156. بانوچه میشم
155. سرگرمی دو ساعتهی یک روز ِ من ...
154. گردش کوتاه
153. روزمرگی
152. نازم را بکش آقای خدا
بچه که بودیم وقتی میخواستیم ناز کنیم تا نازمان را بخرند معمولا سر سفره ی غذا نمی نشستیم و می گفتیم : نمیخورم !
و بعد از اینکه پدر و مادر هی اصرار می کردند که "بیا غذا بخور ... ضعف می کنی" و باز هم ما به قهر ادامه می دادیم بالاخره کوتاه می آمدند و در مقابل قبول خواسته مان ما را به پای سفره ی غذا می کشاندند ...
کاش می شد یک روز قهر کنم ، ناز کنم ، زیر درختی بنشینم و به آقای خدا بگویم " نمیخواهم زندگی کنم "
و بعد آقای خدا نازم را بکشد و خواسته ام را قبول کند !
151. از خواب بیزارم
150. چند کلوم حرف حساب ...
1. در زندگی هر انسانی چیزهایی هست که به خودش هم مربوط نیست، چه رسد به شما دوست عزیز.
2. خدایا بالاتر از بهشت هم داری ؟ برای زیر پای پدر و مادرم می خواهم .
3. نمی خواهم بعد از مرگم به احترامم یک دقیقه سکوت کنی ، اکنون که زبانت نیش دارد دهانت را ببند !
4. نظری که دیگران نسبت به شما دارند مشکل خودشان است نه شما (الیزابت کوبلرروس)
5. خدایا آخرش نفهمیدم اینجایی که هستم ، تقدیر من است یا تقصیر من ؟!
6. به بعضیا تو زندگی باید گُفت : من چشم میذارم ، تو فقط گُمشو ...
7. دانشمندان به یه نتیجه منطقی رسیدن: از یه جائی به بعد بحث کردن دیگه فایده ای نداره،باید فحش بدی !