دوستت دارم پس به تو آسیب میزنم
از توضیحدادن و مراعاتکردن خسته شدهام، دوست دارم برای مدتی دور از همهچیز و همهکس کمی با خودم خلوت کنم. حالم خوش باشد. نگران کسی نباشم و مجبور نباشم به کسی بابت چیزی توضیح بدهم. خوب که دقت میکنم میبینم این خواستۀ همیشگی من بوده، چه اظهار کردهام یا نه، چه نوشتهام یا نه... همیشه بوده، همیشه خواستهام این خلوت را. اما سوال این است که چند مورد از این خواستنها محقق شده؟ چند روز پیش به عزیزی پیام دادم: «لطفا اگر تماس گرفتی و پاسخ ندادم نگران نشو، دوست دارم کمی خلوت کنم». فکر میکنید چه شد؟ خودش را رساند به من. نشست کنارم از چشمهایش نگرانی میبارید. گفت: «چه شده؟». نگرانم بود، دوستم داشت. دوستم بود. اما من آن لحظه خلوت میخواستم. بعضی دوستداشتنها بدون آنکه طرف مقابل بخواهد گاهی آسیب میزند. برچسب مصلحت و صلاح و نگرانی میچسبد بهش. اما حق اعتراض نداری. اصلا اگر اعتراض کنی میشوی قدرنشناس. میشوی بیانصاف. میشوی خودخواه. اما واقعیت این است که همانطور که توجه و رسیدگی را از اطرافیانمان انتظار داریم، این که بتوانیم برای خودمان، برای خود خودمان خلوت کنیم هم حق ماست. چون دوستمان دارند نباید با نگرانیشان به ما آسیب بزنند.
گاهی اوقات هم از اینکه بخواهم شرایطم را به کسی توضیح بدهم پشیمان میشوم. همهچیز را ربط میدهند به همسر آدم. اگر همین حالا اعلام کنم که یک خبر خوب شنیدهام، یک اتفاق خوب در زندگیمان افتاده. همه فکر میکنند داریم بچهدار میشویم. اگر بگویم دلم تنهایی میخواهد، خستهام و ناامید همه فکر میکنند با همسرم به مشکل برخوردهام. از گفتن هم خستهام.
از حال و روز خودتان بگویید، این روزها با نگرانیهای دردسرساز دوستدارانتان چه میکنید؟
نگرانی دردسرساز رو فقط از جانب مادرم دارم. با اینکه دوستم رو میشناسه، با اینکه میدونه حواسمون هست، باز هم تا یکم دیر میکنم دلش شور میزنه. در حالی که میدونه دوستم همیشه دم در خونه پیادهام میکنه!
گاهی هم وقتی میری تو خلوت دوستات نگران میشن که نکنه باز حالت بد شده و نیستی. البته حق هم دارن.
اما یه وقتی هم هست دلت میخواد یکی نگرانت بشه و نمیشه و خب اینم کلافهکننده است!