ای خواب مرا تا به کجا میبریام
باید یه برچسب اضافه کنم به نام "من و خواب های عجیبم" یا مثلا خیلی باکلاس تر، "بانوچه در سرزمین خواب ها" یا مثلا "اینا همش خوابه، باور نکن" :دی
یه جوری غجیب غریب خواب میبینم که بعضی وقتا روم نمیشه برا کسی تعریفشون کنم از ترس اینکه یه وقت تخریب شخصیت نشم :دی
ولی خب، وبلاگمه اینجا، مینویسم دور هم میخندیم :))
+ یکی از خواب های عجیبم سفر به گذشته بود، یه بار توی خواب من ِ بیست و چند ساله، من ِ هفت ساله رو بغل میکرد و بوس میکرد... یعنی خواب زمان حال و بچگیم رو همزمان در قالب دو انسان جدا دیدم و توی خواب هم میدونستم این دختری که بغلش کردم خودمم :دی بعد اصرار هم داشتم بهش بگم که ببین من تو هستما... تو هم من هستی :دی، چند ماه ِ پیش از وبلاگ قبلیم در بلاگفا کپی کردم و گذاشتمش (لینک خواب)
+ و یکی دیگه هم توی وبلاگ قبل از قبلی گذاشته بودمش و نمیدونم الان هستش یا بلاگفا به فنا داده اونو :(، این بود که توی خواب یه اتوبوس پر از بلاگر داشتن میرفتن سفر کربلا :دی، یعنی کاروان ِ راهیان ِ نور وبلاگستان به سمت ِ کربلا بود :دی الان دقیقا یادم نیست کدوم بلاگرها توی این سفر بودن ولی یادمه که حتی یکیشون مداحی هم میکرد برامون، (اونایی که یادم مونده توی خواب بودن :دی ----> بادهپرست، غلامرضا گرجی، مهشاد هاشمی، نیلوفر نیکبنیاد، محسن فراهانی، تعداد بیشتر از این بود (اندازه یه اتوبوس :دی) ولی در خاطرم نیست الان)