وِل کـُن جَـهان را... قَـهوِه‌ات یَــخ کــَرد!

کمی بدون تعارف با هانی

شنبه, ۱۷ خرداد ۱۳۹۹، ۰۱:۰۱ ب.ظ

نُهُمین پست ِ کمی بدون تعارف رو با مصاحبه با آقای هانی از وبلاگ احتمال اینکه خودم باشم شروع می‌کنیم. می‌گه به روایتی 30 سالمه، چون وقتی به دنیا اومده معلوم نیست دنیا اونقدری جدی بوده باشه که همون وقت براش شناسنامه گرفته باشن یا مثلا یکی دو سال بعدش!! بهرحال وقتی خودش نمی‌دونه قطعا منم نمی‌دونم :دی. لیسانس داره و مشغول کار در یک شرکت خصوصیه. متاهل و به همراه 5 نفر دیگه در یک خونواده‌س روستایی هانی چشم به جهان ِ فانی گشود.

 

 یک: چی شد وبلاگ‌نویس شدین؟

 شروع وبلاگ‌نویسی من به سال ۸۸ (یا هفت) برمی‌گرده و آغاز وبلاگ‌نویسی با شعر و برای شعر بود. فکر می‌کردیم شعر می‌گیم و باید این شعرها رو جایی منتشر کنیم. و خب اون وقتا وبلاگ بهترین تریبون بود. یادمه من دانشجو حتا نمیدونستم چطور وبلاگ بسازم! انقدر دور بودیم از فضای مجازی. اما شد و یه وبلاگ ساختم و شروع کردم به نوشتن که بیشتر با شعر(؟) به روز می‌شد و محلی بود برای ارتباط با دوستان شاعر. پست می‌ذاشتیم و دیگران رو دعوت می‌کردیم برای خوندن و نقد شعرمون و ...اتفاقاتی خوبی توی اون فضا می‌افتاد.

 

 دو: نظرتون راجع به اتفاقاتی که برای بلاگفا و وبلاگ‌هامون افتاد چیه؟

 [صیحه می‌کشد!] اونو یادم نیارین اصلن! فاجعه بود. همین وبلاگی که توی سوال پیش حرفشو زدم در اثر همین واقعه نابود شد و بخش زیادی از نوشته‌هام پرید. شاید اون نوشته‌ها ارزش ادبی نداشت ولی حداقل برام خاطره‌انگیز بود و بلاگفا کاری با ما کرد که... . تازه من یه وبلاگ دیگه هم داشتم جز وبلاگ یاد شده که برای روزانه‌نویسی بود و اون هم همین بلا سرش اومد. و نکته‌ی غم‌انگیزتر اینکه به پرشین‌بلاگ کوچ کردم بعدش و برای پرشین‌بلاگ هم همین مشکلات پیش اومد. اینطور بگم که از بلاگفامون یه اثراتی هر چند ناقص مونده ولی وبلاگ پرشین‌بلاگ من کلن نابود شد. در حالی که برام ارزش آرشیوی داشت و خیلی منظم‌‌تر و با برنامه‌تر می‌نوشتم‌ اونجا.

 

 سه: چرا کم می‌نویسی؟
 بخش زیادیش به زمان برمی‌گرده. من ساعت کاری بسیار طولانی دارم که انرژی زیادی برام نمی‌ذاره. ببینید من پیشتر توی وب پرشین‌بلاگم تا جایی که یادمه هر روز هفته رو به موضوعی اختصاص داده بودم و فعال می‌نوشتم. مثلن جمعه‌ها روز شعر جهان بود. من ساعت‌های زیادی از کتاب‌ یا نت شعر می‌خوندم که نهایتن تا ۱۰ شعر یا کمتر رو انتخاب کنم برای پست کردن یا برای روز عکس کلی وب‌گردی می‌کردم که عکس و سوژه‌ی خوب و جذاب پیدا  کنم. اما الان دیگه وقت و انرژی و امکان این کار رو ندارم. بخشیش شاید از بی‌حوصلگی باشه، بخشی بازخورد بسیار بسیار ضعیف مخاطبان وبلاگ که بسیار تاثیرگذاره. هر کی میگه من‌ برای خودم می‌نویسم حقیقت رو نمی‌گه. من می‌نویسم که خونده بشم و بازخورد بگیرم. و بازخورد توی فضای وب یعنی کامنت. من وقتی وقت می‌ذارم برای پیدا کردن سوژه و نوشتن و اشتراکش (یا حتا یه دل‌نوشته‌ی ساده) دوست دارم خونده بشم و واکنش مخاطبم رو ببینم. ولی وقتی این اتفاق نمی‌افته و بازدید وبلاگ‌ها پایین و مشارکت‌ها به شدت ضعیفه‌ هیچ انگیزه‌ای برای نوشتن و به‌روز بودن باقی نمی‌مونه‌. بخشیش هم برمی‌گرده به همین اتفاقاتی که افتاد. میخ آخر وبلاگ‌نویسی من یه جورایی حادثه‌ی پرشین‌بلاگ بود. اونقد اون اتفاق مسخره‌ بود که کلن دیگه دل و دماغ نوشتن رو ازم گرفت.


چهار: چه چیز وبلاگ‌نویسی به نظرت خیلی خسته‌کننده و کسالت‌باره؟
یکیش می‌تونه خودسانسوری باشه. اینکه هی باید حواست باشه که چی می‌نویسی از کی می‌نویسی و خط قرمزهای اجتماعی و ... رو رعایت کنی خیلی ازت انرژی می‌گیره. و وقتی ناشناس می‌نویسی و این خط قرمزها توی مسائل شخصی هم هست دیگه بدتر.

 

پنج: اگه چه اتفاقی بیفته حاضری دوباره برگردی و به صورت فعال بنویسی؟
شاید اگه بیان (و دیگر سرویس‌دهنده‌ها) از نظر نرم‌افزاری یا فرهنگی فضایی ایجاد کنه که بلاگرها مشارکت(یا همون involvement ) بیشتری داشته باشن و بیشتر با هم در ارتباط باشن انگیزه‌ی بیشتری برای نوشتن داشته باشم. و البته اگه فضای زندگیم جوری بشه که بتونم به صورت منظم وقت بذارم (برای نوشتن و خوندن) قطعن فعال خواهم بود. بخشیش به زمان آزاد خودم برمی‌گرده و بخشیش به برهم‌کنش بلاگرها و فضای وبلاگستان.


شش: چه اتفاقی ممکنه باعث بشه که بیای توی وبلاگت اعلام کنی تا آخر عمر دیگه قصد وبلاگ‌نویسی نداری؟
نمی‌دونم واقعن. تا حالا بهش فکر نکردم. شاید اگه بیان هم بترکه این کارو بکنم!

 

هفت: کدوم یک از بچه‌های وبلاگستان رو از نزدیک دیدی؟
از بیان اسپریچو رو دیدم و نسرین رو از زمان بلاگفا می‌شناسم و سعادت دیدارشون رو داشتم.

 

هشت: کدوما رو دوست داری ببینی؟
لافکادیو رو! و البته پاندا.

 

نُه: به نظرت اگه همه مردم وبلاگ‌نویس بودن چه اتفاقی می‌افتاد؟
شاید فقط شاید حداقل یه کم فضای فرهنگی بهتری داشتیم. میگم شاید چون اینکه یک نفر صرفن توی فضای مجازی باشه اتفاق و تغییر خاصی پیش نمیاد. چه بسا تقریبن همه‌ی مردم اینستا دارن و به جای اینکه به بهبود فرهنگی‌مون کمک کنه برعکس داره جامعه رو رو به انحطاط می‌بره و داره فاجعه رقم می‌زنه! حال اینکه همین اینستا هم می‌تونه کلاس درس و فرهنگ‌سازی باشه اگه درست ازش استفاده کنیم. پس صرف حضور همه‌ی مردم توی وبلاگستان ممکنه فقط فضای وبلاگستان رو به قهقرا ببره به جای اینکه مردم رو تغییر بده‌. هر چند به هر حال وبلاگ به عنوان یه بستر می‌‌تونه مطرح باشه.

 

ده: نقطه عطف وبلاگ‌نویسیت چی بوده؟ چه وبلاگ خودت و چه کلا این فضا.
من که توی وبلاگ نویسی به جایی نرسیدم که عطف داشته باشه. یعنی اگه وبلاگ‌نویسی نقطه‌ی عطف داشته باشه قطعن‌ هنوز به اونجا نرسیدم. ولی بیشترین استفاده‌م از این فضا همون وقتی بوده که توی وبلاگ‌‌ به شعر می‌پرداختم. می‌نوشتیم، نقد می‌کردیم و یاد می‌گرفتیم.


یازده: هنوزم دوست داری توی روستا زندگی کنی؟ چرا؟
آره! قطعن! به نظرم زندگی اونجا جاریه نه این جایی که ما دچارش شدیم! اینجا ؛ شهر (حداقل برای من ) مثل اینه برای مدتی دکمه‌ی استپ زندگی رو زده باشی. هی منتظری اون دکمه رو بازم بزنی و برگردی به روستا! این صرفن نظر شخصی منه و ممکنه کاملن به پیش زمینه‌ی ذهنی من ربط داشته باشه که روستا بهترین فضایی بوده که من دیدم. و البته این بهترین ممکنه خیلی از ملا‌‌ک‌های یک زندگی راحت، خوب و روتین که همون امکانات شهری باشه رو رو نداشته باشه اما چیزهایی داره که من عاشق‌شون هستم. نه برای یه سفر چند روزه، برای زندگی.


دوازده: هدفت از وبلاگ نویسی چی بود و آیا به اون هدفی که میخواستی رسیدی؟
اون موقع‌ها که من شروع کردم وبلاگ بهترین راه برای ارتباط با شاعران دیگه و در معرض نقد قرار دادن شعر بود. و من هم خیلی بیشتر از الان درگیر شعر. دوست داشتم جایی باشه که پیشرفت شعرم کمک کنه و تا حدودی کمک کننده بود. اما هیچ وقت یه فضای ایده‌آل نبود که جای یه کارگاه شعر رو بگیره اما خوب بود.

 

سیزده: هنوز که خیلی زوده ولی سال 99 از نظر زندگی شخصی تا حالا چطور بوده برات؟
۹۹ می‌تونه خوب باشه. در واقع بهتره اینطور بگم که تا الانش اتفاق بدی نیفتاده پس خوبه!


چهارده: با باز کردن پنل مدیریت وبلاگت با 50 تا ستاره روشن روبرو می‌شی، 10 تا وبلاگی که اول از همه می‌خونی کدومان؟
قطعن دکتر گلسا (گوشواره‌های گیلاس) و لافکادیو و اسپریچو و جولیک چن تای اولن.


پانزده: حرف آخر؟
مرسی از تو به خاطر مصاحبه که قطعن به بهبود فضای بیان و آشنایی بچه‌ها با هم کمک می‌کنه. شاید این مصاحبه‌ها همون اتفاقیه که باید توی بیان بیفته برای تغییرش و پویاییش. و مرسی که به من این فرصت رو دادی که از خودم ، دنیام و وبلاگم بگم.


شانزده: یه هدیه به دوستانی که این مصاحبه رو می‌خونن بده.


روزی ما دوباره کبوترهایمان را پیدا خواهیم کرد
و مهربانی دست زیبایی را خواهد گرفت

روزی که کمترین سرود
بوسه است
و هر انسان
برای هر انسان
برادری ست
روزی که دیگر درهای خانه شان را نمی بندند
قفل افسانه ایست
و قلب
برای زندگی بس است

روزی که معنای هر سخن دوست داشتن است
تا تو به خاطر آخرین حرف دنبال سخن نگردی
روزی که آهنگ هر حرف، زندگی ست
تا من به خاطر آخرین شعر، رنج جستجوی قافیه نبرم
روزی که هر حرف ترانه ایست
تا کمترین سرود بوسه باشد

روزی که تو بیایی، برای همیشه بیایی
و مهربانی با زیبایی یکسان شود
روزی که ما دوباره برای کبوترهایمان دانه بریزیم ...

و من آنروز را انتظار می کشم
حتی روزی
که دیگر
نباشم

احمد شاملو

 

ممنون از شما و آقای هانی :)

ممنون از شما که خوندید :)

یه لحظه خوشحال شدم فکر کردم بالاخره یکی منو از بلاگفا یادشه، بعد دیدم زهی خیال باطل این نسرین اون نسرین نیست:)

خداقوت ثریا جون.

 

من همیشه یادتم. اصلا اسم نسرین میاد هر جای باربط و بی‌ربط یاد تو و دردانه میفتم.

اصلا یکی از وبلاگای خیلی محبوب منه ** چه خوب شد باهاشون مصاحبه کردین 

 

امیدوارم دوباره برگردن و فعال بنویسن :)

ایشون رو تا حالا نمیشناختم ولی مصاحبه شیرین و دلچسبی بود

ممنونم :)

سلام.

من وبلاگ ایشون رو خاموش میخونم و قلمشون رو وااااااقعا دوست دارم. امیدوارم یه روز تصمیم بگیرن بیشتر بنویسن

سلام
به سلامتی همه چراغ‌خاموشا :دی

سلام بانوچه.

خوشحالم‌ که حرفی از من و وبلاگم اینجا به یادگار می‌مونه و اینکه باعث آشنایی من با دوستان وبلاگت شدی :)

به قول قدیمیا برقرار باشی و نویسا!

سلام هانی.
ممنونم که قبول کردی و به سوالاتمون پاسخ دادی :)

سلام بر شما و خدا قوت بانوچه ی عزیز.😊

خدا خیرتون بده که با این مصاحبه ها رونق میدید به فضای وبلاگنویسی.🌱

سلام مرسی از شما که می‌خونید و با نظراتتون دلگرمم می‌کنید :)

سلام

خوبی؟

مصاحبه هاتو خیلی دوست دارم

سلام متشکرم از شما سپیده جان ِ عزیزم :*

چه گفتگوی خوبی بود. منم وبلاگ ایشون رو میخونم و خیلی دوست دارم فعال تر باشن. 

سپاس از شما برای این حرکت زیبا⚘. من واقعا مصاحبه ها رو دوست دارم.

ممنون که خوندید لادن عزیزم.

جایی که گفته بودین کجای وب نویسی کسل کننده اس و پاسخی که دادن قشششششنگ از ته دل من بود 

امان از خود سانسوری اماااان 

واقعا خودسانسوری روحیه و انگیزه آدم رو خراب می‌کنه.

اول سلام بر بانوچه و ممنون بابت این پستها که بچه ها رو‌ دوباره دور هم جمع کردی؛)

 

دوم اینکه هانی رفیق خودمه،کلی خوشحال شدم دیدم باهاش مصاحبه کردی؛)

اول سلام بر شما :)
خوشحالم که اومدی مصاحبه رفیقتو خوندی :*

با درود

سپاس از مصاحبه با یکی از بهترین و دوست داشتنی ترین افرادی که دنیای مجازی به زندگی من آورد. 

بیشتر جواب های هانی رو بخاطر شناخت سالیان زیادی که همو می شناسیم می دونستم. وبلاگ بلاگفاش برای من مآمنی بود و کلی ازش درباره ی شعر یاد گرفتم و ادبیات. گاهی لطف میکنه و هنوز شعرامو تصحیح میکنه و مهمتر اینکه خیلی خیلی بهم انرژی مثبت میده و همچون پسرم دوستش دارم. 

البته هر بلاگی درست کرده را دوست داشته ام و دنبالش رفته ام.

برای او و همسر زیبا و گلش بهترین آرزوها را دارم.

سلام
خوانندگان قدیمی واقعا حس خوبی به هر وبلاگ‌نویسی منتقل می‌کنن. مطمئنا هانی هم خوشحاله که شما می‌خونیدش :)

خیلی خوب و جذاب،ممنون واقعا.

جا داره بگم اون زمانا که اقای هانی توی پرشین مینوشتن خواننده شون بودم :))))))

ممنون که خوندید :)
پس از خوانندگان قدیمی هستین :)

آقا قبول نیست. هانی منو هم دیده ولی یادش رفته! فک کنم از بس سایلنت بودم :)))) 

ممنون از این شعر زیبا :)

من درخواست ویدئو چک دارم :دی

سلام

من خیلی کنجکاو شدم که چه بلایی سر بلاگ فا اومد؟!

و چه موقع؟!

 

سلام، یه روز که همه‌چی به ظاهر خوب بود، سایت برای ما باز نشد، به همین سادگی دسترسی‌مون به وبلاگ‌هامون قطع شد و اون‌همه نوشته و کامنت و لینک و خاطره دود شد رفت هوا. نمی‌دونم از کی شروع شد شاید از آخرهای 93 بود اما واضحاً یادمه که اردیبهشت 94 دسترسی به وبلاگم نداشتم. هر چی هم به آقای علیرضا شیرازی می‌خواستیم جواب درستی بده اصلا جواب روشن نمی‌داد و این بی‌توجهی بیشتر دلمون رو به درد می‌آورد.
بعد از اون قضیه بعضیا کلا وبلاگ‌نویسی رو کنار گذاشتن، بعضیا توی سرویس‌دهنده‌های مختلف نوشتن و خیلی‌ها همدیگه رو گم کردن.

سلام و خسته نباشید می گم. آرزوی تدام نویسندگی برای بلاگرهای خوبی چون هانی عزیز دارم .

سلام، متشکرم از شما :)

از یکایک دوستان که خوندن و ابراز لطف‌شون ممنونم. 

امیدوارم بیان و کلن وبلاگستان همیشه فضای امنی برای دوستیا باشه و بتونه دلا رو به هم نزدیک کنه توی این درندشتی که اسمش دنیاست.

 

@مریم کجا دیدمت؟! 

@نسرین خیلی ممنونم از این همه محبتی که همیشه به من دارید.

@tahi ممنونم که از قدیم ندیما همراه وبلاگ منی.

@ما ارادت داریم خانم دکتر

@لادن شارمین فاطمه رحیم {گل} {گل}

@هانی

عه وا!

یه ه بزرگ، در باغ ارم. همون موقع که اسپریچو رو دیدی منم دیدی دیگه:)))

شاید خودتو نامرئی کرده بودی :دی

نه یادش رفته:))))

فک کنم کلا این همه مدت نمیدونسته من همون مریمم :دی

:))

البته اینم بگمااا من تقریبا اصلا حرف نزدم اون روز :)

چراااا؟ سلام و علیک نکردی؟ :))

آهان آهان! تنها حدسم همین بود. نگفتم که ضایع نشم اگه درست نبود :دی

دو تا ه بزرگ بود :))) یادش بخیر روز خوبی بود. ایشالا بشه بازم جمع شیم

با رعایت پروتکل‌های بهداشتی دور هم‌دیگه جمع شین :دی

سلام علیکو که دیگه کردم، اینقدرا هم کم حرف نبودم:)))

 

@هانی

:دی

اوه آره حتما، دیگه یخم آب شده :))))

 

 

:دی

خب باز طبق معمول دارم دیر پست‌ها رو می‌خونم و کامنتم دیگه از دهن‌افتاده است:/ اما مصاحبه‌ی خیلی خوبی بود. (چقدرم که خودم از این‌جمله‌ی کلیشه‌ای بدم میاد ایییش!) جدا از خوب بودن مصاحبه و زحمتی‌ که براش کشیدید لازمه ازت تشکر کنم که به واسطه‌ی این‌مصاحبه با وبلاگ ایشون آشنا شدم:)

ممنون عزیزم. خوشحالم که هنوز افرادی هستند که می‌نویسند... برای من مرگ بلاگستان کابوس تلخیه.

من این وبلاگ رو تازگیا می خونم قبل از به روز رسانی حسرت اینو داشتم که چرا زودتر کشف نکردم شما  و خیلی از نوشتن تون خوشم میاد دست مریزاد  من همیشه تو قسمت نظرات کمتر نظر میدم چون حس می کنم طرف نمی رسه وقت نداره پس بهتره مزاحم شون نشیم که با حرف شما گویا تصوارت من غلط بود 

هانی رو بخونید، کم می‌نویسه ولی خوب می‌نویسه :)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">