وِل کـُن جَـهان را... قَـهوِه‌ات یَــخ کــَرد!

10 سال ِ بعد از حال این روزام!

دوشنبه, ۴ شهریور ۱۳۹۸، ۱۲:۲۲ ق.ظ

10 سال ِ آینده؛ من در حالی که تارهای کم‌پشت ِ امروزی ِ روی سرم، چو برگ پاییزی فرو ریخته‌اند و جلوی سرم به کویری بی‌آب و علف می‌ماند، برف ِ میان‌سالی بر دامنه‌ی موهای غریب و تنهای باقیمانده باریده، چشم‌هایم با دوپینگ ِ عینک مرا یاری می‌کنند، باز هم ساحل فریبا و آرامش‌دهنده‌ی بوشهر را به اتفاق ثریا قدم می‌زنیم و آلبوم ِ مرداد ِ 1398 را ورق می‌زنیم، از سختی‌های زندگی که گذشته‌اند خواهیم گفت. از سختی‌هایی که از آن‌ها ترس ِ طوفان داشتیم اما همچو نسیمی عبور کردند، حرف می‌زنیم. با هم رمان ِ جدیدی که ثریا در حال ِ نگارش دارد را بررسی می‌کنیم. ثریا از دغدغه‌هایش برای مجله بلاگستان که حالا پنج ساله شده می‌گوید و کلی حرف‌های خصوصی دیگر که قابل گفتن نیستند. laugh

 

متن ِ بالا را جناب ِ همسر نوشته است، تصوری از 10 سال ِ آینده‌اش که بیشتر حول ِ 10 سال ِ آینده‌ی من می‌چرخد. فارغ از اینکه 10 سال ِ دیگر کدام یک از پیش‌بینی‌های همسر درست از آب درآمده و کدام نه! این امیدواری‌اش برایم جالب است، اینکه توانسته رویاها و اهداف مرا با علاقمندی‌هایم تلفیق کند و از نوشتن ِ کتاب و مجله بلاگستان حرف بزند باعث خوشحالی ِ من است، این که در ذهن ِ او 10 سال دیگر من حتما یک نویسنده هستم، جای بسی خوشحالی دارد. خوشحالم که تصوری از چهره و ظاهر ِ من در 10 سال ِ آینده ندارد. شاید ریختن ِ موی جلوی سر ِ مردها آنقدرها هم برایشان تلخ و گزنده نباشد به‌خصوص که در 10 سال ِ آینده به سن ِ 42 سالگی رسیده باشند، اما حتما شنیدن ِ اینکه اثرات ِ چین و چروک در صورتمان نمایان شده و یک زن ِ 38 ساله‌‌ی عبور کرده از سن جوانی شده‌ باشیم در کنار ِ خوشی‌هایش یک حس ِ ناخوشایند هم برای ما زن‌ها دارد.

در هر صورت تصور ِ 10 سال ِ آینده‌ی همسر جان بهمان چسبیده، باشد که به واقعیت بپیوندد. حتی اگر موهای جلوی سرش ریخت هم ریخت، فدای سرش به نویسنده‌شدنم می‌ارزد.

مژده به دانشجویان عزیز
یه راه باحال که میتونین از علم خودتون درآمد کسب کنین!
میپرسین چجوری؟
فقط کافیه تو سایت ما ثبت نام کنین و با آپلود پروژه ها، مقالات، جزوه درسی و... تا هر وقت که بخواین ازش درآمد داشته باشین.
*بدون محدودیت سنی
*بدون نیاز به تخصص 
*بدون دردسر
*پاره وقت
*قابل اعتماد بودن به دلیل دارا بودن نشان ثبت ملی و نماد اعتماد الکترونیک 
برای اطلاعات بیشتر و ثبت نام به سایت زیر مراجعه کنید
Www.enproject.ir

ده سال دیگه ان شاالله همون چیزی بشه که دوست دارین

ان‌شاءالله...

:)) فقط اون دو خط آخر

ان شاءالله که خدا برای هم حفظتون کنه در کمال آرامش و صحت

:))

ان‌شاءالله 

تهش چرا این‌شکلی شد؟ باید بعد از فدای سرش یه جمله‌ی عاشقانه می‌بودها، نه؟ :)))

 

تصورات خودت رو هم بنویس خب، دوست داریم از دریچه‌ی نگاه خودت هم اینده رو ببینیم :)

آره خودمم انتظار یه سناریوی عاشقانه‌تر داشتم :دی

می‌نویسم حتما :)

فقط جمله آخرت :)

من پیشنهاد میدم دوتا فسقل شش و یک ساله هم اون وسط اضافه کنید که یکی برگه های نوشته های تو را پاره میکند و دیگری درحال نقاشی کشیدن رو صورت پدرش هست درحالی که باباش تو چُرت سر ظهره :))

:)) 
والا ایده‌آل من حداقل پنج تا بچه‌ست :دی 


سلام تا ده سال اینده هر چیزی رو که دوست دارید شما نصیبتون بشه.

سلام ممنونم :)

خیلی دوست داشتنی بود واقعا ^_^

مرسی :)

میون کلومتون تا ده سال دیگه این انگشتری ما رو هم بیارید بدید. دستتون درد نکنه. :)))

 

از قدیم گفتن هر کی نون می‌خواد می‌ره دم نونوایی :دی
پاشو بیا ببر دیگه

پس منتظر کتاب فوق‌العاده بانو باشیم.

آره ان‌شاءالله :)

ان شالله کنار هم عاقبت بخیر بشید. ده سال دیگه چی میشه مهم نیست. عاقبت چی میشه مهمه.

ممنونم.
10 سال ِ دیگه ممکنه خودش عاقبتمون باشه :دی

چه آخر پست عجیبی داشت.
چه خوب که تصوری از ده سال آینده تون دارید. و براش تلاش می کنید

ممنون که وقت گذاشتید و مطالعه کردید.

ان شاالله ده سال دیگه بهترین ها براتون اتفاق بیفتن :)

متشکرم از شما. ان‌شاءالله.

ده سال دیگه میام اینجا کامنت میدم ببینم کچل شده شوهرتون یا نه:دی

:))
اگه هم کچل نشه از دست من حتما می‌شه :دی

سلام دوست داشتی یکسر بهم بزن

سلام.

چه باحال، چه جذاب. :)

:)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">