وِل کـُن جَـهان را... قَـهوِه‌ات یَــخ کــَرد!

به سادگی یک لبخند

دوشنبه, ۲۰ فروردين ۱۳۹۷، ۰۱:۰۸ ب.ظ
هر وقت حوصله‌ام سر می‌رود خودم را می‌رسانم به مغازه‌ی لوازم‌التحریر... بارها چیزهایی خریده‌ام که نیاز نبوده یا هیچ‌وقت هم نیاز نمی‌شود اما بوی خوب لوازم‌التحریر و رنگی‌رنگی‌هایی که از بیرون مغازه هم به آدم چشمک می‌زنند مجبورم می‌کنند حتما چیزی بخرم... دیشب هم با یک بسته مدادرنگی ۱۲ تایی و دو تا دفتر بیرون آمدم و قبل از آن به دختر جوان و مهربان پشت پیشخوان گفتم: "اگر از مدادرنگی‌ها استفاده کردم و شور نقاشی کشیدن از سرم نیفتاد مدادرنگی‌های بیشتری می‌خواهم نه فقط ۱۲ تا." و دختر جوان لبخند زد.

+ هوا را بگیر از من، لوازم‌التحریر را نه!

+ وقتی از صبح مشغول باشی و ساعت 10 بالاخره فرصت بشه تلگرامت رو چک کنی و با دیدن پیامی از یکی از بلاگرها چشمات قلب‌قلبی بشه و بگی اجازه هست بذارمش تو وبلاگم؟ و بگه برات آپلود کردم گذاشتم تو کامنت‌ها.

توضیحاتش راجع به هدیه‌ی ارسالی:

و اینم هدیه‌ی ارسالی شباهنگ برای سیستم نو:


http://s9.picofile.com/file/8323149934/97_1_18_%D8%A8%D8%A7%D9%86%D9%88%DA%86%D9%87.jpg

این هدیه و کامنت اولین ورودی‌های فولدر وبلاگ در سیستم جدید هستن و از این تریبون به شباهنگ تبریک عرض میکنم :دی


عهه به سلامتی 
مبارک باشه سیستم جدید^__^
مررررررسی عزیزم :*
چه خوشگل شده اینجا :) 
 یه جور خوبیه، حس خوبی منتقل میکنه. مثل حس بوی اسفند و خبرهای خوب :)
خوشحالم که حس خوب منتقل میکنه :)

به به... مبارکا :)
متشکرااااات :دی
من اگه صورتی میخواستی خیلی میتونستم واست بفرستم :))
:)))
بفرست
وای باورت میشه از دبستان به بعد دیگه مدادرنگی واسه خودم نخریدم ؟؟
من عاشقش بودم اما نمیدونم چی شد خودمو فراموش کردم :/
بخر و نقاشی کن حس سرزندگی پیدا میکنی
شنیدی این تبریزیا (خودمونو عرض می‌کنم) هی چپ و راست میگن تبریز شهر اولین‌ها؟ اولین فلان چیز اینجا چاپ شده و اینجا اختراع شده و اینجا ساخته شده و فلان و بهمان و بیسار. خب الان از اونجایی که عکس ارسالی من اولین عکس فولدر وبلاگته اومدم بگم تبریز شهر اولین‌ها :دی
لحاف تشکمم بنفشه، ولی خب تو کادر جا نمیشد :دی
واقعا تبریز شهر اولین ها :دی
من پذیرفتم اولین بودنتون رو :دی
خوش به حالت
دوست خوبی داری :)

واقعا میگم
بله بله شکی نیست :)

جا داشت خودتم تصویر سیستم شیخ رو روی سیستم خودت باز می‌کردی بعد از سیستم خودت عکس می‌گرفتی. بعد اون عکس رو آپلود می‌کردی برا پست. سیستم تو سیستم بشه که کامل با هم آشنا بشن. :-)
اتفاقا به ذهنم رسید اما خب باید دور و برمو کلی جغد جغدی میکردم که چیز خاصی نبود...
چقدر تصویر ارسالیش خوکشله ^_^
دستش مرسی.

خیلی دوسش دارم :)
خیلی هم مهربانانه :))

بلی بلی :دی
مبارکه :))
سپاس بیکران :دی
چه خوشکله^_^ 
ایده‌اش هم خیلی جالب بود برام:)
خیلی دوست داشتنیه
دست به قالب نزن که عالیه :)) 
من حالم بد می‌شه/ حوصله‌م سرمی‌ره/ خوشحال می‌شم/ پول میاد دستم  باید  توی کتاب‌فروشی پیدام کنن! در این حد فرهیخته :)) 
به جینگیلی‌جات هم علاقه‌ای ندارم. 
وای گفتی کتابفروشی... اینجا نزدیکم نیست وگرنه الان رسما بی‌پول بودم :دی
از اون هدیه های معنویِ دلبرانه:) 
عاالیهههههههه اصلا
چه تصویر خوشکلیه مخصوصا اون تقویم سمت راستی لب تاب که دوتا حغد عاشق
خود را در بغل گرفتن، فقط از کنار؛)
دست خط شباهنگ بانو هم قشنگه و خودکار صورتی یا بنفش رنگ روی دفترچه و خود
دفترچه هم قشنگه:)
حالا که هم دفتر نقاشی و هم مدادرنگی داری یه نقاشی زیبا بکش و اونو تو وبت منتشرش کن؛)
خوشحالم که همتون حس خوب عکس رو دریافت کردید
نقاشی کشیدم باشه منتشر میکنم :دی
به به چه قشنگ :)
خیلی حس خوبیه... نوش جونتون..
ممنونم :)
چه جاذبه ای دارند این لوازم تحریرهای رنگی رنگی^_^

جادو میکنن :*
به به مبارکه بانو جان :)
ممنونم عزیزم :*
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">