وِل کـُن جَـهان را... قَـهوِه‌ات یَــخ کــَرد!

هرگز به غصه خوردن، گذشته برنگشته!

پنجشنبه, ۱۴ شهریور ۱۳۹۸، ۰۳:۳۹ ب.ظ

دیشب که داشتم وبلاگ دوستان رو می‌خوندم با خوندن این پست، به ذهنم رسید که کاش می‌شد همه‌مون به مناسبت 16 شهریور روز وبلاگستان فارسی، یه پست می‌نوشتیم که چی شد وبلاگ‌نویس شدیم و از کِی شروع کردیم و... تصمیم گرفتم 15 شهریور یه پست بذارم و خودم بنویسم و از بقیه هم بخوام بنویسن. اما امروز با خوندن پست شباهنگ و معرفی وب آرشیو که آرشیو وبلاگ‌ها رو میاره نتونستم جلوی خودم رو بگیرم و بیشتر از دو ساعت رو توی اون سایت چرخ زدم و آدرس‌های مختلفی که یادم بود رو امتحان کردم. و در حالی که همیشه فکر می‌کردم آرشیو قبل از سال 91 رو از دست دادم موفق شدم از سال 88 آرشیوم رو پیدا کنم و توی ابرا سیر می‌کردم.

من وبلاگ‌نویسی رو یا از سال 86 (احتمالش بیشتره) و یا سال 87 شروع کردم. پاییز بود و احتمالا آذر یا شایدم آبان. متاسفانه یادم نمیاد اسم و آدرس اون وبلاگ چیه. دو سال قبل از اون خواهر بزرگه و دوستش توی سایت بلاگفا یه وبلاگ داشتن و در مورد رشته‌شون کامپیوتر توش مطلب می‌ذاشتن. اما دوره‌ی هنرستان بودم که منم دلم خواست وبلاگ بسازم و با یکی از دوستام که مثل خودم چپ‌دست و پرسپولیسی بود و هر دو متولد یک روز و یک ماه و یک سال بودیم نشستیم پشت دو تا سیستم متفاوت از کارگاه کامپیوتر مدرسه‌مون. چون رشته‌ی کامپیوتر درس می‌خوندیم بیشتر کلاسامون بخصوص درس‌های تخصصی توی کارگاه کامپیوتر بودیم. یادمه اون روز پشت سیستم اولین وبلاگم رو ساختم و بعدش همون لحظه به وبلاگ دوستم که مدتی زودتر از من وبلاگشو ساخته بود کامنت دادم. و اینطوری شد که اولین دوست وبلاگی من شد راضیه. اون‌موقع بیشتر در مورد تیم فوتبال پرسپولیس می‌نوشتم و خاطرات مدرسه رو اونجا یادداشت می‌کردم. و برای کارهای مربوط به وبلاگ‌نویسیمون اگر اشتباه نکنم به سایت بهار بیست مراجعه می‌کردیم. از همون زمان تا الان که 12 سال می‌گذره وبلاگ زیاد عوض کردم. حتی گاهی بین نقل‌مکان از این وبلاگ به اون وبلاگ شاید چند ماهی وقفه می‌افتاد اما هرگز ترک نشد و از همون روز اول به دلم نشسته بود. امروز با پست نسرین و توضیحی که داد تونستم وبلاگ‌های دیگه‌م رو هم پیدا کنم.

 

دنیای من - وبلاگی که گرچه به اسم دختر ایرونی داخلش می‌نوشتم اما همینطوری یه نگاه گذرا به مطالبش که انداختم یه جا دیدم خودمو "مریم" معرفی کردم. و اگه خوندن خاطرات و متن توضیح وبلاگ سمت چپ وبلاگ نبود شاید فکر می‌کردم وبلاگ خودم نیست. اما با همون نوشته‌ای که گوشه وبلاگ هست و با خوندن خاطراتی که یادآوریشون لبخند میاره به لبام مطمئن شدم وبلاگ خودمه و بالاخره آدرسش هم یادم بود، بالاخره این موضوع اون زمان یه چیز عادی بود که با اسم واقعی ننویسیم :دی - این وبلاگ از 25 خرداد 88 شروع شده تا آخرای آذرماه همون سال و متنی که پست اول نوشتم نشون می‌ده که قبل از این هم وبلاگ داشتم و خواننده‌ها منو می‌شناسن. اما کاش توی متنش اشاره به اسم و آدرس وبلاگ قبلش کرده بودم که الان می‌تونستم پیداش کنم. همیشه برام سوال بود روز دقیق وبلاگ‌نویس شدنم کِی بوده و با چه نوشته‌ای وبلاگ‌نویسیم رو شروع کردم.

از ایموجی‌ها و شکلک‌هایی که گذاشتم، نوع نگارشم و متن‌هایی که نوشتم و قالب وبلاگ دیگه هیچی نگم که با خوندنشون کلی خندیدم و بعد مثل دیوونه‌ها بغض کردم از دلتنگی.

 

دل‌نوشته‌های من - وبلاگی که به اسم دخترک بیخیال نوشتم و یکی از آدرس‌هایی بود که هیچ‌وقت از ذهنم پاک نشده بود، که البته عمر زیادی نداشته در صورتی که من مطمئنم مدت زیادی رو با این اسم وبلاگ‌نویسی کردم پس احتمالا یه وبلاگ به وبلاگ‌هایی که وجود داشته‌ن اما آدرسشون یادم نمیاد اضافه می‌شه. - این وبلاگ از 18 تیرماه 88 شروع شده تا 20 آذرماه همون سال. (دو روز... پس مطمئنم باز عوض کردم :دی) و قالب وبلاگم که هنوزم بعد از 10 سال بهم حس خوبی می‌ده.

از همین وبلاگ بود که وبلاگ قبلی رو پیدا کردم و البته اون آدرسی که توی یکی از پست‌های همین وبلاگ گذاشتم و نوشتم که در مورد دانشگامونه هر کاری کردم باز نشد.

وبلاگ دختر ایرونی که توی یکی از پست‌های همین وبلاگ آدرسشو گذاشتم و نوشتم "وبلاگ دوم من" در صورتی که تاریخ پست‌هاش قبل از این وبلاگه و باید وبلاگ اولم باشه. همین موضوع باعث می‌شه بازم برام سوال ایجاد بشه. یا اینکه از نظر اولویت گفتم وبلاگ دومم؟! خدا داند. 

وبلاگ سومی که آدرسش رو گذاشتم رو پایین توضیح می‌دم.

 

فسقلی چپ‌دست - وبلاگی که از اواخر تیرماه سال 89 شروع شده تا 30 مردادماه همون سال - اسمی که طولانی‌ترین مدت وبلاگ‌نویسیم رو باهاش بودم (البته بعد از بانوچه) - یعنی اگر بخوام اولویت‌بندی کنم "بانوچه" طولانی‌ترین اسمی بوده که واسه خودم انتخاب کردم، بعدش "فسقلی چپ‌دست" و بعدش "دخترک بیخیال" و بعدش اسم‌های دیگه. - از 20 آذر 88 تا آخرای تیرماه 89 معلوم نیست کجا می‌نوشتم در صورتی که مطمئنم سابقه نداشته اینقدر طولانی وبلاگ‌ ننویسم. پس اسم اینم یادم رفته. - اینجا کم‌کم عادت کرده بودم توی کدهای قالب‌ها دست‌کاری می‌کردم و گاهی قالب‌هایی که از سایت‌های مختلف مثل پیچک و امثالهم بر می‌داشتیم رو یکم تغییر می‌دادم و بعضی جاهاشو به سلیقه‌ی خودم عوض می‌کردم. کاری که به دلیل تنبلی و بی‌انگیزگی از وقتی اومدم به بیان انجامش ندادم. - اون پست که یه شعر طولانی داره رو هم بخونید اگر دوست داشتید.

 

دل‌نوشته‌ها - وبلاگی که توی وبلاگ دل‌نوشته‌های من آدرسش رو گذاشتم و گفتم پایین توضیح می‌دم در موردش، انگار بعد از رفتن و تعطیل کردن این وبلاگ، حذفش هم کردم و اون‌طور که معلومه یکی از خواننده‌های وبلاگم برای اینکه آدرسش رو حفظ کنه اومده اونو دوباره ساخته و پست اولش هم که نوشته: منتظره تا صاحبش بیاد. این وبلاگ از 13 مهرماه 90 هست تا 25 دی‌ماه 92 - این وسط بعد از همون پست اول دیگه پستی نداشته تا 13 مردادماه 91 - یعنی بازم چند ماه وقفه (البته این وقفه برای من نیست چون اینجا من نویسنده‌ش نبودم) - دوباره از 3 مهرماه 91 تا 13 تیرماه سال 92 باز غیبش زده و چیزی ننوشته - همه‌ی پست‌ها رمزدار هستن اما 10 شهریور 92 یه پست گذاشته و نوشته رمز همون چیزیه که خودت بهم دادی، در صورتی که من یادم نمیاد هیچ‌وقت تو زندگیم به کسی اونقدر اعتماد داشتم که رمزی چیزی بهش می‌گفتم و اینم به سوالات بی‌شمارم اضافه می‌شه - بعد از شهریور 92 تا دی 92 باز هم نبوده و دی‌ماه فقط یه پست نوشته که بوی گلایه و دلخوری می‌ده که انگار کسی به عشقش جواب مثبت نداده - حالا چرا اینقدر مطمئنم این آدرس قبلش مال من بوده؟ چون این اسم و آدرس رو دقیق یادم هست. حتی ایمیلی به همین آدرس داشتم. اینکه مربوط به چه سالی بود رو یادم نیست اما مطمئنم همچین وبلاگی داشتم و چندین سال بعد از پاک کردنش در حالی که جای دیگه داشتم می‌نوشتم یه روز یکی بهم کامنت داد و گفت وبلاگمو امانت نگه داشته تا من برگردم. یادم میاد یه پسر بود که ادعا می‌کرد عاشقم شده و انتظار داشت به اون عشق جواب مثبت بدم و وقتی روی خوش ندید، رفت و رمز هم به من نداد :دی

 

با ثریا، تا ثریا راه هموار می‌شود - این وبلاگ از پست 21 شهریور 92 داره که طبق شماره 192 پست مشخصه قبل از این هم پست‌های زیادی بوده که نمی‌دونم چطوری می‌شه بهشون دسترسی داشت. و آخرین پستی که نشون می‌ده مربوط به 30 شهریور 92 - این وسط نمی‌دونم چطور می‌شه باقی پست‌ها رو دید - انگار فقط یه صفحه رو نشون می‌ده و همین یه صفحه رو فقط می‌شه دید. (پ.ن: اصلا حواسم نیست، توی همین سایت وب‌آرشیو می‌شه روز و ماه و سالی که می‌خوایم آرشیوش رو ببینم رو مشاهده کنیم.)

 

سطرهای شبانه - وبلاگی که انگار بعد از "ول کن جهان را، قهوه‌ات یخ کرد" طولانی‌ترین زمان رو به خودش اختصاص می‌ده برای عنوان وبلاگ. - انگار از 16 آبان ماه 92 این وبلاگ شروع شده اما بنا به شماره پست که عدد 259 رو نشون می‌ده مشخصه قبول از اون هم پست‌های زیادی بود که نمی‌دونم چطوری می‌شه بهشون دسترسی داشت. - به اسم آنا توی این وبلاگ می‌نویسم که یادمه مدت‌زمان کمی این اسم رو داشتم. - در واقع این وبلاگ رو از فروردین 91 تا دی 92 دارم - فروردین 91 همون تاریخی هست که از بعد از اون 98 درصد آرشیوم رو پیدا کرده بودم و قبلش رو نه. - بعدها آدرس این وبلاگ از شب‌نویس تغییر کرده بود به نمی‌دونم چی، شاید banoooche. اما وقتی بلاگفا ترکید و پست‌های مربوط به زیر یک سال و همچنین وبلاگ‌های کمتر از یک‌سال رو پاک کرد من تونستم با استفاده از همین آدرس shaabnevis مطالب قبل از یک سال رو از 91 تا 92 به دست بیارم. و تغییر آدرس بدم.

 

و این یکی سطرهای شبانه - وبلاگی که بعد از اینکه بلاگفا برگشت مطالب رو از سطرهای‌ شبانه‌ی shaabnevis بهش منتقل کردم و هنوزم دارمش. و آرشیو 91 تا 94 در اون هست.

 

و بعدش هم که اومدم بیان و اینجا نوشتم. گرچه بعضی از پست‌های بلاگفا (تعداد کمی)  رو از اونجا منتقل کردم این‌ور ولی آرشیو واقعی من در سرویس بلاگ به 8 مرداد 94 برمی‌گرده.

 

ثمینا - نقطه بانو - دات‌میس - ترنم - توهم - چپ دست - آنشرلی - سمی را - اسمارتیز - ویولت - ارکیده اسم‌هایی هستند که یادم هست باهاش یه مدت نوشتم. که مطمئنم همین اسم‌ها اون زمان‌هایی که آدرسشون رو یادم نیست و آرشیوشون رو ندارم رو تشکیل می‌دن.- یه مدت هم توی بلاگ‌اسکای و پرشین بلاگ و لوکس بلاگ نوشتم که از اونا هم چیز خاصی یادم نیست.

اگر احیانا کسی یادش اومد اون ‌موقع‌ها من با چه آدرس‌هایی نوشتم بهم بگه ممنون می‌شم، بالاخره همین که الان یه جورایی آرشیو 88 تا 98 رو دارم خیلی شیرینه اگه آرشیو 86 تا 88 هم یه جور پیدا می‌کردم که دیگه عالی می‌شد.

 

++ یه قالب می‌خوام یه چیزی تو مایه‌های قالب فعلی وبلاگم و این و این، خودم حوصله و وقتشو ندارم برم کدها رو یاد بگیرم دست‌کاری کنم اما اگر کسی وقت و حوصله‌شو داشت که این‌کار رو برام انجام بده خوشحال می‌شم.

 

با این رزومه تصمیم گرفتم دیگه جایی نگم بلاگرم :))

:))
البته کمیت مهم نیست و کیفیت مهمه که شما سرآمد ِ مایی در این خصوص.

سال ۹۳ با بلاگرا مصاحبه می‌کردی یادته؟ من اون موقع باهات آشنا شدم. دیدم با چند تا از دوستان مشترکمون مصاحبه کردی، اومدم گفتم با منم مصاحبه کن :دی

آره مصاحبه‌ها رو یادمه، یادش بخیر...
چه روزایی بود.
من فقط یادمه اولین بار که اومدی وبلاگم و گفتی یه مدت خاموش می‌خوندی و حالا تصمیم گرفتی کامنت بذاری.
(اگه با کسی دیگه اشتباه نگرفته باشمت)
از 93 همو می‌شناسیم یعنی؟ چقدر عمر آدمی زود می‌گذره.
الان که فهمیدم قِدمَتت به 5 سال می‌رسه بیشتر دوستت دارم :دی

یک پست هایی رو باید لایک کرد و رفت! (:

چه خاطراتی نه؟

یک عمر خاطره‌ست...

یکی از اسم‌هاتم سایا بود. من وقتی باهات آشنا شدم سایا بودی. سال 93. یکی از آدرساتم بانوی کاغذی بود. من از طریق وبلاگ مستر نیما باهات آشنا شدم. با ایشون مصاحبه کرده بودی و منم اومدم گفتم منم منم! منم مصاحبه :دی بعدش شدی بانوچه

اینا اولین آدرسایی هستن که من ازت دارم:

http://sayabarani.blogfa.com/

http://banooyekaghazi.blogfa.com

یادمه توی اولین کامنتم که ازت خواستم تو مصاحبه شرکت کنم، بهت گفتم تا حالا 1000 صفحه پست نوشتم با فونت 10

تو هم گفتی «مرسی نسرین عزیز ؛ هر وقت خواستین میتونین برام بفرستین ... راستی منظورتو نفهمیدم از 1000 پست با فونت 10» (1393/03/27) 
منم گفتم «بک آپ وبلاگمو گفتم! از هفت سال پیش تا حالا 1000 تا پست نوشتم و بک آپش با فونت 10 شده 1000 صفحه. عید فطر میفرستم. میخوام یه جورایی یه عیدی باشه برای خواننده های خودم»

سؤالای مصاحبه رو که جواب دادم، کامنت گذاشتم که چجوری بفرستم. اینو گفتی:

یا تو وبلاگ خودت بذار من لینکشو میذارم تو وب خودم ...
یا اینکه تو یه پیج جدا بذار و لینکشو بذه که کپی کنم تو وبلاگم ...
یا همت به خرج بده توی چند تا کامنت بفرست (1393/04/05)
پاسخ من: ده صفحه است سایا!!! چه جوری همت به خرج بدم؟! الان تو وبلاگ خودم به عنوان پست 7 منتشر کردم. میتونی از اونجا کپی کنی برای وب خودت فقط به جوابام نخند. (میدونم جوابام، وبم، کامنتام، کلا هیچیم نرمال نیست) مرسی

وای نسرین یادش بخییییییییییییر
مرسی که تاریخ وبلاگستانی :دی
الان از این حجم از دلتنگی سکته می‌کنم، چه روزایی بود :(
کاش یه روز بهتر تموم شده بود...
مرسی ازت.

"آدم‌ها موقعیت‌های مختلفی رو در زندگی تجربه می‌کنند. و بر اساس همین موقعیت‌ها دیدگاه‌های مختلفی هم پیدا می‌کنن."
 

موافقم به شدت!

درود بر شما.

فکر کنم اون کامنت زن هر چی کم‌خرج‌ترو اوایل ۹۴ توی بلاگفا گذاشتی و ندارم. اگه تو بیان گذاشته باشی هم لابد با اکانت بیان نذاشتی. چون روی اسمت که کلیک می‌کنم، توی کامنتایی که فرستادی نیست. ولی قشنگ یادمه که پستم راجع به مهریه و طلا و جهیزیه بود.

 

یه دلیل اینکه دوست ندارم ملت برن آرشیو وبلاگمو بخونن همینه. من عوض میشم و اون نوشته‌ها می‌مونن و ملت می‌خونن و فکر می‌کنن من هنوز همون‌جوری فکر می‌کنم. حال آنکه نه.

مرسی از روشن‌گری.

اتفاقا به نظرم خیلی جالب می‌شه، اگر نوشته‌ها موجود باشن یکی بیاد قدیمیا رو بخونه و برسه به جدیدا، متوجه رشد و تغییر آدم طی سال‌ها می‌شه.

سلام.

منم تحت تاثیر پستت دارم یه پست در مورد وبلاگهام می نویسم. البتهکه به پای تو نمی رسم ^_^

سلام.
چه عالی :)

سلام. فکر میکردم خودم هی وبلاگ درست و حذف کردم !‌الان این پست رو دیدم خوشحال شدم یکی دیگه هم مثل من بوده :)  با این تفاوت که من خودمم آدرس بیشترشون رو یادم نیست و توی هر کدوم سه چهار تا مطلب بیشتر ننوشتم. به جز اولی البته.

سلام
اون‌موقع خیلی برامون مهم بود شناخته نشیم. الان دیگه نسبت به این موضوع حساسیتی ندارم.

چه جالبه این خاطره بازیها

آدم دقیقا رشد فکری خودش رو تو کامنتهایی که داده یا پستهایی که نوشته میتونه ببینه

من از اون آرشیو فقط چندتا از پستهامو پیدا کردم که تو بلاگفا بود بقیه ش پیدا نشدن

اگر آدرس وبلاگتو بلد باشی از طریق لینکی که دردانه گذاشته می‌تونی پست‌هات رو پیدا کنی.

آخی. چندتا از پست های دنیای من رو خوندم. چقدر کوچولو بودی. گذشت زمان و بزرگ شدن واقعا دلگیره.

وااااقعا بچه بودم :دی

چقدر خوب که اینهمه کامل همه رو به خاطر دارین! من که هیچ کدومو یادم نیست! توی این ۱۵ سالی که وبلاگ نویسی رو شروع کردم ۶سال اول توی بلاگفا  هزار بار به ادرسای مختلف تغییر دادم تا بلاخره الان یه ۹سالیه که این وبمو توی بلاگ دارم! 

و جالبتر از همه اینکه دوست دارم منم یه پست در این باره بذارم چون نمیدونستم روز۱۶شهریور روزه وبلاگ نویساست! مرسی😊

بعضیاش به لطف همون سایتیه که شباهنگ معرفی کرد. خواهش می‌کنم. آره حتما در این باره بنویسید به نظرم جذابه.

سلام

کلا نمی‌تونم اینقدر بی‌خیال باشم نسبت به نوشته‌هام، برای همین، همه‌شون رو دارم. 😊از ریز و درشت

هر کدوم رو هم که نمی‌خواستم و عمرش تموم بود رو بستم و البته قبلش یه بک کامل گرفتم.

منم چند وقت پیش این تاریخچه رو نوشتم و گذاشتمش توی صفحات منوساز وبلاگ با عنوان مسبوقیه

دوست داشتین، تشریف بیارین. خوشحال میشم

http://yon.ir/LyEBl

 

 

سلام 
چه خوب، این نوشته‌ها تاریخ زندگی ما هستن... واقعا کاش می‌شد همه‌شون رو همیشه نگه داشت.
با کمال میل :)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">