وِل کـُن جَـهان را... قَـهوِه‌ات یَــخ کــَرد!

دنیا هنوز قشنگیاشو داره

چهارشنبه, ۱۲ آذر ۱۳۹۹، ۱۰:۰۰ ب.ظ

پنل مدیریت وبلاگم رو باز کرده بودم که پستی با یه موضوع متفاوت از چیزی که الان نوشتم، بنویسم. ولی این کامنت که زیر پست 2 هزار روزگی وبلاگ زمزمه‌های تنهایی نوشته شده، کلا موضوع پست وبلاگم رو عوض کرد.

 

 

«سلام زمزمه‌ی دوهزار روزه :)

وقتی که دوران راهنمایی‌ام رو تموم کردم، حس کردم که باید به خودم اجازه بدم که کمی بزرگ‌تر شم. که بذارم افرادی که شاهد زندگی‌ام نیستند، تبدیل بشن به خواننده‌هایی که توی قلبم جا دارند. اون موقع البته خیلی وبلاگ نمی‌خوندم و شاید حتی خیلی هم برای خونده شدن نمی‌نوشتم، از جمع‌های وبلاگی دور بودم و توی خودم بودم اما وبلاگ ثریا از معدود وبلاگ‌هایی بود که چشم‌اندازم بود، حس می‌کردم شاید اگر یک روز بزرگ شدم، می‌رسم به جایی که ثریا ایستاده، یک وبلاگ بنفش و کلی مخاطب و کلی به فکر و قلم خوب و ایده‌های ناب! گذشت، من از اون وبلاگ بنفش اولم که یکی از قالب‌های عرفان روش بود، گذشتم، از دور بودن وبلاگ ثریا هم؛ اما از خوندن وبلاگش هنوز دست نکشیدم. یاد گرفتم که بین وبلاگ‌نویس‌ها باید بخونی و ببینی و ننویسی و حسرت بخوری و غوطه‌ور بشی توی لحظات وبلاگ خوندنت. بالاخره بعد از این که تبدیل به یک خوره وبلاگ‌خونی شدم، خودم یک وبلاگ با قالب زرد زدم که ویرایشش رو خودم انجام داده بودم و دوستش داشتم و همون روزها، ثریا استارت کار مصاحبه‌اش رو زد، من اون موقع تقریبا مطمئن بودم وبلاگی وجود نداره که هم دلنشین باشه و هم من پیداش نکرده باشم! اما ثریا با عزیزی مصاحبه کرد به نام نسرین، نویسنده وبلاگ زمزمه‌های تنهایی؛ و من نسرین رو نمی‌شناختم! همون روز من کل مصاحبه‌ات رو یک جا خوندم، بدون مکث و سریع اومدم توی وبلاگت و هی گشتم و گشتم و گشتم و در نهایت تمام جرئتم رو جمع کردم و منِ به سختی کامنت‌گذار، اولین کامنتم رو برات گذاشتم. از اون اولین استارت دوستی ما، که مدیون ثریائم، الان دقیقا 239روز می‌گذره و این خیلی عجیبه،

 

آه یک پست کامل نوشتم! ولی من به آشنایی‌های وبلاگی خیلی اهمیت می‌دم، نمی‌تونستم همین‌جوری فقط بنویسم که «آممم یک مصاحبه ازت خوندم یک جایی و کامنت گذاشتم توی وبلاگ دوهزار روزه‌ات.» می‌دونی سیر اتفاقات و متصل شدن آدم‌های این زنجیره به هم برای من واقعا اهمیت داره و می‌دونم که تو هم بهش اهمیت می‌دی:)

 

دوست‌دارت - خانم مارچ کوچک» لینک پست و متن کامل کامنت

 

 

تا حالا این‌همه اسم خودم رو یک‌جا و اون‌هم توی یه کامنت ندیده بودم. ^_^

دقیقا توی روزهایی که خسته و بی‌حوصله و کلافه‌م خوندن این کامنت انگار نور امیدی توی دلم روشن کرد. می‌دونین؟ من مدتیه همش فکر می‌کنم که خسته‌کننده شدم، برای دوستام، برای همکارام، برای همسایه‌هام حتی با وجود اینکه نمی‌بینمشون و ارتباط خاصی نداریم. حتی برای شما.

محبت همیشه دل آدم رو گرم می‌کنه مثل این کامنتی که از اول تا آخرش یه لبخند پهن و گنده روی صورتم بود :)

 

دنیا هنوز قشنگیاشو داره، می‌گین نه؟ اینجا رو هم بخونین

سلام ثریا جان (:

جا داره اینجا بگم منم مدت های مدید میخوندمت ولی کامنت و ارتباطی نبود چون تصور ارتباط با بانوچه برام دور بود و فک میکردم تو حتما دایره ی دوستان خودت رو داری و ...

ولی الان این چندماهی که یکمی اومدم جلوتر میبینم نه، بانوچه با تصورات گذشته ام چقدر متفاوته و چقدر دغدغه ی وبلاگ نویسی داره و یه دختر جنوبی مهربون و خونگرمه (:

سلام ریحانه‌جان مهربون
ای جانم، نمی‌دونم چرا همه اولش این فکر رو می‌کنن ولی خب آره ارتباط گرفتن اولش یکم سخت به نظر میاد.
به هر حال خوشحالم که افتخار می‌دی و منو می‌خونی عزیزم :*

سلام و ادب

چند وقت پیش که حالم کمی ناخوش بود، به مادربزرگم زنگ زدم. بهم گفته بود خودت باهام تماس بگیر. وقتی که برخلاف انتظارم، خیلی خیلی قربون صدقه‌‌م میرفت، نمیدونید چقدر ذوق میکردم! انتظار نداشتم کسی باشه در این دنیا که تا این حد به آدم محبّت داشته باشه. 

واقعا دنیا هنوز قشنگیاش رو داره، حدّاقل به خاطر وجود گرم عزیزانمون‌.

سلام
این محبتای بی‌منت و واقعی حال آدمو خوش می‌کنن و گنج بزرگی هستن :)

دنیا هنوز قشنگیاشو داره؟ کاش یا چشم هام بهتر ببینه، یا شرایط تغییر کنه.

اما بازم دنیا قشنگیاشو داره

شرایط خیلی سخته، هر روز اتفاقات تلخ، هر روز عرصه تنگ‌تر می‌شه و از رویاهامون دورتر می‌شیم. اینجای زندگیم که ایستادم مثل همه‌ی مردم پر از چالش و مشکله زندگیم. اما واقعا این محبت‌ها، این دل‌خوشی‌ها آدم رو زنده نگه می‎‌دارن.

از جمله برتری‌های وبلاگ به شبکه‌های اجتماعی، یکیش همین حس و حالا و رفاقتا و یادکردها و ایناست که نه‌تنها عینش جایی پیدا نمی‌شه بلکه حتی شبیهش هم جایی نیست! ^_^

اصلا حس و حالی که توی پست‌ها و کامنت‌ها جاریه، هیچ جای دیگه نیست... هیچ‌جا.

بله بله و امیدوارم عاقبت بیان مثل میهن بلاگ نشه و همه این خاطرات قشنگ ما رو یک شبه نابود نکنه

والا فعلا با این موجی که راه افتاده و دارن میرن بوی خوبی استشمام نمیکنم :(

می‌خواستم بگم اون دختر کوچولو، هیچ‌وقت فکر نمی‌کرد شاید یک روز یکی از پست‌های وبلاگ بی‌اندازه زیبای بانوچه، به کامنتش اختصاص پیدا کنه :)

ثریا من الان فکر می‌کنم به اندازه کافی بزرگ شدم و تو دیگه برای من اون‌قدر دور نیستی، هنوز زیبایی اما رفیق قشنگ منی، که خنده‌هات زیباست، آهنگ‌های جنوبی دوست داری و سعی می‌کنی که دوست‌هات رو خوش‌حال نگه داری و این چیزی نبود که تا همین چندماه پیش، حتی به ذهنم هم خطور کنه. این وبلاگ‌ها ما رو به جاهای عجیبی رسوندن و می‌خواستم ازت تشکر کنم که چندین ساله، مهربونانه و گرم یک نوجوون که حالا دیگه چندان هم کوچک نیست رو در آغوش گرفتی :)

 

@هیچ

می‌دونین، این قضیه این‌قدر برای اکثرمون واضح شده که حتی جاهای دیگه دنبال دوست هم نمی‌گردیم، چه برسه به این تجربیات عمیق و شگفت:))

ممنونم که اینقدر به من و وبلاگم لطف داری، امیدوارم حالا که رابطمون نزدیک‌تر شده اون تصور زیبایی که از من داشتی خراب نشده باشه :))
منم ازت تشکر می‌کنم که اینقدر من و وبلاگم رو دوست داری... هیچ‌وقت زرد رنگ محبوب من نبوده، بی‌اغراق می‌گم که بعد از آشنایی با تو حالا برام رنگ زرد خیلی دوست‌داشتنیه. :)

سلام

مطمئن باش خسته‌کننده نیستی:-)

همین دلگرمی‌ها وبلاگ رو قشنگ کرده:-)

سلام
ممنونم اتفاق ِ خوب بلاگردون و وبلاگستون :*

از دست این خانم مارچ:)

واقعا استعداد شگرفی توی کامنت‌گذاری داره، یه کامنت هم برای پست‌ دل‌خوشی‌های صدکلمه‌ای من نوشته که حتما توصیه می‌کنم بخونیش:)

حتما می‌خونم :)
به نظرم کامنت‌گذاشتن واقعا امر مهمیه، اینکه بدونی چی بگی و از کدوم کلمه و کجا استفاده کنی که نویسنده‌ی وبلاگ جیگرش حال بیاد واقعا توانایی بالایی می‌خواد.

چه طور یک دی ماهی میتونه رنگ زرد رو دوست نداشته باشه؟ :)) (اشاره به کامنت جوزفین مارچ)

شما ثریای ِ بنفش ِ دی ماهی ِ دوست داشتی ِ ما هستی. (میخواستم به جای دی ماهی صفت بز ِ ریش سفید رو به کار ببرم که منصرف شدم، اما حیم اومد که ندونی. :D)
 

چون قبلش در گِرو ِ رنگ ِ یاسی و فیروزه‌ای داده :))
فدای شما بشم آخه زهرای دوست‌داشتنی ِ قدیمی ِ من :*

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">