وِل کـُن جَـهان را... قَـهوِه‌ات یَــخ کــَرد!

کمی بدون تعارف با حریر

پنجشنبه, ۲۱ فروردين ۱۳۹۹، ۰۳:۵۹ ب.ظ

پنجمین گپ‌و‌گفت ِ کمی بدون ِ تعارفمون با حریری به رنگ آبان هست، قرار بود این مصاحبه امشب منتشر بشه ولی با صندلی داغی که توی وبلاگش راه انداخت کلا "فرضیه‌ها ریخت به‌هم" :دی از همین رو تصمیم گرفتم مصاحبه رو الان بذاریم که با پست صندلی‌‌داغ حریر هم‌زمان بشه و جواب سوالاتون رو اگر اینجا نگرفتید، برید اونجا بگیرید :دی حریر ِ 21 ساله‌ی بیان، دختر دریا و جنگله و زبان و ادبیات فارسی می‌خونه، هر آدمی یه نشونه‌ای داره و من معتقدم نشونه‌ی حریر، ادبیاته.

 

بانوچه: چی شد که وبلاگ‌نویس شدی؟ و چه اتفاقی ممکنه باعث بشه که دیگه وبلاگ‌نویس نباشی؟

حریر: یه استادی داشتم که وبلاگ داشت. با فضای وبلاگستان آشنا نبودم ولی وبلاگ ایشون رو می‌خوندم همیشه. بهم گفت تو هم می‌تونی وبلاگ داشته باشی. خودش برام یه وبلاگ ساخت و این اول قصه بود...

و در مورد سوال دومت... گمونم ما بلاگرها مبتلاییم به این فضا و اگر هم ترکش کنیم باز برمی‌گردیم. نمی‌دونم چی باعث می‌شه دیگه ننویسم. شاید اگر ناامید شم از فضای وبلاگستان، دیگه نوشتن رو اینجا ادامه ندم...

 

بانوچه: روز 26 شهریور سال 95 که اولین پستت رو توی این وبلاگ منتشر کردی، فکر می‌کردی بزرگترین تغییری که طی سه سال توی زندگیت رخ می‌ده، چی می‌تونه باشه؟
حریر: من وقتی وبلاگ زدم مهم‌ترین اتفاق پیش روم کنکور بود؛ بنابراین می‌دونستم بزرگترین تغییرم دانشجوشدن و چالش‌های جدید زندگی دانشجویی و خوابگاهی خواهد بود.

 

بانوچه: دقیقا 26 شهریور 95 با یه "یا علی گفتیم و وب آغاز شد" این وبلاگت رو افتتاح کردی، 24 شهریور 96، در آستانه یک‌سالگی وبلاگت خبر دانشجو شدنت رو دادی، اما 26 شهریور 97، هیچ حرفی از وبلاگت نزدی و نکاتی راجع به خوابگاهی بودن گفتی، با این حال 26 شهریور 98، این موضوع رو یادت بود و سه سالگی وبلاگت رو با پستی که با جمله "من از سال 93 به وبلاگستان فارسی آمدم" شروع کردی، فکر می‌کنی 26 شهریور سال 99، دنیای وبلاگ‌نویسی و واقعی تو در چه حال و هوایی باشه؟
حریر: اینقدر که شما به وبلاگ من دقت کردی خودم دقت نکردم واقعا! :)) (بانوچه: دقت نکنم سوال از کجا بیارم؟ :دی)
احتمالا اتفاق خاصی نمی‌افته. نهایتا میام و می‌گم وبلاگم چهارساله شد، دست و جیغ و هورا! :دی

 

بانوچه: اگه با تجربه‌هایی که الان داری برگردی به سال 93، درست روزی که می‌خواستی  اولین پست وبلاگی رو منتشر کنی، به خود ِ اون موقعت چی می‌گی؟
حریر: این فضا باعث رشدت می‌شه، قدرش رو بدون و بااحتیاط قدم بردار.

 

بانوچه: به اولین پستت یه سری بزن، کامنت: "چطوری حریر؟ :))" رو ببین و به فرستنده اون کامنت یه حرفی بزن.
حریر: امیدوارم هرجا هستی شاد و سلامت و موفق باشی مترسک. :)

 

بانوچه: پنل مدیریت وبلاگت رو باز می‌کنی و با پنجاه تا ستاره روشن از وبلاگ‌های بروز شده روبرو می‌شی، اون 10 تا وبلاگی که اول از همه باز می‌کنی که بخونی کدومان؟

حریر: من کمتر از صد وبلاگ رو دنبال می‌کنم که اکثرشون یا بستن و رفتن یا نمی‌نویسن. اگر بخوام از بین کسانی که این‌روزها فعالن بدون ترتیب خاصی اسم ببرم، وبلاگ‌هایی که اول می‌رم سراغشون این وبلاگ‌هان:

کشتی ناخدا، سفر نویسنده، تا حادثهٔ سرخ رسیدن، چارلی، مع‌بر، تویی پایان ویرانی، سکوت من صدای تو، مُحلی، ول کن جهان را قهوه‌ات یخ کرد، پژوهشگر، رستاک.
شد یازده‌تا! :دی
ولی این‌طور الویت‌بندی درست نیست. گاهی پیش میاد یکی‌دوتاشون رو نمی‌خونم و می‌رم سراغ بقیه. :))

 

بانوچه: تا حالا شده حس کنی محتوای وبلاگ یکی کاملا اغراق‌شده و دروغه؟ به روی طرف آوردی؟

حریر: نه...


بانوچه: تعداد کامنت‌ها چقدر روی حال خوب و بدت تاثیر میذاره؟

حریر: از همراهی و بودن بقیه حالم خوب می‌شه ولی در کل تعداد مهم نیست، اینکه کی کامنت می‌ده برام مهم‌تره. :)

 

بانوچه: دوست داری کامنت چه کسایی رو زیر پستات ببینی؟
حریر: شما منظورت وبلاگی‌هاست ولی من از کلی بودن سوالت سوءاستفاده می‌کنم و می‌گم دلم می‌خواد دوتا از اساتیدم و چندتا نویسندهٔ خوب واسه‌ام کامنت بذارن نظرشون رو در مورد نوشته‌هام بگن. :))

 

بانوچه: خانواده می‌دونن وبلاگ داری؟

حریر: بله


بانوچه: کدوم وبلاگ‌نویسا رو دیدی از نزدیک و کدوما رو دوست داری ببینی؟
حریر: من خیلی‌ها رو دیدم و واقعا نمی‌تونم تک‌تک اسم همه رو بیارم. دورهمی نمایشگاه باعث شد تعداد بلاگرهایی که دیدم تقریبا به سی‌چهل‌نفر برسه!
و بیشتر از اینکه دلم بخواد شخص خاصی رو ببینم دوست دارم تو یه دورهمی یا یه برنامهٔ وبلاگی، کسایی که وبلاگم رو می‌خونن ببینم و تشکر و قدردانیم رو از صمیم قلب تقدیمشون کنم. :)

 

بانوچه: در دنیای وبلاگ‌نویسی منتظر چه اتفاقی هستی که هنوز نیفتاده؟

حریر: منتظر اتفاق خاصی نیستم. فقط کاش فضا از این رکود در بیاد و دوباره شور و حال سابق بهمون برگرده‌.

 

بانوچه: به اون هدفی که از وبلاگ‌نویس شدن داشتی رسیدی؟ به نظرت چند درصد توی مسیرش پیشرفت داشتی؟
حریر: بله رسیدم تا حد زیادی. یه‌چیزی حدود ۸۰-۹۰ درصد.

 

بانوچه: حرف آخر؟

حریر: به همهٔ کسانی که این پست رو می‌خونن سال نو رو تبریک می‌گم و براشون آرزوی سلامتی و دل خوش دارم. از شما هم ممنونم بابت وقتی که می‌ذاری و زحمتی که واسه این مصاحبه‌ها می‌کشی. :)

 

بانوچه: یه هدیه به خوانندگان مصاحبه؟

حریر: دوست دارم حرف‌هام رو با بیتی از حافظ جانانم تموم کنم. پس این بیت رو هدیه می‌کنم به همتون:

هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جریدهٔ عالم دوام ما...

 

 

با سپاس از حریر عزیز و شما که وقت می‌ذارید و این مصاحبه رو می‌خونید...

جالب بود... :)

چه با سرعت خوندید.

هنوز کامل نخوندم...ولی چون خودم رو نظر خیلیییی حساسم گفتم اول نظر بدم :)

من روی نظر حساس نیستم. 
لطفا برای مطالبی که کامل مطالعه کردید نظر بذارید :)

به دل نشست :) و چه هدیه‌ی خوبی. 

مرسی که خوندید. 

دلنشین بود،، ممنون از زمانی که برای اپ کردن این پست گذاشتید :))

:))

بدون تعارفشون هم مثل وبلاگشون دلنشین بود(:

ممنون ازتون که وقت گذاشتید و خوندید :)

خب بریم سراغ پست صندلی داغ حریر :)

:)

این صندلی داغ‌های حریر نمونه‌ای از چطور خواننده‌های خود را دربه در و گیج کنیم با ذکر مثال بود. :))) 

سوالای سخت بپرسید ازشون خب. :))

مرسی هر دوتون. خوب بود. :)

شما سوالای سخت بپرسید ما منتشر می‌کنیم :)

ممنونم مجدد بابت زحمتی که کشیدی. :)

و ببخشید من نمی‌دونستم قرار امشب منتشر کنی وگرنه صندلی داغ رو می‌ذاشتم بعدش! :))

گفتم لابد همچنان قراره تو صف باشه مصاحبه‌ام. :دی

 

:: اینکه معتقدی نشونهٔ من ادبیاته، اینقدر لبخندونه‌ام می‌کنه که اون سرش ناپیدا... ممنونم از مهرت بانوچهٔ عزیز و دوست‌داشتنی. 

خواهش می‌کنم عزیزم :)
عیب نداره ولی کلا توی کار خبرنگاریمون، اگه با کسی مصاحبه کرده باشیم و قبل از انتشارش اون آقا یا خانوم با جایی دیگه مصاحبه کنه دیگه اصلا منتشر نمی‌کنیم :)) چون به قول خودمون، خبر سوخته‌س

@فاطمه

 

چرا خب؟ اتفاقا صندلی داغ واسه اینه که بپرسید و ابهامات برطرف شه :))

حس خوب خوندن مصاحبه یه سلبریتی وبلاگی D:  

دست شما درد نکنه جناب بانوچه؛ مصاحبه ها جالب و خوندنین . 

امان از این سلبریتی‌ها :دی

اون عینک دودی من کو؟! :)

خوبه خوبه وقتشو زیاد کنید. مختصر بود یا بس که خوش گذشت فکر کردم باید زیادتر میبود.

خداقوت :)

مرسی که خوندی :)

خسته نباشید .

حس کردم خیلی کوتاه بود. صحنه های زد و خورد نداشت . قهرمان داستان به یکباره جیم شد . خلاصه جاداره تن به یک مصاحبه ی دیگه بده ! حالا نخواستیم قهرمان داستان ـ دور از جون ـ کشته بشه ولی چالش بیشتری رو تجربه کنه :))) 

والا من موهام سفید شد بس که گفتم سوالاتی که دوست دارین از فلان وبلاگ‌نویس پرسیده بشه برام کامنت کنین کسی نمی‌گه :دی
منم خب دست‌تنهام یه روز وقت آزاد و ذهن آزادتری دارم می‌رم دنبال سوال‌های جزئی‌تر و چالشی‌تر. یه دفه برعکسه و نتیجه کیفیت بهتری داره. حریر هم خب قرار بود من جوابشو بخونم اگه از بین اونا سوالی بود بپرسم ولی چون صندلی داغ گذاشت مجبور شدم منتشر کنم که موازی‌کاری بشه :دی
ولی مهم اینه که یکم بیشتر همدیگه رو بشناسیم و توی این روزای داغونی ِ بلاگستان یه حرکتی زده باشیم. هم صندلی داغ حریر و هم مصاحبه‌های من همه در راستای یک هدف هستن به نظرم و همین مهمه.
اتفاقا حریر شانسی که آورد، اینه که چون توی وبلاگش صندلی داغ گذاشته هر کسی این مصاحبه رو بخونه و سوالات بیشتری توی ذهنش شکل بگیره که اینجا جواب داده نشده راحت می‌تونه بره اونجا و بپرسه.

آهان! من چون قبلا هم صندلی داغ داشتم و به بیشتر از ۲۰۰-۳۰۰ تا سوال جواب دادم فکر می‌کردم چندان مهم نباشه. :دی

:))
عیب نداره حالام مهم نیست اونقدرا نه اینجا فضای روزنامه و هفته‌نامه‌ست و نه تو در می‌ری :دی لازم شد بازم مصاحبه می‌کنیم :))

حریر همیشه از بلاگرهای دوستداشتنی و قابل احترام بوده و هست

ممنون از زحماتی که شما میکشین

حریر ِ مهربون و آروم :)
ممنون از شما که می‌خونید.

سلام

یه هفته است که میخوام بیام ببینم پست های کمی بدون تعارف با ... در مورد چیه! آخیش خیالم راحت شد :دی

 

و من با خوندن این متن، داغ دلم تازه شد، همچنان به دوستانی که بلاگرهای زیادی دیدن حسودیم میشه:دی

معتقدم کسانی که تو سال 2020 با وجود این همه شبکه اجتماعی فوری! هنوز وبلاگ مینویسن ، با حوصله وبلاگ میخونن و کامنت میزارن خاص هستند.

من از بلاگرهای بیان فقط یک نفر رو دیدم، البته شاید دیدار با اون بلاگر بود که باعث شد اشتیاق من به دیدن بلاگرها بیشتر بشه.

سلام
به نظر من حتما اینو در برنامت بذار و بلاگرها رو ببین... خیلی حس خوبیه.

این مصاحبه‌های خواندنی را چرا کوتاه می‌کنید؟

واقعا جذاب است به کارتان ادامه دهید ... هم کیفیتا و هم کمیتا 

ممنونم از لطفتون.
راستش خودمم حس می‌کنم بعضی‌وقت‌ها دقیقا جایی که اوج هست به صورت نیمه‌تمام می‌مونه و مصاحبه به پایان می‌رسه. اما اینقدر که بعضی دوستان از طولانی‌بودن مصاحبه‌ها گله کردن برای جلوگیری از حوصله‌سر بودن و خسته شدن کوتاهشون می‌کنم.

فکر می‌کردم مصاحبه‌ی حریر طولانی‌تر باشه، خیلی جامع بود:) بازم مرسی که وقت گذاشتی برای این مصاحبه:*

عه منو بگو پیش از این فکر می‌کردم چقدر مصاحبه‌ها طولانیه، نگو شما اونا رو بیشتر دوس دارین :دی

مصاحبه که حوصله سر بر نمی‌شه ... طرف سوال رو می‌بینه اگه جواب اون رو می‌خواد بدونه، می‌خونه  و گرنه میره سوال بعدی ...

بله اینم هست. ممنونم از نظرتون :)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">