وِل کـُن جَـهان را... قَـهوِه‌ات یَــخ کــَرد!

در سوگ ِ میهن(بلاگ)

شنبه, ۸ آذر ۱۳۹۹، ۱۰:۱۳ ق.ظ

اول - برای من فیلم تایتانیک با آهنگ قلندر ِ امید معنا پیدا می‌کنه، یه کلیپ دیده بودم از صحنه‌های مختلف این فیلم که آهنگ قلندر رو گذاشته بودن روش. و فکر می‌کنم اینقدر که این آهنگ تونسته بود غم اون فیلم رو منتقل کنه خود فیلم نتونسته بود. بعدها این آهنگ رو هر جا و توی هر شرایطی شنیدم قلبم رو سراسر غم کرد. انگار که همه تنهات گذاشته باشن، جایی گیر افتاده باشی که هیچ آشنایی نباشه، تمام اتفاقات تلخ دنیا رو سرت آوار شده باشه، عزیزی رو از دست داده باشی... و اصلا چی بدتر و تلخ‌تر از این که عزیزی رو از دست داده باشی؟

دیروز که دُردانه لینک خبر تعطیلی میهن‌بلاگ رو برام فرستاد خیلی ناراحت شدم، اما وقتی که متن خبر رو خوندم و بعدش کامنت‌های وبلاگ‌نویس‌ها زیر اون پست رو می‌خوندم بغض کرده بودم. درست مثل وقتی که کشتی تایتانیک داشت غرق می‌شد و مردم توی دریا می‌افتادن و تقلا می‌کردن. بیهوده، لاعلاج...

کی می‌دونه؟ شاید یه روز این اتفاق تلخ برای بیان هم بیفته... مگه بلاگفا نبود؟ این روزها که بلاگستان به اندازه کافی سوت و کور هست و یکی‌یکی همه می‌رن، تعطیلی یکی از سرویس‌دهنده‌ها یعنی تعطیلی دسته‌جمعی وبلاگ‌های زیادی که قطعا دوستای ما بودن.

نمی‌تونم حجم غصه‌مو اونطور که هست بیان کنم... تلخم و ناامید، مثل همون سکانس غرق‌شدن مسافرای تایتانیک.

 

 

دوم - دانشمند ایرانی ترور شد. بعضی خبرها هر چقدر کوتاه‌تر، تلخیشون بیشتر... حسی که الان دارم حس خوبی نیست. هر وقت آدم‌بزرگای فامیلمون فوت می‌کردن فارغ از ارتباط داشتن یا نداشتن باهاشون حس بی‌پناهی می‌کردم. مثل الان.

مثل این می‌مونه که بدونی از فلان تاریخ به بعد دیگه یکی از عزیزانت رو نداری... لعنت به این زمونه...

شمارش معکوس برای از دست دادن :(

بانوچه عزیز

منم خیلی غمگین شدم از این خبر. حتی رفتن یه وبلاگ‌نویس هم تلخه چه برسه به خاموش شدن یه سرویس و از دست رفتن همیشگی کلی اطلاعات و خاطره‌نگاری و... ولی چاره چیه؟ این رسم روزگاره و انگار آدم هر روز که از عمرش می‌گذره باید بیش‌تر طعم از دست دادن رو بچشه. می‌تونیم به این فکر کنیم که صاحب اون وبلاگ‌ها که دوستانمون هم بودن یه جای دیگه با تجربیات خوب و بد گذشته دارن کارهای تازه و پخته‌تری انجام می‌دن. همونطور که ما باید از کودکی و نوجوانی بگذریم و به جوانی برسیم و بعد مراحل بعدی. تجربه‌ی زیستیمون توی فضای مجازی هم چنین مسیری رو طی می‌کنه. دل کندن سخته ولی وقتی تنها راه ممکنه پس باید باهاش کنار بیایم و به آینده نگاه کنیم. آینده‌ای که از گذشته‌ها و اثراتی که باقی گذاشتن سرچشمه می‌گیره و خاطره‌شون رو یه جایی توی عزیزترین بخش وجودش حفظ می‌کنه.

 

درباره‌ی دانشمندان شهید هم واقعا نمی‌دونم چی باید گفت. هضم این اتفاقات برای من یکی که خیلی سخته ولی هر چه که هست عظمت اون اشخاص رو نشون می‌ده و خواری دشمنانشون. خدا به آدم زندگی و مرگ باعزت بده کم سعادتی نیست. 

خیلی از دوستی‌ها و ارتباطات هنوز فقط از طریق همین وبلاگ‌هاست.
اگه اینا هم از بین برن یه خلأ خیلی تلخ به وجود میاد... :(

الان من نسبت به میهن‌بلاگ حس کسیو دارم که عزیزش رو تخت بیمارستانه (خدا نکرده) و دکترها گفتن پونزدهم اکسیژن و دستگاه‌ها رو جدا می‌کنیم ازش.

آره دقیقا همین :(

منم از شنیدن خبر تعطیلی میهن بلاگ خیلی تعجب کردم و ناراحت شدم 

:((

عزیزم :(

 

کامنت های زیر خبرش چی بودن؟

لینک رو گذاشتم برو ببین تنبل :(

آدم از این میترسه که این تعطیلی سرویس دهنده‌ها مسری باشه:(

فکر دوستانی که تنها راه ارتباطی باهاشون قطع میشه ناراحت کننده‌س

آره، توی همین بیان هم هر روز یه وبلاگ دیگه داره تعطیل می‌شه :(

چه جالب! همین کلیپی که میگید توی کامپیوتر خونه ی پدری من بود و اون زمان چه اشک ها که نریختیم باهاش (:

نوجوان بودم اگه اشتباه نکنم...

باورم کم کرده اند ای بهترین اما تو باور کن مرا‌ ):

خیلی خاطره‌انگیز و غم‌انگیزه :(

چقدر ناراحت کننده بود

اینو که خوندم برگشتم همه وبلاگایی که داشتمو یه سر زدم

 

خیلی تلخه... ما ساکنین یه جزیره‌ی کوچیکیم... داریم نابود شدن جزیره‌ی همسایه رو می‌بینیم و می‌دونیم که این نابودی یه روز سراغ خودمونم میاد :(

ندیدم لینک گذاشتی :(

دقت کن :دی

برای اینکه برای چند نفر همزمان فرستادم

آره متوجه شدم. ممنون.
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">