال دیگه ب سی سالگی میرسم
دقیقا دوتا اسفند دیگه
ینی اون موقع مامان شدم؟
ای جاااااااااان
ان شاءالله :)
منم تو ذهنم یه تعریفی از 24 سالگی داشتم که حالا فکر میکنم اون تعریفی که تو ذهنم داشتم با واقعیت متناقضه.... و فکر میکنم این قضیه طبیعی باشه تا حدودی...
آره طبیعی به نظر میرسه.
سی سالگی و سال های بعدش در دهه چهارم زندگی قشنگ ترین سال هایی هستند که در زندگی آدم میایند، نه آنقدر خام و بلاتکلیفی که ندونی چی کار کنی، نه اون قدر پیر و فرتوتی که نتوانی کارهایی که می خواهی رو بکنی :)
چه خوووووووب :)
سی سالگی برای من حس دیر شدن داره... یک جور ابهام و بلاتکلیفی احتمالن. برسه ببینیم چه گلی به سرمون میزنه
ان شاءالله که خیره.
دقیقا یه پستی دو ماه پیش به مناسب سی سالگی خودم گذاشتم. اونو میتونید اینجا بخونید:
http://safaeinejad.ir/1395/06/19
متشکرم از لینک. خوندم.
ان شاءالله اونطور بشه که خودتون انتظار دارید و البته به صلاحتونه.
تا تو سی سالگی باورم زیر و رو شه 

:)

:)
من هنوز هم همین طرز فکر رو نسبت به ۳۰ سالگی دارم!! فک کنم ۲ سال دیگه این طرز فکرم رو بذارم کنار!!
تازه ترامپ هم رئیس جمهور شده و تا ۴ سال دیگه همین که جنگ جهانیه سوم نشه خیلی خوبه!؛)
حس خوبی به ترامپ ندارم...
خواستم تبریک بگماD:
پس خوب شد پ.ن رو نوشتم :دی
14 دی ماه تشریف بیارید تبریک بگید :دی
آره...
به نظر میاد سی سالگی آدم میدونه با خودش چندچنده...
و چقدر بده که این سالایی که هنوز به سی نرسیدیم، هنوز از چیزایی که میخوایم و راه هایی که میریم مطمئن نیستیم
:)
میشه... بنظرم میشه کاری کنیم که سی سالگی خیالمون از مسیرمون راحت باشه... تلاش زیادی لازمه.
سی سالگی تعریف خاصی نداره, ادامه زندگیه امروز شماست.
امروز اگه زندگی منظمی دارید سی سالگی هم دوران منظمیه. اگه امروز تکلیف خودتونو با زندگی میدونید, سی سالگی هم تکلیف روشنه.
اگه امروز تفریحات خاصی دارید, سی سالگی هم از تفریحات مربوط به اون دوره لذت خواهید برد.

سی فقط یه عدده, به امید این عدد ننشینید. اینو منِ سی ساله به شما میگه :)
جالب بود بانو :)
امیدواریم تا سی سالگی اون که رفته نگه هیچوقت نمیاد و باز بیاد تا بحمدالله انشاالله دیگه بره فصل دیوونگی و بشن آرامش کل زندگیاشون :]
مجید هستم از تهران
هشت ساله؟ یا چند ساله؟ :دی
من 32 رو بیشتر دوست دارم چون خوشگل ترین زمان یه زن 32 سالگیشه
ولی در کل تا هدف و برنامه ریزی نباشه هیچ وقت آدم متوجه نمیشه کیه؟ چیه؟ چی میخواد 
32... هوممم جالب به نظر میاد :)
الان که به سی سالگی فکر کردم خیلی احساس جوجه بودن کردم :دی

سی سالگی برای منم همیشه آرمان‌سن بوده :)
جیک جیک کن برام :دی
سلام
تقریبا دو ماه دیگه وارد سی سالگی میشم، اون قدیما! سی سالگی برام سنی بود که همه کارا رو باید قبلش میکردی (کار، ازدواج)، ی جور مرز دیر شدن بود برام؛ الان مرز پیر شدن شده برام!
سلام
چه جالب... پس پیشاپیش مبارکه :)
نگید پیر شدن... هنوز کلی فرصت هست تا پیری :)
به نظر من واسه هر کس یه جوره ... سن خیلی وقتا به نظرم فقط یه عدده ... :)
آره خب... ولی قبول کنیم که بی تاثیر نیست وقتی برای رفتن به مدرسه، رای دادن، مکلف شدن و خیلی چیزای دیگه به سنمون حساس میشن و براشون مهمه... منظورم اینه که همین عدد میتونه محدودیت باشه برای انجام دادن یا ندادن خیلی کارها.
نیازی به سی ساله شدن نیست
اگه بخوای منتظرش وایستی ، میاد و میره خیلی زودتر از چیزی که فکرشو کنی
پس یاد بگیر به آنچه تا امروز فراگرفتی عمل کنی تا خود واقعیتو خلق کنی
وقتی خودت باشی ، خوشبخت ترینی
حتی اگه سی ساله نباشی
قبول دارم.

به نظر من سی سالگی (حالا یکی دو سال بالا و پایین مهم نیست:D) برای اکثر افراد پیک زندگیه، زمان اوجه، بعد اون افوله و غروب .... دیگه پیشرفتی نیست، زمان رسیدگی به نهال های جدید است شاید ...
با کلمه ی افول و غروب مخالفم.
ولی موافقم که فرصت خیلی کارها از بین میره.
منم موافقم ممکنه کسی به سی سالگی برسه ولی هنوز سردرگم باشه ولی ممکنه کسی هم خیلی زودتر از سی سالگی تکلیفش با خودش معلوم باشه و بدونه از این دنیا چی میخواد
خوشا به حال اون نفر دوم.
فدات بشم اخه :)
خدا نکنه مهربون من :*
خوب نیست آدم احساس پیری میکنه :((
این احساس خوب نیست که :(
واقعا چرا سی سالگی شده یه مرز مبهم؟اکثرا اهدافشون برای سی سالگیه یه نقطه پایان میذارن برای یسری از خواسته هاشون و یه شروع بلاتکلیف .. . راستش من هم کم کم سی سالگی داره برام مهم میشه..
واقعا نمیدونم... نمیدونم این فکرها و خط کشیدنها درسته یا نه.
درسته میگن روحیه ی آدم باید جوون باشه و برای هیچ کاری هیچ وقت دیر نیست ولی ما داریم تو جامعه ای زندگی میکنیم که رفتن به مدرسه از سن خاصی شروع میشه، رای دادن، گواهینامه گرفتن، بازنشستگی و مکلف شدن همه به سن ربط داره پس نمیتونیم بگیم سن یک عدده و مهم نیست.
آره منم گفتم تو خیلی مسائل فقط یه عدده نه همشون
بله.
من تا چند ماه  دیگه (دی )بیست ساله می شم و این خیلی برام استرس اوره...
نمی دونم چرا...
: (
دی دو ماه دیگست... منم 26 ساله میشه :)

سی سالگی؟ چهار سال پیش ردش کردم! روزگارم هیچ تغییری نداشت با قبلش. به هیچی از چیزایی هم که در نظر داشتم نرسیدم!!!
خودم تنها تفاوتی که حس کردم این بود که آروم تر شدم، دیگه حرص نمی خورم برای خیلی مسایل، دیگه دست و پای بی خود نمی زنم برای رسیدن به خیلی چیزا. دیگه نمی دوم برای زودتر رسیدن به مقصد!
آدم سی سال رو که رد میکنه انگار عمرش سریع تر می گذره و به واسطه همین سریعتر گذشتن می فهمه که خیلی موارد اونقدر ارزش ندارن که برا به دست آوردنشون تلاش کنی و وقت بذاری. 
سی سالت که شد از خواب و خیال میای بیرون و پا می ذاری تو وادی واقعیت ها!
عمر که در هر صورت تند و سریع میگذره... سی سالگی به بعد طبق همین چیزی که گفتید آدم واقعیت رو بیشتر میفهمه و از خیال میاد بیرون گذر عمر رو هم بیشتر حس میکنه و واسه همین فکر میکنه سریعتر میگذره.
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">